کد مطلب:106209 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:512

شبهه ی 010











از آنجا كه برخی از خطبه ها و سخنان قصار موجود در نهج البلاغه به دیگران نیز نسبت داده شده است از آن جمله: (حكمت 289) «كان لی فیما مضی اخ فی الله، و كان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه...»[1].

[صفحه 106]

كه از ابن المقفع[2] نیز نقل شده است.

و همچنین (خطبه ی 203) «ایها الناس انما الدنیا دار مجاز...»[3] كه از سحبان بن وائل[4] نیز روایت شده است بنابراین به نظر نمی رسد كه تمام نهج البلاغه سخنان آنحضرت بوده باش، به ویژه آنكه بسیاری از این خطبه ها در كتابهای مشهور ادبیات عرب یافت نمی شود[5].

پاسخ:

اولا: به هیچ وجه نمی توان گفت كه سید رضی رحمه الله بدون آنكه سند معتبری داشته باشد، این سخنان را به علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت

[صفحه 107]

داده است.

و ثانیا: برخی از مولفان نیز این سخنان را به ابن المقفع نسبت نداده اند بلكه ابن قتیبه در «عیون الاخبار ج 2 ص 355» با سند خود آن را با اندكی تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل كرده است و همچنین ابن شعبه ی حرانی در «تحف العقول ص 234» آن را با كمی تفاوت به امام حسن علیه السلام نسبت داده است، خطیب بغدادی نیز در «تاریخ بغداد، ج 12، ص 315» به سند خود آن را از حسن بن علی علیه السلام نقل كرده است.

ولی زمخشری در «ربیع الابرار، ج 1 باب الخیر و الصلاح» آن را از امیرالمومنین علیه السلام روایت كرده است.

در هر حال خواه این سخنان حسن بن علی علیه السلام باشد یا سخنان پدر بزرگوارش از یك سرچشمه ی زلال اقتباس شده و ابن المقفع توان چنین سخن گفتن را ندارد.

ناگفته نماند: ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه خود (ج 5 ص 389) گفته است این كلام را ابن المقفع از حسن بن علی علیه السلام نقل كرده است.

و ثالثا: ابن ابی الحدید معتزلی نیز در شرح «نهج البلاغه، ج 19 ص 183» این سخنان را به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده و گفته:

[صفحه 108]

«... مردم در اینكه مقصود امیرالمومنین علیه السلام از این برادر كیست؟ اختلاف كرده اند و سپس چندین احتمال را نقل كرده است و این خود دلیل آنست كه انتساب این خسنان به امیرالمومنین علیه السلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر این سخنان به ابن المقفع نیز نسبت داده شده بود ابن ابی الحدید همچون دیگر موارد اختلاف، آن را بیان می كرد.

و شاید به علت شهرت انتساب این سخنان به امیرالمومنین علیه السلام و یا امام حسن علیه السلام ابن المقفع آن را در كتابش بدون انتساب نقل كرده و یا اینكه آن را با نسبت نقل كرده ولی دستهای امین در چاپ كتابهای گذشتگان آن را حذف كرده است.

و رابعا: سخنان امیرالمومنین علیه السلام آنچنان میان مردم شهرت داشت كه سخنرانان و خطیبان آنها را در خطبه های خود می خواندند و یا به بخشی از آن اكتفا می كردند و به علت تقیه یا غفلت یا به جهت دیگری نامی از آن حضرت نمی بردند.

شیخ محمد علی دیوز یكی از اساتید «معهد (كالج) الحیاه» در الجزائر كه خود او از فرقه ی «اباضیه» می باشد در كتاب «تاریخ المغرب الكبیر، ج 3 ص 588» به نقل از ابن الصغیر می گوید: «دولتمردان اباضی در (دولت رستمی) به تمام مذاهب و فرق آزادی كامل داده بودند و از آنجا كه آنان محبت زیادی به علی بن ابی طالب داشتند و از

[صفحه 109]

آن حضرت بسیار تجلیل می كردند و از فصاحت و بلاغت گفته هایش در شگفت بودند و لذا واعظان و خطیبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبه های آن حضرت را می خواندند...».

بنابراین اگر ابن المقفع هم بخشی از سخنان آن حضرت را در كتابش آورده به همین دلیل بوده كه از فصاحت و بلاغت و محتوای عالی آن در شگفت بوده به ویژه آنكه در اوائل كتاب «الادب الصغیر» خود گفته «... و قد وضعت فی هذا الكتاب من كلام الناس المحفوظ حروفا فیها عون علی عماره القلوب و صقالها...»:[6].

یعنی: من در این كتاب از سخنانی كه مردم آن را از حفظ دارند (نزد مردم محفوظ مانده) كلماتی را آورده ام كه مایه ی زنده شدن دلها و صیقلی شدن و شفافیت قلبها است.

سخن استاد محمد علی كرد علی نیز گواه دیگری بر این مدعا است، وی در كتاب «امراء البیان، ج 1، ص 10» می گوید: «ان ابن المقفع تخرج فی البلاغه یخطب علی بن ابی طالب» ابن مقفع بلاغت را از خطبه های علی بن ابی طالب آموخته است. بنابراین، این شبهه درباره ی (حكمت 289) نیز ناتمام است.

و در پاسخ به شبهه ی انتساب (خطبه ی 203) به سحبان بن وائل، می گوئیم:

[صفحه 110]

اولا: اهل فن می دانند كه سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوی و عبارات در این حد نیست و اگر شنیده شده كه او این خطبه را می خوانده دلیل آن نیست كه سروده ی خود او است.

و ثانیا: بزرگان محدثین قبل از سید رضی رحمه الله نیز این خطبه را از امیرالمومنین علیه السلام روایت كرده اند مانند:

شیخ صدوق رحمه الله در «الامالی، ص 132، مجلس 23».

و همچنین در«عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 298».

و شیخ مفید رحمه الله در «الارشاد، ص 139».

و شیخ طبرسی رحمه الله در «مشكاه الانوار، ص 243».

و شیخ ورام رحمه الله در «مجموعه ورام، ص 66».

بنابراین هیچگونه شك و شبهه ای در انتساب تمام نهج البلاغه به امیرالمومنین علیه السلام وجود ندارد.

مطالب ارزنده و محتوای عالی و شیوه ی سخن گفتن، خود بهترین سند زنده ایست بر صحت استناد به آن حضرت.

[صفحه 111]


صفحه 106، 107، 108، 109، 110، 111.








    1. نهج البلاغه،ص 555 و ص 332.
    2. عبدالله بن المقفع: ادیب مشهور، او ایرانی الاصل و مجوسی بوده و توسط عیسی بن علی (عموی منصور خلیفه ی عباسی) اسلام آورد و نامش را از «روزبه» به عبدالله تغییر داد، او چندین كتاب به زبان عربی تالیف كرده، از جمله: «الدره الیتیمه فی طاعه الملوك» و «الادب الصغیر» و «الادب الكبیر» و در كتابش (حكمت 289) «كان لی فیما مضی اخ...» را بدون نسبت دادن آن به امیرالمومنین علیه السلام ذكر كرده است و كتاب «كلیله و دمنه» را به زبان عربی ترجمه كرده است. و گفته شده كه این كتاب تالیف خود او است.

      او در سال 143 هجری در بصره به فرمان منصور «خلیفه ی عباسی» توسط سفیان بن معاویه بن المهلب- امیر بصره به قتل رسید.

    3. نهج البلاغه، ص 555 و ص 332.
    4. سحبان وائل: یكی از سخنوران و خطیبان مشهور كه در زمان معاویه در دمشق می زیسته.
    5. ترجمه ی «علی بن ابی طالب» تالیف احمد زكی صفوت. ص 122.
    6. به نقل از «مدارك نهج البلاغه، ص 268».