کد مطلب:122809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

چگونگي شهادت امام حسن
(708)-1- ثقة الاسلام كليني با سند خود از امام صادق روايت كرده، كه گفت:

«اشعث بن قيس» در خون اميرالمؤمنين (ع) شركت جست، دخترش «جعده»، امام حسن (ع) را مسموم كرد و پسرش «محمد» در خون امام حسين «ع» شركت نمود. [1] .

(709)-2- كليني باز به نقل از ابوبكر حضرمي، آورده است:

جعده، دختر اشعث بن قيس كندي، حسن بن علي (ع) را مسموم كرد. به كنيز امام (ع) نيز زهر داده بود، ولي وي زهر را بالا آورد، اما امام حسن (ع) زهر را در جگر داشت تا اين كه جگرش، ورم كرد و شهيد شد. [2] .

(710)- 3 - كليني در جاي ديگري نوشته است:

گفته مي شود كه زنش جعده (دختر اشعث بن قيس كندي) او را مسموم كرد. معاويه براي وي پيام فرستاده بود كه اگر براي كشتن حسن (ع) حيله اي بينديشي، صد هزار درهم براي تو مي فرستم و تو را به همسري يزيد، درخواهم آورد و همين امر، وي را برانگيخت تا او را مسموم كند. وقتي امام حسن (ع) مسموم شد، معاويه به مالي كه وعده داده بود وفا كرد و براي او پيام فرستاد كه ما زندگي يزيد را دوست داريم و گرنه به قول خود درباره ي ازدواج تو با او، وفا مي كرديم. [3] .

(711)- 4- ابوالحسن مسعودي نوشته است:

وفات امام حسن (ع) با زهر بود. [4] .

(712)- 5 - مسعودي باز به نقل از امام صادق (ع) از پدرش امام باقر (ع) از جدش امام علي بن الحسن بن علي بن ابيطالب - كه رضوان خدا، ارزاني آنان باد، روايت كرده كه امام سجاد (ع) گفت: وقتي عمويم، حسن [بن علي (ع)] مسموم شده بود، پدرم حسين (ع) به نزد وي آمد.



[ صفحه 408]



[امام حسن (ع)]، براي رفع حاجت بلند شد. چون برگشت، گفت: من، چندين بار مسموم شده ام و هرگز مثل اين بار، مسموم نشده بودم. پاره اي از كبد خود را بيرون انداختم و آن را با چوبي كه در دست داشتم، زير و رو كردم.

حسين (ع) به او گفت: برادرم! چه كسي، تو را مسموم كرد؟

گفت: منظورت از اين پرسش چيست؟ اگر همان كسي باشد كه من گمان مي برم، خدا به حسابش خواهد رسيد و اگر كسي جز او باشد، دوست ندارم به خاطر من بي گناهي بازداشت شود. پس از آن سه روز بيشتر نگذشت كه تا وفات كرد. رضوان خدا، ارزانيش باد. [5] .

(713)- 6 - شيخ مفيد با واسطه از مغيره، روايت كرده است كه گفت:

معاويه، براي جعده، دختر اشعث بن قيس پيغامي فرستاد كه من، تو را به همسري پسرم يزيد، درمي آورم به شرط اين كه تو امام حسن (ع) را مسموم كني و صد هزار درهم نيز براي او فرستاد. او هم اين كار را انجام داد و امام حسن (ع) را مسموم كرد. معاويه، مال را به او داد، ولي او را به همسري يزيد درنياورد، بلكه مردي از خاندان طلحه جايگزين يزيد گرديد و آن مرد از جعده داراي فرزند شد و هنگامي كه بين آنان و قريش، بگو مگو مي شد، قريش به آنان طعنه مي زدند و مي گفتند: اي فرزندان زني كه مسموم كننده ي شوهران است! [6] .

(714)- 7 - شمس الدين محمد ذهبي نقل كرده است:

ابوعوانه از مغيره و او از ام موسي، روايت كرد: جعده دختر اشعث بن قيس، امام حسن (ع) را مسموم كرد. او بيمار شد. بطوري كه در حدود چهل روز، پيوسته، طشتي را براي او مي نهادند و طشتي ديگر برداشته مي شد. [7] .

(715)- 8 - ابن عبدالوهاب آورده است:

علت اين كه ابومحمد حسن بن علي (ع) اين دنيا را ترك گفت و به جهان كرامت كوچيد، بنا به اخباري كه رسيده است، اين است كه «معاويه» به جعده (دختر اشعث) زن امام حسن (ع)، ده هزار دينار و مزرعه ها و املاك زيادي از دره هاي روستاي سوراء عراق و روستاي كوفه، بخشيد و زهري را براي او فرستاد. او هم آن را در غذا ريخت و پيش امام حسن (ع) نهاد. امام (ع) گفت: همه از خداييم و به سوي او بازخواهيم گشت و سپاس خداي متعال را كه به ديدار محمد (ص)، سرور رسولان و پدرم، سرور اوصيا و مادرم، بزرگ بانوي جهان و عموهايم، جعفر طيار و حمزه سيدالشهدا(ع) در بهشت، مي پيوندم. [8] .

(716) - 9 - ابومنصور احمد بن علي طبرسي به واسطه ي اعمش از سالم بن ابي الجعد، نقل كرده كه گفت:

مردي از طايفه ي ما به من خبر داد كه پيش حسن بن علي (ع) رفتم و گفتم: اي فرزند رسول



[ صفحه 409]



خدا! ما را سرافكنده كردي و ما جماعت شيعه را بندگان [بني اميه] ساختي تا اين كه مردي با تو نماند.

گفت: چرا چنين شد؟

گويد كه گفتم: براي اين كه خلافت را به اين گردنكش و ستمگر، واگذار كردي. گفت: به خدا سوگند! من كار را به وي نسپردم، مگر آنگاه كه تنها و بي كس ماندم و اگر يار و انصاري مي يافتم، شب و روزم با وي مي جنگيدم تا خداي متعال، ميان من و او حكم كند. اما من اهل كوفه را شناختم و آنان را آزمايش كردم و «تبهكاران» آنان به دردم نمي خوردند، زيرا آنان نسبت به گفتار و كردار خود، وفادار و متعهد نيستند؛ چرا كه آنها پيوسته پراكنده اند. به ما مي گويند: دلهاي ما با شما است، در حالي كه شمشيرهايشان، عليه ما كشيده شده است.

آن مرد مي گويد: امام حسن (ع) در حالي كه با من سخن مي گفت، خون از گلويش سرازير شد.پس طشتي خواست كه جلويش نهاده شد و با خوني كه از سينه اش بيرون مي ريخت، پر شد.

به او گفتم: اي پسر رسول الله (ص)! اين چيست؟ تو را در رنج و عذاب مي بينم؟!

گفت: آري! آن مرد بسيار ستمگر و گردنكش، كسي را فريب داد تا مرا مسموم ساخت. زهر به كبدم رسيده است و همانطور كه مي بيني، پاره هاي آن، بيرون مي ريزد.

گفتم: آيا مداوا نمي كني؟

گفت: بيشتر، دوبار مرا مسموم كرده بود و اين، بار سوم است كه دارويي براي آن نمي يابم. به من گزارش رسيده است كه وي [معاويه] به پادشاه روم نامه اي نوشته و از او خواست كه برايش شربتي از زهر كشنده بفرستد. پادشاه روم به وي، نوشته بود: كه در دين ما روا نيست كه ما در كشتن كسي كه با نمي جنگد، دستي داشته باشيم.

معاويه در جوابش نوشت: اين پسر همان مردي است كه در سرزمين تهامه، سر به شورش برداشته بود و اينك شورش كرده است،ملك پدرش را مي خواهد و من مي خواهم كسي را تدارك ببينم تا با اين زهر او را مسموم كند تا شهرها و مردم را از وجود او آسوده سازد. او همچنين تحفه اي و هديه هايي را به سوي وي گسيل داشت تا اين كه پادشاه روم شربتي را كه با زهر تدارك ديده شده بود، پس از آن كه شروطي را با وي در ميان گذاشت، براي او فرستاد و مرا با آن مسموم ساخت. [9] .

(717)-10- طبرسي بازآورده است:

روايت شده است كه معاويه زهر را به زن حسن بن علي (ع) يعني جعده دختر اشعث داد و به وي گفت: او را مسموم كن! وقتي كه مرد، تو را به همسري پسرم (يزيد) درخواهم آورد. وقتي كه مسمومش كرد و امام (ع) بدرود زندگي گفت، آن زن نفرين شده، پيش معاويه ي ملعون آمد و گفت:



[ صفحه 410]



مرا به نكاح يزيد درآور! معاويه گفت: دور شو! زني كه با حسن بن علي عليهماالسلام نسازد، با پسر من يزيد نيز نخواهد ساخت. [10] .

(718)-11- روايت است كه:

چون روز قيامت فرارسد، فاطمه (س) به محشر درآيد، در حالي كه دست راستش، در دست حسن (ع) و دست چپش، در دست حسين (ع) است و بر روي كتف راستش، پيراهن زهرآلود حسن (ع) و كتف چپش، پيراهن آغشته به خون حسين (ع) قرار دارد و با صداي بلند مي گويد: پروردگارا! ميان من و كساني كه فرزندانم را كشته اند حكم كن! خداي متعال نيز به شعله هاي سركش آتش مي فرمايد: آنها را بگيرند و در زنجير كنيد، ستمگران بزودي بدانند كه به كدام بازداشتگاهي برگردانده شوند. چه زيبا گفته است:



لا بد ان ترد القيامة فاطم

و قميصها بدم الحسين ملطخ



ويل لمن شفعاؤه خصماؤه

و الصور في حشر الخلائق ينفخ [11] .



ناگزير فاطمه (س) در حالي كه پيراهنش، آغشته به خون حسين (ع) است، به عرصه ي محشر خواهد آمد. آن روز كه براي حشر خلايق، صور اسرافيل دميده شود، واي به حال آنان كه شفاعت كنندگانشان، دشمنانشان باشند!.



[ صفحه 411]




[1] الكافي، ج 8 ص 167.

[2] همان، ج 1 ص 462 ح 23.

[3] مروج الذهب، ج 3 ص 5.

[4] مروج الذهب، ج 3 ص 4.

[5] همان.

[6] ارشاد، ص 192.

[7] سير اعلام النبلاء، ج 3 ص 274.

[8] عيون المعجزات، صص 66 -65.

[9] الاحتجاج، ص 291.

[10] همان، ص 292.

[11] احقاق الحق، ج 27 ص 431.