کد مطلب:122815
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:237
حوادث پس از شهادت امام حسن
(738)- 1 - ابن عساكر به طريق خود از ابن سماك، روايت كرده كه گفت:
روزي كه امام حسن (ع) رحلت كرد، حسين بن علي (ع) بر سر قبر برادرش
گفت: اي ابامحمد! خدا تو را رحمت كند تا بودي، ياريگر حق بودي... خدا را در هنگام لغزشها بر باطل برمي گزيدي، در جايگاه برگزيدگان، نيك رفتار بودي، كارهاي سخت بزرگ دنيا را كوچك مي شمردي و با اندك نظري، پشت پرده ي آنها را برملا مي كردي و دست پاكت را از آن [از دنياي آلوده] بازمي داشتي، سركش ترين دشمنانت را با كمترين هزينه، به زمين مي زدي، تو فرزند نسل نبوت و شيرخوار پستان حكمت هستي.. اينك به ابديت و صفا و بهشت پر از نعمت، پيوستي.
خدا اجر ما و شما را در فراق او، بزرگ دارد و به ما و شما، تسليت دهد و حسن تأسي بر او را به ما عطا كند. [1] .
(739)- 2 - نيز ابن عساكر به طريق ديگري از مساور، نقل كرده كه گفت:
روزي كه حسن بن علي (ع) شهيد شد، ابوهريره را ديدم كه بر در مسجد رسول خدا (ص)، ايستاده بود و گريه مي كرد و با صداي بلند، داد مي زد:اي مردم! بگرييد كه امروز حبيب رسول خدا (ص) از دنيا رفت. [2] .
(740)- 3 - ابن كثير آورده است:
مردم براي تشيع پيكر حسن بن علي، گرد آمدند تا آنجا كه از ازدحام جمعيت، ديگر براي كسي جا نبود. مردم اعم از مرد و زن، هفت روز بر او گريستند و نوحه ي زنان بني هاشم بر او، يك ماه ادامه داشت و زنان بني هاشم، يك سال براي او، سياه پوش بودند. [3] .
(741)- 4 - ابوالحسن مسعودي، توسط محمد بن جرير طبري از فضل بن عباس بن ربيعه، روايت كرده كه گفت:
[ صفحه 424]
عبدالله بن عباس بر معاويه وارد شد و گفت: به خدا سوگند! من در مسجد بودم كه ناگهان، معاويه در كاخ سبزش تكبير گفت. به دنبال او، ساكنان و حاضران كاخ سبز نيز تكبير گفتند و اهل مسجد نيز به تكبير اهل كاخ، تكبير گفتند. آنگاه فاخته، دختر قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبدمناف از حجره اش بيرون آمد و گفت: خدا شادت كند اي اميرمؤمنان! چه خبري به تو، رسيد كه شاد شدي؟
گفت: خبر مردن حسين بن علي (ع)!
فاخته گفت: ما از خداييم و به سوي او، برمي گرديم. سپس گريست و گفت: سرور مسلمانان و پسر دختر رسول خدا (ص) رحلت كرد؟
معاويه گفت: به خدا سوگند! خوب كاري كردي، سزاوار است كه براي او، چنين گريسته شود.
سپس به ابن عباس - رضي الله عنه - خبر رسيد. او هم پيش معايه آمد. معاويه به او گفت: اي فرزند عباس! دانستم كه حسن رحلت كرد.
گفت: پس براي همين، تكبير گفتي؟
گفت: آري.
گفت: [اما] به خدا سوگند! مردن او، چنان نيست كه مرگ تو را به تأخير اندازد و قبر او نيز تو را نخواهد بست و ما، اگر اينك به مصيبت او گرفتار شديم، پيش از او به مصيبت سرور فرستادگان و پيشواي پارسايان و فرستاده ي پروردگار جهانيان و سپس به مصيبت سرور جانشينان، گرفتار شده بوديم. پس خداي متعال، همچنان اين مصيبت را نيز جبران خواهد كرد و بالأخره، اين گرفتاري را برطرف خواهد نمود.
معاويه گفت: واي بر تو، اي فرزند عباس! [هرگز] با تو سخن نگفتم، مگر اين كه هميشه تو را حاضر جواب، يافتم. [4] .
(742)- 5 - طبراني، به طريق خود از خالد بن معدان روايت كرده كه گفت:
مقدام، پسر معدي كرب و عمرو، پسر اسود در قنسرين بر معاويه، وارد شدند. معاويه به مقدام گفت: آيا مي داني كه حسن بن علي (ع) وفات كرد؟
مقدام كلمه ي استرجاع يعني (انا لله و انا اليه راجعون) را بر زبان آورد.
معاويه به او گفت: آيا آن را مصيبت مي داني؟
گفت: چرا مصيبت ندانم؟! بي گمان رسول خدا (ص) او را در آغوشش نهاد و گفت: اين از من و حسين (ع) از علي (ع) است. [5] .
آن سبزتر از سبز، به مردي، سر بود
دلداده ي حق بود و به حق، دلبر بود
آن گل كه به زهر كينه، پرپر گرديد
ريحانه ي رحماني پيغمبر بود
[ صفحه 425]
[1] تاريخ ابن عساكر، زندگينامه ي امام حسن (ع) ص 233 ح 369.
[2] همان، ص 229 ح 367.
[3] البداية و النهايه، ج 8 ص 48.
[4] مروج الذهب، ج 3 ص 7.
[5] المعجم الكبير، ج 3، ص 43، ح 2628.