کد مطلب:125088 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

كوفيان
مردم كوفه و شهرهاي اطراف آن كه ياران امام را تشكيل مي دادند از چند گروه تشكيل مي شدند:

اول - ياران صديق و باوفا و شيعيان خالص و بامعرفت امام

دوم - دنياپرستان كه در جستجوي مال و ثروت و مقام بودند.

سوم - افراد شك دار دو دل در تشخيص حق يا در ادامه ي جنگ.

چهارم - متعصبان كه فقط از رئيس قبيله ي خود پيروي مي كردند.

پنجم - خوارج كه قصد ياري امام را نداشتند و در ظاهر خواستار جنگ با معاويه بودند.

لازم به يادآوري است كه جز گروه اول، ساير پيروان علي عليه السلام كه به نام شيعه ي آن روز ناميده مي شدند شيعه به معناي مصطلح آن (يعني كساني كه علي عليه السلام را جانشين به حق و بلافصل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدانند و او را در طول بيست و پنج سال محروم از حق خود بشناسند) نبودند، بلكه آن حضرت را خليفه ي چهارم مي شناختند كه با لياقتهاي شخصي كه دارد و بيعت عمومي كه با او شده به خلافت رسيده است، نه امام معصوم و واجب الاطاعه چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم. از اين رو صددرصد و



[ صفحه 81]



بي چون و چرا طرفدار آن حضرت نبودند، لذا مي بينيم علي عليه السلام نتوانست دست به اصطلاحات كلي بزند و بسياري از بدعتها را كه در آن زمان رواج داشت براندازد، زيرا فرياد واسنة عمراه مردم برمي خاست و سپاهيان حضرتش پراكنده مي شدند. [1] اين نكته در ياران امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نيز به چشم مي خورد.

گروه اول - گرچه امام مجتبي عليه السلام از تعدادي ياران پاكباخته و دلاوري برخوردار بود ولي شمار آنها به اندازه اي نبود كه بتوان با انبوه سپاه جرار شام برابري كنند. ازاين رو جنگيدن آنان نه تنها دردي را دوا نمي كرد بلكه شهادتشان زيان غير قابل جبراني به شمار مي رفت و صحنه ي تاخت و تاز را خالي و باز براي معاويه باقي مي نهاد.

گروه دوم - بندگان درهم و دينار و پست و مقام بودند كه شعارشان گوش آسمان را پاره مي كرد اما بزدل بودند و بوقلمون صفت، مردنماياني در گاه نبرد از نوعروس حجله لطيف تر و شكننده تر، كساني كه علي عليه السلام حاضر بود ده تن



[ صفحه 82]



آنان را با يك تن از سپاه معاويه معاوضه كند، زيرا ياران معاويه در باطل خود استوار بودند و ياران او در حق خود سست! آنها همان سپاهيان علي بودند كه خون به دل علي عليه السلام كردند و آن حضرت از دست سستي آنان آرزوي مرگ مي كرد. گاه تحقيرشان مي نمود و گاه بر آنان نفرين مي كرد. وعده مي دادند ولي در بزنگاه، جبهه را خالي مي كردند و عقب مي نشستند. آنان كه گاه به بهانه سرما و گاه به بهانه گرما از جهاد با دشمن طفره مي رفتند. درد دلهاي علي عليه السلام در (نهج البلاغة) از دست همين كوفيان گوش جان را مي خراشد و دود دل حضرتش از آنان به آسمان بلند بود. اينك همين گروه اطراف امام مجتبي گرد آمده و با رودربايستي با او بيعت نموده اند. ولي امام مي داند كه آنان را عهد و وفايي نيست و به هنگام لزوم صحنه را خالي مي كنند.

گروه سوم - افراد دودلي كه حق و باطل را نشناخته بودند، از طرفي فريب شعارهاي پوچ و دروغين معاويه و ياران او را مي خوردند كه علي عليه السلام شريك قتل عثمان است و ما خونخواه خليفه ايم، و از طرفي نمي توانستند حقانيت علي و فرزند او را انكار كنند و نيز در سالها جنگ خسته و فرسوده بودند و ادامه ي جنگ را خوش نمي داشتند.



[ صفحه 83]



گروه چهارم - اينان چشم به دهان رئيس قبيله ي خود دوخته بودند، اگر او پايداري مي كرد آنان نيز مي ماندند و گرنه، نه. معاويه از روحيه ي آنان باخبر بود، از اين رو با پولهاي هنگفتي سران آنها را مي خريد، و با اعلام انصراف رئيس قبيله تمامي آنها منصرف مي شدند، حتي سران آنها براي معاويه نامه نوشتند كه گوش به فرمان او هستند و حاضرند حسن بن علي را كت بسته تحويل وي دهند يا او را ترور كنند [2] .

گروه پنجم - اين گروه همان خوارج هستند كه در باطن نه امام حسن عليه السلام را قبول داشتند و نه به معاويه معتقد بودند. هر دو را مزاحم اهداف خود مي دانستند. اينان مي خواستند با امام به طور مشروط بيعت كنند، يعني مشروط به جنگ با معاويه، و نظر امام اين بود كه اگر او امام است و او بايد تصميم بگيرد شرط معني ندارد و آنها نمي توانند براي او تكليف معين كنند (چنانكه مي خواستند براي پدرش علي تكليف معين نمايند).... اين گروه گرچه در ظاهر با امام بودند ولي در صدد بودند كه جنگ درگيرد و دراين ميان انتقام كشتگان نهروان را از امام و شيعيان بگيرند.....



[ صفحه 84]




[1] در روايتي كه در روضه كافي : 63 - 59 آمده آن حضرت بسياري از آن بدعتها را برمي شمرد، سپس مي فرمايد: اگر بخواهم دست به اصطلاح بزنم لشكريانم از اطراف من مي پاشند.

[2] ارشاد مفيد : 190.