کد مطلب:125095
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:172
چرا ترجيح صلح بر شهادت
[1] .
پرسش: درست است كه امام ياور نداشت و كوفيان بي وفايي كردند، اما مگر امام حسين عليه السلام ياور داشت؟ و مگر كوفيان با او وفا كردند؟ نه، پس چرا مي بينيم كه امام حسين عليه السلام با همان ياران اندك تا آخرين قطره ي خون جنگيد،
[ صفحه 100]
ولي امام حسن عليه السلام چنين نكرد؟
پاسخ: شرايط زمان اين دو امام بزرگوار با هم تفاوتهايي داشت كه دو گونه وظيفه و منطق را ايجاب مي كرد: براي امام حسن عليه السلام منطق جهاد و براي امام حسين عليه السلام منطق شهادت را.
اينك به اين تفاوتها اشاره اي مي كنيم:
1 - امام حسن عليه السلام در مسند خلافت قرار داشت و معاويه به عنوان يك حاكم معترض بر ضد او قيام كرد، درست بر عكس امام حسين عليه السلام كه يزيد بر مسند خلافت قرار داشت و آن حضرت متعرض بود، [2] بنابراين كشته شدن امام حسن عليه السلام در اين وضع، به معناي كشته شدن خليفه ي مسلمانان و شكست مركز خلافت بود، و مقاومت آن حضرت، تا سرحد كشته شدن مانند مقاومت و كشته شدن عثمان بود نه نظير مقاومت و شهادت امام حسين عليه السلام.
و كشته شدن خليفه شديدا مورد انكار امامان بود و هتك حرمت اين مقام به شمار مي رفت، و لذا مي بينيم كه علي عليه السلام حاضر به كشته شدن عثمان نبود (تنها براي حفظ احترام اين مقام نه به خاطر شخص عثمان) و امام حسين عليه السلام نيز براي حفظ حرمت خانه ي خدا از مكه بيرون مي رود تا خوني در آنجا ريخته نشود.
[ صفحه 101]
2 - درگيري و جنگ با سپاه شام يك جنگ فرسايشي بود، زيرا اگر چه امام حسن عليه السلام ياران مخلص باوفا كم داشت ولي اين بدان معني نيست كه سپاه او به كلي از بين رفته بودند و معاويه اگر به كوفه وارد مي شد يكسره فتح مي كرد؛ بلكه امام مي توانست لشكر انبوهي از همان مردم گرد آورد و با معاويه مصاف دهد [3] اما اين جنگ فرسايشي مي شد كه يا طرف پيروز نداشت و مدتها به طول مي انجاميد و بالاخره سرنوشت صفين پيش مي آمد و معاويه برنده مي شد، و يا پيروزي در جنگ به سود معاويه پايان مي يافت آن هم با دادن تلفات بسياري از ياران و شيعيان امام.
اين چه افتخاري براي امام بود كه چندين سال بجنگد و دهها هزار نفر از دو طرف كشته شوند، سرانجام يا خستگي دو طرف باشد و هر كدام به جاي خود بازگردند و يا امام كه خليفه ي آن وقت بود با يارانش كشته شود؟ اين فرق دارد با جنگ و شهادت امام حسين عليه السلام با ياراني اندك كه مجموعا ظرف يك روز خاتمه يافت. بنابراين صلح امام سبب حفظ خون بسياري از شيعيان علي عليه السلام كه تنها نيروهاي حق بودند، گرديد.
وانگهي اگر بر فرض محال معاويه كشته مي شد، پيراهن
[ صفحه 102]
عثمان ديگري درست مي شد و سرآغاز جنگهاي بعدي بود.
3 - يزيد از امام حسين عليه السلام بيعت خواست و بر سر او شمشير كشيد و امام پاسخ منفي داد و تا پاي جان ايستاد، اما معاويه از امام حسن عليه السلام بيعت نمي خواست بلكه اين امام حسن عليه السلام بود كه از وي طلب بيعت مي نمود. بنابراين پاسخ شمشير شمشير بود و پاسخ تدبير، تدبير.
4 - چنانكه گفتيم امام حسن عليه السلام در آغاز قصد جنگ داشت، سپاه تهيه ديد، با ياران صحبت كرد و از آنان درباره ي جنگ نظر خواست ولي آنان اعلام وفاداري نكردند، بر عكس امام حسين عليه السلام كه كوفيان نامه ها نوشتند و امام را دعوت كردند، و از اين رو حجت بر امام حسين عليه السلام براي حركت به سوي كوفه تمام شد اما در مورد امام حسن عليه السلام كوفيان حجت نداشتند بلكه امام حسن عليه السلام بر آنان اتمام حجت كرده بود
5 - هنگام قيام امام حسين عليه السلام بيست سال از حكومت بلامنازع معاويه گذشته بود و چهره ي پليد وي بر دوست و دشمن آشكار شده بود، خانه اي نبود كه ظلم و ستمش در آن راه نيافته باشد، و همه از او زخم خورده بودند از همه بالاتر فرزند نحس فاسقش را بر مردم مسلط نموده و به زور در جاي خود نشانده بود، اما در زمان امام حسن عليه السلام گرچه حضرت و شيعيان خاص و خالص حضرتش از باطن معاويه آگاه بودند و
[ صفحه 103]
ديگران نيز كم و بيش ضربه ديده بودند،ولي هنوز چهره ي واقعي او براي بيشتر مردم آشكار نبود و مردم او را بد آدمي مي شناختند ولي خوب حاكمي! وي چهره ي تقدس به خود گرفته بود و مي گفت: من خلافت را خواهانم و حاضرم به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره ي خلفاي گذشته عمل كنم، جانشين معين نكنم و پس از من حسن و پس از او حسين خليفه باشد.
راستي اگر امام حسن عليه السلام صلح را نمي پذيرفت آيا امروز در مقابل تاريخ مورد اعتراض واقع نمي شد كه دعواي او با معاويه بر سر قدرت بوده است؟ چرا كه او ورقه سفيد امضاء مي كند و قول مي دهد كه من به تمام خواسته هاي تو عمل مي كنم، فقط موقتا قدرت را به من واگذار! حال كه نمي پذيري پس مي خواهي خون به پا كني و مسلمانان را به كشتن دهي! بنابراين امام حسن عليه السلام در تاريخ محكوم مي شد. اما اينك معاويه محكوم است. زيرا معلوم شد كه مردي حيله گر و سياست باز است و با داشتن قدرت پايبند هيچ تعهدي نيست.
6 - امام حسين عليه السلام از سوي يارانش هر چند اندك، كاملا در امنيت بود و آنان پروانه وار گرد شمع وجود او مي گشتند، ولي امام مجتبي عليه السلام به ياران خود اطمينان نداشت بلكه خطر بسياري از آنان كمتر از خطر سپاه معاويه نبود.
[ صفحه 104]
7 - در يك مورد كه شرايط زماني امام حسن و حسين تفاوت نداشت ديده مي شود روش آن دو امام كاملا موافق و سازگار با يكديگر است و آن صلح امام حسن عليه السلام و قبول و پايبندي امام حسين عليه السلام به آن است تا وفات معاويه يعني امام حسين در ده سال امامت خويش همان روش امام حسن را پيش گرفت و در سال بعد، پس از فوت معاويه و انقضاي زمان صلح، بر يزيد شوريد تا به شهادت رسيد.
[1] در اين بخش از بحثهاي استاد شهيد مطهري (سيري در سيره ي ائمه ي اطهار : 108 - 83) زياد استفاده شده است.
[2] البته روشن است كه امام حسن عليه السلام بر حق بود و معترض او بر باطل، و يزيد بر باطل بود و معترض او بر حق. ولي ما در اينجا بحث را از نظر اجتماعي بررسي مي كنيم نه اعتقادي.
[3] چنانكه فرمود: جمجمه هاي عرب به دست من بود (يعني بر سران و اشراف عرب مسلط بودم) و مي توانستم جنگ راه بيندازم، ولي براي خدا و حفظ خون مسلمانان چنين نكردم (بحار 25:44 ).