کد مطلب:125100
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:172
مصيبت بزرگ
به هر حال روح بلند آن امام ملك و ملكوت و سبط اكبر پيامبر، دردانه ي علي و عزيز زهرا، به ملكوت اعلي پرواز كرد.
[ صفحه 116]
جسم مباركش را بر تابوت نهاده، بر آن نماز گزاردند و چون نزديك قبر پيامبر بردند عايشه باخبر شد، سوار بر استري (با تني چند از بني اميه) آمد و صدا زد: او را از خانه ام دور كنيد....!
در اين ميان بني هاشم به خشم آمدند و هر كدام سخني گفتند، امام حسين عليه السلام طي سخنان تندي به وي گفت: «به خدا اي عايشه، اگر به حكم الهي موظف بوديم حسن را در كنار پدرش دفن كنيم، مي ديدي كه علي رغم تو او در آنجا دفن مي كرديم و كسي جلودارمان نبود».
از سوي ديگر مروان و بني اميه و برخي از فرزندان عثمان صدا برداشتند و به بهانه ي آنكه عثمان در گورستاني مخروبه دفن است ممانعت ايجاد كردند و تهديد به آهيختن شمشير نمودند. مشاجرات لفظي بالا گرفت تا دستور تير داد شد و جنازه ي مبارك را تيرباران كردند و هفت يا هفتاد چوبه ي تير بر آن جنازه نشست!
ابن عباس به عايشه گفت: روزي سوار بر شتر شدي (در جمل)، و امروز سوار بر استر، و اگر زنده باشي لابد روزي هم بر فيل سوار خواهي شد و فتنه ديگري بر پا خواهي كرد؟! [1] . و
[ صفحه 117]
سخناني ميان او و عايشه رد وبدل شد. عايشه بازگشت و گفت: به هر حال او زندگي را به پايان برد و در زير خاك خفت.
[1] ابن الحجاج شاعر بغدادي اين سخن را به شعر در آورده:
يا بنت ابي بكر، لا كان و لا كنت
لك التسع من الثمن و بالكل تملكت
تجملت تبغلت، وان عشت تفيلت
«اي دختر ابوبكر، نه حق با پدرت ابوبكر بود و نه با تو، تو يك نهم از يك هشتم ارث پيامبر سهم داري و اينك همه را تصرف كرده اي! روزي بر شتر سوار شدي....».