کد مطلب:142109 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

فرجام
مجموعه حوادث مربوط به نهضت حسینی از آغاز تا فرجام، بویژه رفتار و گفتار امام و اهلبیت آن حضرت در طول مدت قیام، تأییدی است بر بروز گسترش خطر خشونت و خودكامگی در جامعه اسلامی، كه در دوره حاكمیت یزید به اوج خود رسیده بود. فجایع عاشورا و حوادث پس از آن، این واقعیت را با همه ابعاد و ژرفایش آشكار ساخت و پرسشهای شگفت انگیز و معماوشی را اینچین پیش روی تاریخ نهاد:

چه شد كه حسین بن علی (ع) این نواده دلبند پیامبر در مدینه محمد (ص) آن گونه بی پشت و پناه ماند كه اقامت و حضورش در آنجا ناممكن و هجرتش گزیر ناپذیر گردید؟

مگر در این نیم قرن كه از رحلت پیامبر می گذشت چه حوادثی رخ داد كه سبب این تحول ژرف در مردم گردید؟

مگر سالخوردگان مدینه همگان بیماری فراموشی گرفته بودند كه خاطرات خویش را به یاد نمی آوردند و از سیرت و سنت پیامبر هیچ نمی گفتند؟

مگر آنان به چشم خود ندیده بودند و با گوش خود نشنیده بودند كه پیامبر نسبت به


نوادگانش بویژه حسین (ع) چگونه رفتار می كرد و چه می فرمود؟

اگر می دانستند، چرا با آگاهی از خروج حسین (ع) دم فروبستند و لب به اعتراض نگشودند؟

مگر چند سال از رحلت خاتم پیامبران گذشته بود كه همه آن خاطرات دیرین را به طاق نسیان سپرده بودند؟ هنوز خانه و مسجد و محراب پیامبر پابرجا بود و كوچه ها و خیابانهای مدینه عطر پیامبر داشت!

مگر در میان انبوه زائرانی كه برای انجام فریضه حج به مكه آمده بودند و یا در بین اهالی آن شهر كه ام القری جهان اسلام و مبداء بعثت نبوی، و مركز نزول وحی بود كسانی یافت نمی شدند كه از آموزه ها و سفارشهای آخرین فرستاده خدا آگاه باشند و حسین را در راه روشنی كه برگزیده بود همراهی كنند؟

مگر كوفه مركز حكومت علوی نبود و مگر كوفیان سالیانی چند از نعمت عدالت و حكمت و حكومت آن بزرگمرد برخوردار نبودند، پس چرا حرمت آن خدمت و نعمت را وانهادند و از فرزندان علی حمایت نكردند؟

بدتر از این ناسپاسی و قدرناشناسی، خدعه و پیمان شكنی آنان بود؛ آنان اگر نمی خواستند حسین بن علی (ع) را همراهی كنند پس چرا وی را برای پیشوایی خویش دعوت كردند؟

چرا به جای پیروی و حمایت از اهلبیت پیامبر، فرزندان و نوباوگان و همراهان ایشان را بدانسان كه در تاریخ پیشینه نداشت سر بریدند؟ حتی اگر هدف كشتن آن بزرگواران بود چرا بر بدن های بی جان آنان اسب تاختند؟

چرا خاندان و حرم حسین را مورد تعرض قرار دادند و زنان و فرزندان و بازماندگان آن حضرت را به اسارت گرفتند؟

چرا سرهای بریده را بر نیزه كردند و در شهرها گردانیدند؟


این گونه رفتارها با هیچ مشرك و مجرمی پذیرفته نبود تا چه رسد به فرزندان و نوباوگان رسول و جگر گوشگان زهرای بتول!

مگر حسین بن علی (ع) و خاندان و اصحابش چه كرده بودند كه مستوجب چنین مجازاتهایی شدند؟

مگر در اسلام بریدن سر مقتول و میت منع نشده بود و مگر مثله كردن ممنوع نبود؟ مگر هنگامی كه خالد بن ولید به بهانه این كه مالك بن نویره و قوم او مرتد و كافر شدند آنان را كشت و سرهایشان را از تن جدا كرد از سوی مسلمانان مورد مذمت قرا نگرفت؟

شاید آنان كه این كردارها و رفتارهای زشت را برخاسته ی از حقد و كینه های قومی و اندیشه و فرهنگ دوران جاهلی می دانند گزافه نگفته اند.

البته حزب اموی چشمه هایی از این كینه توزی و خشونت و سنگدلی را در زمان معاویه به نمایش گذارده بود، چنانكه عبدالرحمان ثقفی فرماندار او در موصل، پس از تعقیب عمرو بن حمق خزایی در سال 51 هجری، وی را دستگیر و سر برید و سرش را به نزد معاویه ارسال داشت؛ معاویه هم با كمال بی رحمی آن را نزد همسر عمرو كه در زندان بسر می برد فرستاد؛ اما بریدن سرهای جمع كثیری از بزرگان دین و فرزندان خاتم المرسلین پدیده تازه ای بود كه تا عاشورا پیشینه نداشت.

البته در طلیعه نهضت حسینی سرهایی بریده شد و از جایی به جایی برای شادی حكام و عبرت عوام انتقال یافت، چنانكه عبیدالله بن زیاد دستور داد: پس از كشتن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، سر آن دو بزرگوار را به نزد یزید در شام فرستند و خود طی نامه ای به یزید چنین نگاشت:

خداوند مرا قدرت داد تا بر آنها چیره شوم و من بر آن دو پیشی گرفتم و گردن هایشان را زدم و سرهایشان را به حضور تو فرستادم!


هر چند به دستور ابن زیاد سرهای دیگری از دوستداران اهلبیت پیامبر را از بدن جدا ساختند، اما تنها سرهای هانی و مسلم را پیش از سرهای شهدای كربلا به دربار یزید فرستادند.

ولی حكایت سرهای حسینیان با آنان نیز متفاوت بود، زیرا سرهای شهیدان تشنه لب كربلا را بر نیزه كردند و شهر به شهر و كوچه به كوچه در كوفه و شام گردانیدند.

ننگین تر آن كه در جمع مردمان و در حضور بازماندگان شهیدان، با چوب خیزران بر لب و دندان دردانه ی خاتم پیامبران و سید جوانان بهشتیان نواختند و به عربده كشی و هرزه درآیی پرداختند.

باری این رفتارهای دهشتناك، نشانه هایی از رویكرد جامعه بسوی خشم و خشونت و خودكامگی جاهلیتی بود كه اینك پس از پنجاه سال دوباره احیاء می شد و حسین بن علی با همه وجود به پیكار با آن برخاسته بود تا از رجعت آن پیشگیری كند. پس عالی ترین پیام عاشورا، با جمود جاهلیت و زدودن خودكامگی و خشونت از جامعه اسلامی بود.