کد مطلب:224269 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:82
اديب الممالك فراهاني در فاجعه مشهد گويد
خراب كردند اين قوم [1] ملك ايران را
بباد دادند آئين و دين و ايمان را
[ صفحه 374]
كجا رسد به مراد آن كه باز گردانيد
ز كعبه روي و بدل پشت كرد قرآن را
در صفا چه زني راه راست چون پرسي
ز مردمي كه ندانند راه يزدان را
به پيش خصم نهادند خوان نعمت را
به جاي باده كشيدند خون اخوان را
آيا شهي كه به دست تو بر نهاده خداي
ز عدل و داد فرستون ز قسط ميزان را
ببين ز صاعقه ي توپ و دود فتنه خصم
خراب و تيره رواق شه خراسان را
ببين ز زلزله كفر منهدم اركان
عمارتي كه ستون است چار اركان را
به جاي مسجد و منبر كنشت و ميكده بين
به جاي قاضي و مفتي كشيش و بطران را
مواليان تو آن گونه در مضيقه استند
كه از عنا به گلستان خزيد زندان را
اگر ستاره شود ابر و آسمان دريا
خموش كي كند اين كوه آتش افشان را
[1] منظور شاعر آن قوم هزار فاميل هستند كه در طهران و مشهد با روس ها سازش كردند و سبب اين واقعه شدند چنانچه سبب ساير حوادث خونين و جنايات تاريخ گرديدند.