کد مطلب:235191 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:288

بزرگمرد
مرو خود را برای عید قربان آماده می ساخت و امروز، روز عرفه است و امام خود را برای رفتن به مسجد شهر مهیا می كند و آب های حوضی كه گرمای خورشید خردادماه درون آن فرورفته بود، بر افراز چهره ی گندمگونش جاری می شد و دستش كه انگشتری - كه با خطی عربی بر روی آن نق بسته بود: العزة لله [1] - در آن می درخشید، در آب نقره فام فرورفت. امام به مرد همراه خویش كه راوی حدیث نیز بود، نگریست: - ای عبدالسلام [2] ایمان، سخن و عمل است. - آری سرورم! - عبدالسلام! سخن بگو... در چشمانت سؤالی می بینم. - ای فرزند رسول خدا! سؤال من پیرامون چیزی است كه مردم از شما نقل می كنند؟ - آن چیست؟ ای عبدالسلام!



[ صفحه 282]



- می گویند: شما ادعا می كنید كه مردم بندگان شما هستند! ابر غم و اندوه بر فراز چهره ی گندمگون امام كه با تمام وجود رو به آسمان كرده بود و قطرات آب همچون اشك از صورتش جاری بود، نمایان گردید: - خداوندا! ای آفریننده ی آسمان ها و زمین... و داننده ی نهان و آشكار! تو خود شاهدی كه من هرگز چنین نگفته ام و هیچ كس از پدرانم نشنیده كه چنین سخنی را بر زبان جاری ساخته باشند... و تو می دانی كه این امت چه ستم هایی را بر ما روا داشتند، از جمله همین سخن... مرد گندمگون رو به همراهش كرد و گفت: - عبدالسلام! اگر مردم براساس آنچه می گویند بنده ی ما بودند، پس بر چه اساسی ما با آنان بیعت می كنیم؟ عبدالسلام! آیا تو همانند دیگران ولایتی را كه خداوند بر ما واجب ساخته انكار می كنی؟ [3] .

هنگامیكه با هم خارج می شدند در آستانه ی در مستمندان شهر انتظارشان را می كشیدند... و نگهبانی تندخو با خشونت آنان را كنار می زد. و دیدگانی كه گرسنگی آنان را خاموش و كم سو ساخته بود و دل های شكسته، چشم امید به او بسته بودند... مرد گندمگون همچون ابری كه بركات آسمانی را بر دوش می كشد و



[ صفحه 283]



همچون ابر باران زایی كه به رشد و حاصلخیزی مژده می دهد، نمایان شد... و سكه های درهم دست های آشنا را لبریز می ساخت و شادمانی از دیدگان برق می زد... ذوالریاستین امام را می دید كه همچون باران، سكه ها را ارزانی می كند... با تعجب گفت: - این بذل و بخشش مایه ی زیان است! امام با تجسم بینش انسانی... همان جایی كه حقیقت آشكار می شود، رو به او كرد و فرمود: - بلكه مایه ی سود و منفعت است... آن را مایه ی زیان ندانید، چرا كه پاداش و كرامت را در پی خواهد داشت. [4] .

هنگامی كه نماز به پایان رسید و مردم پراكنده شدند... مأمون در حالی كه با امام گفتگو می كرد گفت: - ای ابالحسن! در مورد جدتان، امیرالمؤمنین بگویید... چگونه او تقسیم كننده ی بهشت و دوزخ خواهد بود؟ این حقیقت به چه معناست؟ این مسأله ذهن مرا به خود مشغول داشته است. پاسخ از همان جایی كه سؤال كننده گمان نمی كرد، آمد: - ای امیرمؤمنان! آیا تو از پدرت روایت نكرده ای و آنان از پدرانشان و آنان از عبدالله بن عباس، روایت نكرده اند كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)



[ صفحه 284]



شنیدم كه فرمود: محبت علی، ایمان و كینه ی او، كفر است؟ - آری. - پس تقسیم بهشت و دوزخ براساس حب و بغض او خواهد بود و او قسمت كننده ی بهشت و دوزخ است. مأمون ساكت شد و سپس گفت: - گواهی می دهم كه شما وارث دانش پیامبر هستید... هنگامی كه امام به منزل خویش رسید، عبدالسلام تبریك گویان به نزد امام آمد و گفت: - یابن رسول الله! چه نیكو به مأمون پاسخ دادید! كسی كه علم كتاب را در سینه داشت گفت: - ای اباصلت! من آن گونه كه بایسته بود، به او پاسخ دادم. از پدرم شنیدم كه او نیز از پدرانش و آنان از علی (علیه السلام) روایت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: ای علی! تو در روز قیامت تقسیم كننده ی بهشت و دوزخ خواهی بود و به آتش می گویی كه این از آن من است و آن یكی از آن تو. [5] .

- سرورم! ولی من سؤالاتی شنیده ام كه پاسخی برای آن نیافته ام! - بپرس عبدالسلام! - چرا علی (علیه السلام) هنگامی كه بر مسند خلافت تكیه زد، بازگرداندن فدك را مطالبه نكرد؟



[ صفحه 285]



- زیرا ما اهل بیت هنگامی كه خداوند به ما ولایت می دهد، حقوقمان را تنها خداوند از ستمگران بر حقوقمان می گیرد و ما ولی و سرپرست مؤمنان هستیم و بر آنان حكومت می كنیم و حقوق آنان را از ستمگران می گیریم و حق خویش را نمی ستانیم... - سرورم! چرا مردم پس از وفات پیامبر از علی به سمت دیگران متمایل شدند، در حالی كه از فضیلت، پیشینه و جایگاه او در نزد پیامبر خدا آگاهی داشتند؟ - آنان در حالی كه از فضیلت او آگاهی داشتند، از او روی برتافتند، چرا كه او پدران، نیاكان، عموها و دایی ها و برادران و نزدیكان دشمن خداوند و رسولش را بسیار كشته بود. برای همین كینه ی او را در سینه داشتند و دوست نداشتند كه علی بر آنان حكومت كند. ولی نسبت به دیگران چنین كینه ای نداشتند. آنان در جهاد در پیشگاه رسول خدا سابقه ای همچون علی نداشتند. برای همین از علی روی گردان شدند و به دیگری متمایل گردیدند. - چرا دشمنانش تا بیست و پنج سال پس از وفات رسول خدا جهاد نكردند... ولی او در زمان خلافت خویش به جهاد پرداخت؟ - چرا كه او به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اقتدا می كرد، همان طوری كه پیامبر در سیزده سال مكه و نه ماه مدینه با مشركان به جهاد نپرداخت... چرا كه یارانش اندك بودند و علی نیز به علت كمی یاران چنین كرد. [6] .



[ صفحه 286]



نسیم های خردادماه كه خورشید آن ها را (از شدت گرما) برمی افروخت به سایه ی درختان پناه می برد و به نظر می رسید مردم از لباس های پشمین خویش می كاهند و لباس های سپید كتانی، شور و نشاطی دیگر به عیدی افزوده بود كه فردا با خنده و شادمانی خواهد آمد. مردم برای خرید هدیه های عید در بازار بزرگ شهر مشغول گشت و گذار بودند... و بازار با آمدن كشاورزان و افراد آمده از روستاهای مجاور، پر ازدحام گردیده بود و مستمندان و فقیران بیش از همگان به فرارسیدن عید نوید می دادند و كودكان جامه های رنگارنگ عید را بر تن ساخته بودند... و شادمانی مظلومانه ای از دیدگانی می بارید كه جهان را سبزرنگ به رنگ بهار می دیدند. امام در مسیر خویش به سوی منزل با دلسوزی به گروه های انسانی می نگریست و در دل ها خاطرات محبت... لحظات اشتیاق... آرزوهای سبز و گداز اندوه موج می زد... و بدین شكل، زندگی رودی است كه امواجش می خروشد و به سوی هدف جاری می شود... ولی غالبا نمی دانند به كجا می روند؟! اگر مردم راه راست را بشناسند، زندگی بزرگوارانه خواهد بود! امام در حالی كه وارد منزل خویش می شد، شنیده شد كه شعر لطیفی را بر زبان جاری می سازد:



[ صفحه 287]





لیست بالعفة ثوب الغنی

و صرت أمشی شامخ الرأس



لست الی النسناس مستأنسا

لكننی آنس بالناس



اذا رأیت التیه من ذی الغنی

تهت علی التائه بالیأس



ما ان تفاخرت علی معدم

و لا تضعفت لا فلاس [7] .



به پیكر پاكدامنی، جامه ی توانگری را پوشاندم و سرفرازانه راه می روم. من با انسان های ضعیف و انسان پیكر انس نمی گیرم. بلكه با مردم واقعی خو می گیرم و هرگاه تكبر و غرور توانگران را شاهد باشم، با ناامید ساختن او بر انسان متكبر كبر می ورزم. ولی هرگز بر مستمندان و فقیران فخرفروشی نمی كنم و به خاطر بیچارگی و درماندگی آنان، ایشان را ضعیف و ناتوان نمی انگارم. مردم همراهش كه بخشندگی او بر مستمندان را دیده بود... به گونه ای كه حتی درهمی برای خود باقی نگذارده بود، فریاد كشید: - به خداوند سوگند، شما بهترین مردم هستید! امام رو به او كرد و فرمود: - سوگند نخور! كسی كه پروای الهی دارد و فرمانبردارتر است، از من بهتر است. به خداوند سوگند هنوز این آیه منسوخ نشده است كه: «و جعلناكم



[ صفحه 288]



شعوبا و قبائل لتعارفوا ان أكرمكم عندالله أتقاكم». [8] ما شما را گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید. بهترین شما در پیشگاه خداوند، پارساترین شما خواهد بود. هنگامی كه زمان صرف غذا فرارسید، امام بر زمین نشست و منتظر حاضر شدن همه شد... تا اینكه دربان و حاجب (پرده دار) منزل حاضر شدند و بردگان ترك و آفریقایی نشستند... امام دستان خود را به سمت آسمان بالا برد و فرمود: - بار الها! تو را سپاس به خاطر آنچه بر ما روزی كردی... تو را شكر بر آنچه بر ما ارزانی داشتی و در حالی كه لبخندی همچون نورافشانی عید قربان بر لب داشت، رو به حاضران كرد و فرمود: - با نام خداوند شروع به خوردن كنید! مردی در گوش امام نجوا كرد و گفت: - جانم به قربانت! یابن رسول الله! ای كاش سفره ی دیگری برای این ها می گستراندی. گل لبخند بر چهره ی امام به خاموشی گرایید: - چرا باید چنین كنم... پروردگارمان یكی و پدر و مادرمان یكی است و پاداش براساس اعمال و كردار است. [9] و با صدای كه همگان بشنوند و



[ صفحه 289]



اعلامی به تمامی انسان ها باشد، فرمود: - به آزادی (بندگان) سوگند و اگر به آزادی بندگان سوگند یاد كردم برده ای را آزاد خواهم كرد و پس از آن تمامی مایملك خود را خواهم بخشید... اگر من خود را برتر از اینان ببینم و حضرت به جوانی آفریقایی كه در گوشه ای از سفره نشسته بود، اشاره كردند: - حتی اگر به خاطر خویشاوندی و نزدیكی به پیامبر باشد... مگر اینكه كردار نیكی داشته باشم تا بدین شكل برتر از او باشم. [10] .

آنگاه رو به تمامی بردگان كرد و فرمود: - شما از این پس آزاد هستید! یاسر در حالی كه در قلبش چشمه سارهای محبت به این مرد آسمانی می درخشید، آهسته با خود گفت: - شما هزار برده را آزاد كردی، [11] ای فرزند رسول خدا! متحیرم شما را چه بنامم؟ قرص نان را به مستمندان... آزادی را به بردگان و نیكی را به همگان می بخشید.



[ صفحه 291]




[1] حياة الامام الرضا، ج 1، ص 28.

[2] حياة الامام الرضا، ج 1، ص 136.

[3] سيرة الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 359.

[4] بحارالانوار، ج 12، ص 29.

[5] حياة الامام الرضا، ج 2، ص 62.

[6] حياة الامام الرضا، ج 2، ص 64.

[7] المناقب، ج 4، ص 361.

[8] حجرات (49):13.

[9] بحارالانوار، ج 12، ص 18.

[10] همان، ج 12، ص 28.

[11] الاتحاف بحب الاشراف، ص 58.