کد مطلب:275837 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

سرآغاز
ظهور و فرج، یعنی پایان همه دردها، نابسامانیها، انحراف مسیرهای انسان، و گشودن هر عقده ای به دست منجی آسمانی. بشر از آغاز تا كنون، همكاروان درد و رنج و هماغوش ستمدیدگی و تحمل بوده است. از آن همه ارزشها و حقوقها كه داشته، محروم مانده است و استعدادهایی كه با پرورش آنها می بایست و می توانست به عالیترین كمالات انسانی برسد، در وجودش كشته شده و نابود گشته است. سازمانهای رهبری بشر تا كنون همه فاسد بوده اند و ناقص. بشر دچار بوده است، دچار گرسنگی، دچار جهل، دچار بی عدالتی و اختلاف طبقاتی و... و... زندگی چنان بوده و اكنون نیز چنان است، سراسر تحمل است و تحمیل.



[ صفحه 11]



بدین گونه تاریخ زندگی انسان، چیزی نیست جز سرگذشت همین دردها و رنجها. [1] تا كنون انسان زندگی را بدین سان گذرانده است. آیا آینده نیز مانند گذشته هاست؟ آیا از فرجام خوش بشریت باید مایوس شد؟ آیا روزگار درد و رنج، محرومیت و ناكامی، اندوه و گرسنگی، بردگی و بهره دهی به پایان نخواهد رسید؟ آیا تا كنون كه راه انسان به سوی روشناییهای بزرگ و فضیلتهای پر ژرفا - پیاپی - بسته شده است، زمانی نخواهد آمد كه سدها بشكند و راهها هموار گردد؟ آیا بشر كه تا این دم در شامی تیره به سر می برده است و روزی و روشناییی ندیده، خورشیدی بر زندگیش تابیدن نخواهد گرفت، و تاریكیهای حیاتش را روشن نخواهد كرد؟ آیا روزی نخواهد دمید كه دیگر دردها به درمانی رسیده بشد و نابسامانیها به سامانی؟ آیا روزگار سیاه گرسنگی سپری نخواهد شد، و انسان گرسنه فرصتی نخواهد یافت تا - فارغ از فكر معاش - به تكامل روح و كسب مفاهیم عالی انسانی بپردازد؟ آیا روزی نخواهد آمد كه همه در پیشگاه قانون برابر باشند، و حكومت، حكومت قانون باشد، آن هم قانونی انسانی و حقگزار؟



[ صفحه 12]



آیا آن هنگام فرا نخواهد رسید كه مستمندان در پای كاخها جان ندهند؟ و زاغه ها در كنار آسمانخراشها دیده نشوند؟ آیا روزگار تعدیها، تضادها، برادركشیها، خودپرستیها و سودجوییها به سر نخواهد آمد، و مردمیها و فضیلتها جایگزین آن دگرها نخواهد شد؟ آیا نخواهد شد كه هر انسانی با آسایش و آسودگی زندگی كند؟ این چگونگی زندگی انسان است كه خروشها و خشمهای مقدس را آفریده است و می آفریند. و این انگیزه هاست كه مصلحین راستین را، از روزگاران كهن تا هم اكنون، به پاداشته است و به پا می دارد، تا انچه كه باید باشد به وجود آید. پیامبران - از جمله - برای تحصیل همین آرمان انگیخته شدند، و فیلسوفان و مصلحان نیز برای همین مقصود قد افراشتند. سقراط برای تامین همین آرمانها می خروشید. و افلاطون برای همین منظور، نخست حكومت فلاسفه را پیشنهاد كرد، و به پیروی از حاكم فیلسوف معتقد شد، و سپس این نظریه را تغییر داد، و در كتاب قوانین گفت: هان نگذارید سیسیل، یا هر شهر دیگری در هر



[ صفحه 13]



كجا كه باشد، مطیع و منقاد اربابان بشری گردد، بلكه بگذارید تابع قوانین باشد، چنین است آیین من. [2] متفكری دیگر نیز با توجه به همین مسائل بود كه گفت: در میان تمام افراد بشر، حتی یك فرد هم وجود نداشته و ندارد، كه آن قدر خوب باشد كه بتوان به وی اجازه داد تا زندگانی همنوعان خویش را اداره كند. [3] شهر آفتاب و كشور خورشید ی هم كه توماس كامپانلا طرح ریزی كرده است - مانند مدینه فاضله افلاطون - برای پایان بخشیدن به همین دردها و ناهنجاریهاست. در كشور خورشید، این انتظار و این آرزو نهفته است كه تضاد و دشمنی برچیده شود، كار مساوی باشد، در آمدها یكسان تقسیم شود، و آرمانهایی دیگر بر آورده گردد. [4] بهشتی را نیز كه تامس مور ترسیم كرده است، برای رسیدن به همان جهان آرمانی است، جهانی كه همه مردم در آن، در سایه قانون و عدالت، یكسان زندگی كنند و در برابر گروهی اندك، ثروتمند و مرفه، گروهی بیشمار فقیر و بیچاره نباشند. [5] پیشنهاد اگوست كنت نیز برای ایجاد جامعه تئوكراتیكی - كه در آن هیئتی از عقلا حكومت كنند - به همین منظور است، تا رهبری انسان را به دست كسانی بسپارد كه



[ صفحه 14]



انسان باشند، و از سیاهكاری و ستمگری به دور، و به انسان به دیده انسانیت بنگرند. اگوست كنت، در پایان زندگی تصمیم گرفت دقیقانه طرز كار حكومت ایده آل خود را توصیف كند. وی می خواست مذهبی تاسیس كند و پرستش بشریت را - كه خود به عنوان موجود بزرگ می نامد - اساس آن قرار دهد. از این جهت سعی كرد تا تمامی آداب مذهبی موجود را با اقتباس از موسسین و مردان بزرگ و تشریفات آنها در این مذهب گرد آورد. به موجب این مذهب، یك هیئت عالی روحانی، با اقتدار عالی، در عین حال مذهبی، علمی و سیاسی كه اعضای خود را انتخاب می كنند، باید سرنوشت بشر را هدایت نماید. ما یك بار دیگر در اینجا كمال مطلوب افلاطون و فیثاغورث، یعنی اجتماع تئوكراتیكی را كه هیئتی از عقلا بر آن حكم می رانند، مشاهده می كنیم. [6] نیز فارابی، برای پایان دادن به همین نابسامانیها و ساختن اجتماعی عادل و صحیح، در قسمتی از تالیفات خویش، از حكومت آرمانی بحث می كند و زیر عنوان پیشوا - امام به بحثهایی بس مهم پیرامون شخصیت و شرائط رهبر می پردازد. جامعه كمال مطلوب كمونیسم نیز واكنش همین دردها و بی عدالتیهاست.



[ صفحه 15]



دوران كمال مطلوب كمونیسم، جامعه بی طبقات است كه جبر تاریخ، یا لزوم تاریخی تكامل، آن جامعه را به وجود خواهد آورد. و طبق عقیده و انتظار آنان، در آن جامعه، افراد طوری تربیت می شوند كه دیگر احتیاج به دولتی نیست. و انسان خود به اداره زندگی خود می پردازد. [7] نیز، طرحی را كه راسل در كتاب امیدهای نو پیشنهاد می كند برای تشكیل همین جامعه انسانی است و به آرزوی رسیدن به دنیایی انسانی. راسل در این طرح می كوشد تا بشر را به آینده امیدوار كند، و برای او چشم اندازی روشن بیافریند، تا از هم اكنون فرزندان انسان را برانگیزد كه كوششهای خود را صرف رسیدن به آن زندگی كنند، و خود را بدانسان بسازند كه او ترسیم كرده است. یعنی خود را به گونه ای تربیت كنند و بار آورند، كه بتوانند به وجود آورندگان مدینه ای فاضل و اجتماعی انسانی باشند. افكار و موهومات نژادی و میهنی را یكسو نهند. محدود فكر نكنند. جهانی بیندیشند. خود را آماده كنند تا از یك قانون پیروی كنند. و خود را در زندگی دیگران شریك بدانند و دیگر سخنان... او می گوید: تصور می كنم همه ما باید آرزومند جامعه ای



[ صفحه 16]



باشیم كه منع و اجبار در آن به حد اقل تخفیف یافته باشد، و مردم آن به خودی خود طوری رفتار كنند كه همان رفتار آنها منجر به همكاری اجتماعی شود، ولی به نظر، وصول به چنین جامعه ای ناچار باید از طریق اجرای قانون باشد. زیرا در غیر این صورت، عادات حسنه هرگز پیدا نمی شود، و امكاناتی كه از عادت حسنه حاصل می گردد به دست نمی آید... [8] تصور نمی كنم نژاد انسان آن سیاستمداری و قابلیت را داشته باشد، كه تنها به میل و رضای خود به تاسیس دولت جهانی گردن نهد. به این دلیل است كه خیال می كنم از تاسیس و برقراری و حفظ و نگاهداری آن، در سنین اول عمر، اعمال زور و فشار لازم باشد.... [9] بایستی تعلیم و تربیتی با مختصات بین المللی در سراسر جهان انتشار یابد. مدارس ما نباید به تعلیم تاریخ تعصب آمیز و محدود ملی كه تا كنون تصور می رفت كافی است اكتفا كنند، بلكه باید تاریخ عالم را هم با نظر بی طرفی به شاگردان بیاموزند [10] .... باید یك مقام بین المللی به وجود آید، كه در باب تولید و توزیع خواربار و مواد خام نظارت و حكومت كند [11] ...



[ صفحه 17]




[1] تا آنجا كه تاريخ است - يعني بخشهايي است كه به گزارش حال توده ها ويژگي يافته است و بسيار بسيار اندك است - نه صفحاتي كه صرف ستايشگري گروهي ستم پيشه شده است و تجملات آنان، كه - به گفته امين الريحاني - حتي سزاوار اينكه يك سطر از تاريخ درباره شان نوشته شود، نبوده اند. صوت العداله الانسانيه:402.

[2] تاريخ فلسفه سياسي، ج 124:1.

[3] تاريخ فلسفه سياسي، ج 1246:3.

[4] اقتصاد كشاورزي - زمين:266.

[5] اقتصاد كشاورزي - زمين:266.

[6] شناخت اجتماع:51 به بعد.

[7] در اين باره به تاريخ فلسفه سياسي، ج 3 و كتابهاي ديگر مراجعه كنيد.

[8] اميدهاي نو:115.

[9] اميدهاي نو:136.

[10] اميدهاي نو:210.

[11] اميدهاي نو:306.