کد مطلب:280060
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:420
خبر دادن حجج الهي به وجود قائم
(بحار ج 51 ص 67):
عن عبدالرحمان بن ابي ليلي قال: قال ابي: دفع النبي (ص) الراية يوم خيبر الي علي بن ابيطالب (ع) ففتح الله عليه ثم ذكر نصبه (ع) يوم الغدير و بعض ما ذكر فيه من فضائله (ع) الي ان قال: ثم بكي النبي (ص) فقيل: مم بكاؤك يا رسول الله (ص) قال: اخبرني جبرئيل (ع) انهم يظلمونه و يمنعونه حقه و يقاتلوه و يقتلون ولده و يظلمونهم بعده و اخبرني جبرئيل (ع) عن ربه عزوجل ان ذلك يزول اذا قام قائمهم و علت كلمتهم و اجمعت الامة علي محبتهم و كان الشاني ء لهم قليلا و الكاره لهم ذليلا و كثر المادح لهم و ذلك حين تغير البلاد و تضعف العباد و الأياس من الفرج و عند ذلك يظهر القائم فيهم. قال النبي (ص): اسمه كاسمي و اسم ابيه كاسم ابني و هو من ولد ابنتي يظهرالله الحق بهم و يخمد الباطل باسيافهم و يتبعهم الناس بين راغب اليهم و خائف لهم قال: و سكن البكاء عن رسول الله (ص) فقال: معاشر المؤمنين ابشروا بالفرج فان وعدالله لا يخلف و قضاؤه لا يرد و هو الحكيم الخبير فان فتح الله قريب اللهم انهم اهلي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا اللهم اكلاهم و احفظهم وارعهم و كن لهم و انصرهم و اعنهم و اعزهم و لا تذلهم واخلفني فيهم انك علي كل شيي ء قدير.
[ صفحه 231]
بنقل از عبدالرحمن ابن ابي ليلي گفت: پدرم گفته: در جنگ خيبر حضرت رسول اكرم (ص) پرچم را به حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) داد و خدا خيبر را براي او فتح كرد. سپس نصب كردن رسول خدا (ص) آن حضرت را در روز غدير بخلافت را با برخي فضائل آنجناب را بيان كرد تا آنجات كه گفت: پس از آن رسول الله (ص) گريست. عرض شد: يا رسول الله گريه شمال از چيست؟ فرمود: جبرئيل (ع) مرا با خبر ساخت كه مردم با او ستم مي كنند و او را از حقش باز مي دارند و با او مقاتله مي كنند و فرزندانش را بقتل مي رسانند و با آنان ظلم مي كنند. و جبرئيل (ع) از پروردگار عزوجل خبر داد كه اين ناروائي و ظلم پيوسته خواهد بود تا قائمشان (ع) قيام كند كه در اين موقع كلمه آنان برتري گيرد و امت بر دوستي ايشان اجتماع كنند و بدگوي آنان اندك باشد و دشمن آنان ذليل و خوار و مداح ايشان بسيار گردد و اين امر وقتي است كه شهرها دگرگون و بندگان ناتوان گردند و نوميدي از فرج حاصل شود و در اين هنگام قائم (ع) در ميان آنان ظاهر گردد رسول خدا (ص) فرمود: نام او مانند نام من و نام پدرش مانند نام فرزندم و او فرزند دخترم مي باشد. خدا حق را بوسيله آنان آشكار سازد و باطل را با شمشيرشان خاموش گرداند و مردم گروهي به رغبت دليل و گروهي بترس و پيروي آنان كنند راوي گويد: رسول الله (ص) از گريه آرام گرفت و فرمود: اي مؤمنان شما را بشارت باد به فرج زيرا وعده خدا خلاف ندارد و حكم خدا برنمي گردد و خدا حكيم و آگاه است همانا فتح خدا نزديك باشد بارالها آنان كسان من باشند پس ببر از آنان پليدي را و پاكشان ساز پاكسازي. بارالها نگهداري و حفظشان كن و رعايت حالشان فرما و با آنان باشد و نصرت و ياريشان بده و عزيزشان بدار و خوار و ذليلشان مكن و آنانرا جانشين من قرار ده كه تو بر هر چيزي توانائي.
(بحار ج 51 ص 75):
عن عبدالله ابن عمرو ابن العاص قال: قال رسول الله (ص) في حديث طويل: فعند ذلك خروج المهدي (ع) و هو رجل من ولد هذا و اشار بيده الي علي بن ابيطالب (ع) به يمحق الله الكذب و يذهب الزمان الكلب، به يخرج ذل الرق من اعناقهم ثم قال: انا اول هذه الامة و المهدي او سطها و عيسي اخرها و بين ذلك
[ صفحه 232]
ثبج اعرج.
عبدالله بن عمر و بن عاص گويد حضرت رسول اكرم (ص) در ضمن حديثي طولاني فرمود: در اين هنگام خروج مهدي (ع) خواهد بود او مردي است كه از اين متولد مي شود و با دست مبارك اشاره به حضرت علي (ع) نمود و بوسيله او خدا دروغ را نابود مي سازد و روزگار سخت دردناك را از ميان مي برد و بوسيله او ذلت بردگي را از شما برمي دارد و سپس من نخستين كسي از اين امت مي باشم و مهدي (ع) در وسط و عيسي (ع) آخر آن خواهد بود و در اين ميان بوم ناله زن و زاغ باشد.
(بحار ج 51 ص 78):
عن ابيعبدالله (ع) قال: خرج النبي (ص) ذات يوم و هو مستبشر يضحك سرورا فقال له الناس: اضحك الله سنك يا رسول الله (ص) و زادك سرورا فقال رسول الله (ص): انه ليس من يوم و لا ليلة الا ولي فيهما تحفة من الله الا و ان ربي اتخفني في يومي هذا بتحفة لم يتحفنيا بمثلها فيما مضي ان جبرئيل (ع) اتاني فأقرأني من ربي السلام و قال: يا محمد ان الله جل و عز اختار من بني هاشم سبعة لم يخلق مثلهم فيمن مضي و لا يخلق مثلهم فيمن بقي: انت يا رسول الله (ص) سيد النبيين و علي بن ابيطالب وصيك سيد الوصيين و الحسن و الحسين (ع) سبطاك سيد االاسياط و حمزة عمكم سيد الشهداء و جعفر بن عمك الطيار في الجنة يطير مع الملائكة حيث يشاء و منكم القائم يصلي عيسي بن مريم خلفه اذا اهبطه الله الي الارض من ذرية علي (ع) و فاطمة (ع) و من ولد الحسين (ع).
حضرت امام صادق (ع) فرمود: حضرت رسول خدا (ص) روزي بيرون آمد در حالي كه خوشحال و خندان بود مردم عرض كردند: خدايت خندان و شاديت را افزون كناد يا رسول الله (ص) فرمود: روز و شبي نيست كه براي من از سوي خدا تحفه مي رسد هان كه پروردگارم امروز مرا تحفه اي بخشيد كه در گذشته آنگونه تحفه بمن نبخشيده بود جبرئيل (ع) بر من نازل شد و از پروردگارم سلام رسانيد و گفت: يا محمد (ص) همانا خداي عزوجل از بني هاشم هفت تن را برگزيد كه در گذشته همانند آنانرا نيافريده و در آينده نيز نخواهد آفريد. تو يا رسول الله (ص) سرور پيغمبران (ص) مي باشي و علي بن ابي طالب (ع) وصي تو سرور اوصياء است و امام حسن (ع) و امام
[ صفحه 233]
حسين (ع) دو سبط تو سرور سبطها مي باشند و حمزه (ع) عموي تو سرور شهيدان است و جعفر (ع) پسر عموي تو كه ملقب به طيار است و در بهشت هر كجا خواهد با فرشتگان پرواز كند و قائم (ع) كه عيسي بن مريم (ع) در نماز به او اقتداء كند از شما است هنگامي كه خدا عيسي (ع) را بزمين هبوط دهد او از فرزندان علي و فاطمه (ع) و از اولاد امام حسين (ع) مي باشد.
(بحار ج 51 ص 112):
عن ابيعبدالله جعفر بن محمد (ع) عن آبائه (ع) قال: زاد الفرات علي عهد اميرالمؤمنين (ع) فركب هو و ابناه الحسن (ع) و الحسين (ع) فمر بثقيف فقالوا: قد جاء علي (ع) يرد الماء فقال علي (ع): اما والله لا قتلن انا و ابناي هذان و ليبعثن الله رجلا من ولدي في آخر الزمان يطالب بدمائنا و ليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتي يقول الجاهل: ما لله في آل محمد (ع) من حاجة.
حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (ع) از پدران بزرگوارش (ع) فرمود: در زمان حضرت اميرالمؤمنين (ع) آب فرات طغيان كرد حضرت همراه فرزندان عزيزش حضرت اما حسن (ع) و حضرت امام حسين (ع) سوار شد و به بني ثقيف گذشت آنها گفتند: اميرالمؤمنين (ع) آمد كه آبرا برگرداند. حضرت فرمود: هان بخدا قسم من و اين دو فرزندم البته كشته مي شويم و مسلما خدا مردي از فرزندان مرا مبعوث در آخر الزمان فرمايد تا از ما خو نخواهي كند و البته غائب مي شود تا گمراهان تميز داده شوند تا آنجا كه نادانان گويند: خدا به آل محمد (ع) حاجتي ندارد.
(بحار ج 51 ص 112):
عن المفضل بن عمر قال: قال ابوعبدالله (ع): خبر تدريه خير من عشرة ترويه ان لكل حق حقيقة و لكل صواب نورا ثم قال: انا والله لا نعد الرجل من شيعتنا فقيها حتي يلحن له فيعرف اللحن ان اميرالمؤمنين (ع) قال علي منبر الكوفة: و ان من ورائكم فتنا مظلمة عمياء منكسفة لا ينجو منها الا النومة؟ قيل: يا اميرالمؤمنين (ع) و ما النومة؟ قال: الذي يعرف الناس و لا يعرفونه.
بنقل از مفضل بن عمر از حضرت امام صادق (ع) فرمود: خبري را اگر با درايت و فهم بداني بهتر از ده خبر باشد كه روايت كني همانا براي هر حقي حقيقتي است و براي
[ صفحه 234]
هر كار درستي نوري است سپس فرمود: ما بخدا قسم ما كسي از شيعيان ما را فقيه نمي دانيم تا آنكه چون سخني را براي رعايت تقيه به رمز و اشاره بشنود مقصود را دريابد و بفهمند همانا اميرالمؤمنين (ع) بر منبر كوفه فرمود: همانا در پشت سر شما فتنه هاي تاريك كور و تيره خواهد بود كه از آن فقط نومة نجات يابد عرض كردند: يا اميرالمؤمنين (ع) نومة چيست؟ فرمود: آنكس كه مردم را شناسد ولي مردم او را نشناسند - در فتنه خاموش بماند و چيزي از او بروز نكند.
(بحار ج 51 ص 114):
عن عكرمة بنو صعصعة، عن ابيه قال كان علي (ع) يقول: لا تنفك هذه الشيعة حتي تكون بمنزلة المعز لايدري الخابس علي ايها يضع يده فليس لهم شرف يشرفونه و لا سناد يستندون اليه في امورهم.
بنقل از عكرمة بن صعصعة از پدرش گفت: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هميشه اين شيعه هستند تا حدي كه حكم گوسفند يا بز را پيدا مي كنند و شخص قصاب نمي داند به كدام يك دست گذارد و آنرا براي دنج جدا كند و براي آنان شرافتي نيست تا شناخته شوند و نه تكيه گاهي دارند كه در كارهاي خود بدان تكيه نمايند.
(بحار ج 51 ص 114):
عن ابي الجارود، عن عبدالله الشاعر يعني ابن ابي عقي قال: سمعت عليا(ع) يقول: كاني بكم تجولون جولان الابل تبتغون مرعي و لا تجدونها معشر الشيعة.
بنقل از ابي الجارود از عبدالله شاعر يعني ابن ابي عقب گفت: شنيدم از حضرت اميرالمؤمنين (ع) مي فرمود: گويا شما شيعيان را مي بينم كه مانند شتران گرسنه در پي چراگاه مي دويد ولي آنرا نمي يابيد.
(بحار ج 51 ص 116):
عن ابي اسحاق قال: قال علي: و نظر الي ابنه (ع) الحسين (ع) و قال: ان ابني هذا سيد كما سماه رسول الله (ص) و سيخرج من صلبه رجل باسم نبيكم يشبهه في الخلق و لا يشبهه في الخلق يملأالأرض عدلا.
بنقل از ابي اسحق گفت: اميرالمؤمنين (ع) در حالي كه به فرزند بزرگوارش حضرت امام حسين (ع) نظر مي كرد مي فرمود: همانا اين پسرم سيد است همچنانكه رسول اكرم (ص)
[ صفحه 235]
او را سيد ناميد و بزودي از صلب او مردي خارج مي گردد بنام پيغمبر (ص) شما در اخلاق شبيه آن حضرت باشد نه در خلقت زمين را لبريز از عدل فرمايد.
(بحار ج 51 ص 155):
عن ايوب بن نوح قال: قلت للرضا (ع): انا لنرجوا ان تكون صاحب هذا الامر و ان يسديه الله عزوجل اليك من غير سيف فقد بويع لك و ضربت الدارهم باسمك فقال: ما منا احد اختلفت اليه الكتب و سئل عن المسائل و اشارت اليه الاصابع و حملت اليه الأموال الا اغتيل اومات علي فراشه حي يبعث الله عزوجل لهذا الامر رجلا خفي المولد و المنشأ غير خفي في نسبه.
بنقل از ايوب بن نوح گفت: به حضرت امام رضا (ع) عرض كردم: ما اميدواريم كه صاحب اين امر شما باشيد و خداي عزوجل بدون شمشير زدن اين نعمت را به شما ارزاني بدارد زيرا مردم با شما بيعت كرده اند و سكه نيز بنام شما زده شده فرمود: هيچكس از ما نيست نامه ها مختلف به او رسيده و مسائل زياد از او پرسيده شده و انگشت ها بسوي او اشاره كرده و اموال بسيار بسوي او برده شده جز آنكه غفلة كشته شود يا در بستر بميرد تا آنكه خداي عزوجل براي اين امر مردي را مبعوث فرمايد كه محل ولادت و زندگيش مخفي و پنهان باشد ولي نسبت او پنهان نباشد.
(بحار ج 51 ص 156):
عن عبدالعظيم الحسني (ع) قال: دخلت علي سيدي محمد بن علي (ع) و انا اريد ان اسأله عن القائم اهو المهدي او غيره؟ فابتداني فقال: يا اباالقاسم ان القائم منا هو المهدي (ع) الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و هو الثالث من ولدي و الذي بعث محمدا (ص) بالنبوة و خصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و ان الله تبارك و تعالي يصلح امره في ليلة كما اصلح امر كليمة موسي (ع) ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبي ثم قال (ع): افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج.
بنقل از حضرت عبدالعظيم حسني (ع) فرمود: بخدمت سيد و مولايم حضرت امام جواد محمد بن علي (ع) رسيدم و مي خواستم درباره ي قائم (ع) بپرسم كه آيا مهدي (ع)
[ صفحه 236]
او است يا غير او حضرت خود آغاز سخن كرد و فرمود: اي ابوالقاسم همانا قائم ما همان مهدي (ع) مي باشد كه انتظار در غيبتش و اطاعت در ظهورش واجب است و او سومين فرزند من مي باشد قسم به آنكس كه محمد (ص) را به پيغمبري مبعوث كرد و امامت را خاص ما قرار داد اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز خدا آن يك روز را طولاني مي كند تا خروج نمايد و زمين را لبريز از عدل و داد كند همچنانكه پر از ظلم و جور شده باشد و همانا خداي تبارك و تعالي در يك شب اصلاح امر او فرمايد چنانكه امر كليم خود موسي (ع) را اصلاح فرمود رفت كه آتشي براي كسان خود بياورد و برگشت در حالي كه رسول و پيغمبر شده بود سپس فرمود: بدترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.
(بحار ج 51 ص 147):
عن المفضل بن عمر قال: كنت عند ابي عبدالله (ع) في مجلسه و معي غيري فقال لنا: اياكم و التنبويه يعني باسم القائم (ع) و كنت اراه يريد غيري فقال لي: يا ابا عبدالله اياكم و التنويه و الله ليغيبن سنينا من الدهر و ليخلمن حتي يقال: مات هلك باي واد سكك و لتفيضن عليه اعين المؤمنين وليكفأن كتكفي ء السفينة في امواج البحر حتي لا ينجوا الا من اخذ الله ميثاقه و كتب الايمان في قلبه و ايده بروح منه و لترفعن اثنا عشر راية مشتبهة لا يعرف اي من اي قال: فبكيت فقال لي: ما يبكيك؟ قلت: جعلت فداك كيف لا ابكي و انت تقول ترفع اثنا عشر رأية مشتبهة لا يعرف اي من اي قال: فنظر الي كوة في البيت التي تطلع فيها الشمس في مجلسه فقال (ع): اهذه الشمس مضيئة؟ قلت: نعم، قال: و الله لامرنا اضوء منها.
بنقل از مفضل بن عمر گفت: با جمعي در محضر حضرت امام صادق (ع) بوديم به ما فرمود: از تصريح بنام قائم (ع) حذر كنيد من خيال كردم كه حضرت با ديگران اين خطاب را دارد، بمن فرمود: اي ابوعبدالله حذر كنيد از آشكار ساختن نام او بخدا قسم سالها غائب مي شود و نامش پنهان مي ماند تا حدي كه گفته شود مرد و هلاك شد در كدام بيابان راه مي رود و ديدگان مؤمنين بر او اشكبار گردد و مردم مانند دگرگون شدن كشتي در امواج دريا دگرگون شوند نجات نيابد مگر كسي كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در قلب نوشته و او را بوسيله روح خود تائيد فرموده باشد
[ صفحه 237]
دوازده پرچم شبيه بهم بالا مي رود كه يكي از ديگري باز شناخته نگردد. مفضل گفت: من گريستم. امام (ع) فرمود: چرا گريه مي كني؟ عرض كردم: فدايت شوم چگونه نگريم و شما مي فرمائيد دوازده پرچم شبيه بهم بالا مي رود كه پرچمي از پرچم دگر شناخته نگردد. حضرت به روزنه اي در خانه كه آفتاب از آن مي تافت نظر كرد و فرمود: آيا اين آفتاب تابان نيست؟ عرض كردم: آري. فرمود: بخدا قسم امر ما از اين آفتاب روشنتر است.
[ صفحه 238]