کد مطلب:296298 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

احتجاج و استشهاد به آيه ي تطهير


الف- حسن بن علي عليه السلام

1) حسن بن علي عليه السلام پس از شهادت پدرش براي مردم خطبه خواند و در اثناي سخنانش فرمود: اي مردم، هر كس مرا


مي شناسد كه مي شناسد، و هر كس نمي شناسد اينك بشناسد: من حسن بن علي هستم، من فرزند پيغمبرم، من فرزند وصي هستم، منم فرزند كسي كه مردم را بشارت به رحمت خداوند داد، منم فرزند كسي كه آدميان را از عذاب پروردگار بر حذر داشت، منم فرزند كسي كه مردم را به امر خداوند به سوي خدا دعوت كرد، منم فرزند آن چراغ فروزان، من از خانداني هستم كه جبرئيل بر ما نازل مي شد و از نزد ما به آسمان صعود مي كرد، من از خانواده اي هستم كه خداوند پليديها را از آنها برده و آنان را پاك و پاكيزه قرار داده است.... [1] .

2) حسن بن علي پس از شهادت پدرش به خلافت رسيد، و يكي از روزها هنگامي كه نماز مي خواند مردي به او حمله كرد و خنجري به ران او فروبرد، آن حضرت مدت چند ماه بستري شد، پس از آن برخاست و بر منبر خطبه خوانده، فرمود:

اي اهل عراق، از خداوند در حق ما پروا كنيد، زيرا ما اميران شما و مهمانان شماييم و ما همان خانداني هستيم كه خداوند درباره ي آنان فرموده: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ... حضرت در آن روز پيوسته سخن مي گفت به طوري كه هيچ كس در مسجد


ديده نمي شد جز آنكه گريه مي كرد. [2] .

ب- امّ سلمه

1) عمره ي همدانيه گويد: نزد امّ سلمه رفتم و بر او سلام كردم، گفت: شما كه هستي؟ گفتم: عمره ي همدانيه. اي امّ المومنين از اين مردي كه در بين ما كشته شد (يعني علي بن ابي طالب) سخن بگو، گروهي او را دوست دارند و گروهي دشمن!

ام سلمه گفت: تو او را دوست داري يا دشمن؟ گفتم: من نه او را دوست دارم و نه دشمن... (سخن آنها ادامه يافت تا آنكه ام سلمه گفت:) پس خداوند آيه ي اِنَّما يُريدُ اللَّهُ... را نازل فرمود، و در اتاق جز جبرئيل و رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام ديگري نبود، گفتم: يا رسول اللَّه، من هم از اهل بيت هستم؟ فرمود: تو در نزد خداوند ثواب و پاداش داري. و من دوست داشتم كه در پاسخ من بگويد آري، كه آن را از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي كند دوستتر مي داشتم. [3] .

2) شهر بن حوشب [4] گويد: از امّ سلمه همسر حضرت رسول صلي اللَّه عليه و آله و سلم در هنگامي كه خبر شهادت حسين بن علي رسيد


شنيدم كه اهل عراق را لعنت كرد و گفت: حسين را كشتند، خداوند آنها را بكشد، او را فريفتند (و به عراق كشيدند) و خوارش كردند، پروردگار آنها را لعنت كند و از رحمتش دور بدارد، من خود مشاهده كردم كه حضرت رسول صلي اللَّه عليه و آله و سلم عباي خيبري خود را بر آنها پوشانيد و فرمود: بار خدايا، اينان اهل بيت منند، پليدي را از آنها دور كن و آنان را پاك و پاكيزه ساز. [5] معاويه به سعد وقاص گفت: چرا از دشنام ابوتراب خودداري مي كني؟ سعد گفت: به خاطر سه مطلب كه از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم شنيده ام علي را دشنام نمي گويم، و اگر يكي از آنها درباره ي من بود آن را از شتران سرخ موي گرانبها بيشتر دوست داشتم: از رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم شنيدم هنگامي كه براي رفتن به يكي از جنگها علي را در مدينه جاي خود گذاشت، علي گفت: يا رسول اللَّه امر با زنان و كودكان در مدينه گذاشتي؟! رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: آيا دوست نداري كه مقامت نسبت به من همانند مقام هارون نسبت


به موسي باشد جز آنكه پس از من پيامبري نيست؟!

و نيز شنيدم در روز خيبر رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم مي گفت: فردا پرچم را به كسي خواهم داد كه خداوند و رسول او را دوست دارد و خداوند و رسولش هم او را دوست دارند. ما همه گردن كشيديم كه از اين موقعيت استفاده كنيم و پرچم در دست ما قرار گيرد. در اين هنگام پيغمبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: علي را نزد من فرا خوانيد. او را آوردند در حالي كه ديدگانش ناراحت بود، نبي اكرم آب دهان خود را بر چشمان علي كشيد و پرچم را به دستش داد.

و نيز هنگامي كه آيه ي اِنَّما يُريدُ اللَّهُ... نازل شد، رسول خدا علي و فاطمه و حسن و حسين را نزد خود فراخواند و گفت: بار خدايا، اينان اهل بيت من مي باشند. [6] .

2) و در روايت ديگري گفته است: رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم در هنگام نزول آيه، علي را با دو فرزندش و فاطمه نزد خود فراخواند و آنها را زير جامه ي خود جاي داد و گفت: بار خدايا اينان اهل من و اهل بيت من هستند. [7] .


د- ابن عباس

1) هنگامي كه عمر در گفتار خود به ابن عباس گفت: هيهات! اي بني هاشم، به خدا سوگند كه در دل نداريد مگر حسد و غش و كينه اي كه از دل شما بيرون نمي شود و زائل نمي گردد! ابن عباس در جوابش گفت: آرام باش اي اميرمومنان، نسبت مده حسد و غش را به دلهاي گروهي كه خداوند پليدي را از آنان زدوده و پاك و پاكيزه شان ساخته است، زيرا قلب پيامبر، خود يكي از دلهاي بني هاشم است. [8] .

2) عمرو بن ميمون [9] گويد: من نزد ابن عباس بودم كه نه نفر نزد او آمدند و گفتند: اي فرزند عباس، يا با ما بيرون بيا و يا مجلس را براي ما خلوت كن. گفت: با شما بيرون خواهم آمد، و ابن عباس در آن روز هنوز چشمانش سالم بود و نابينا نشده بود.

آنان شروع به سخن كردند و سخناني گفتند كه ندانستم چه گفتند، اما پس از اندكي ابن عباس به نزد ما بازگشت در حالي


كه لباسهايش را تكان مي داد. [10] و مي گفت: اُف و تف بر اينها باد، كه درباره ي مردي گفتگو مي كنند كه او را ده فضيلت است (سپس فضائل امام را بيان مي كند تا آنجا كه مي گويد) رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم جامه ي خود را گرفته، بر علي و فاطمه و حسن و حسين افكند و فرمود: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ... [11] .

ه- واثله بن اسقع

1) ابوعمار [12] گويد: من در نزد واثلة بن اسقع نشسته بودم كه درباره ي علي عليه السلام مذاكره شد و او را دشنام دادند، هنگامي كه مردم برخاستند گفت: بنشين تا از اين مردي كه او را دشنام دادند با تو گفتگو كنم. من در نزد حضرت رسول صلي اللَّه عليه و آله و سلم بودم كه علي و فاطمه و حسن و حسين نزد او آمدند و نبي اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم عباي خود را روي آنها افكند و عرضه داشت: بار خدايا، اينان اهل بيت منند، خداوندا پليدي را از آنها دور كن و آنان را پاك و پاكيزه ساز. [13] .


2) شداد بن عبداللَّه (ابوعمار) گويد: هنگامي كه سر حسين بن علي عليه السلام را آورده بودند و يكي از شاميان حسين و پدرش را دشنام داد، واثلة برخاست و گفت: به خدا سوگند كه من علي و فاطمه و حسن و حسين را هميشه دوست دارم پس از آنكه از رسول خدا شنيدم كه درباره ي آنها مي فرمود:... اِنَّما يُريدُ اللَّهُ... [14] .

و- علي بن الحسين سجاد عليه السلام

1) علي بن الحسين به مردي از اهل شام (كه ناآگاهانه از اسارت اهل بيت اظهار خوشحالي نمود) فرمود: آيا در سوره ي احزاب خوانده اي: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (33)؟ مرد شامي گفت: مقصود از اين آيه شماييد؟ فرمود: آري [15] .

2) روايت كامل اين داستان چنين است: هنگامي كه حضرت سجاد را با ساير اسيران اهل بيت بعد از شهادت سبط رسول خدا حسين به طرف شام بردند و آنها را در كنار مسجد جامع دمشق در جايگاه اسيران نگاه داشتند، پيرمردي به آن


حضرت نزديك شد و گفت:

حمد خدا را كه شما را كشت و نابودتان كرد و بندگان را از مردان شما راحت كرد و به اميرالمومنين (يزيد) بر شما قدرت داد.

علي بن الحسين فرمود: اي پيرمرد، آيا قرآن خوانده اي؟

گفت: آري، فرمود: آيا اين آيه را قرائت كرده اي؟ قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي (23) [16] پيرمرد گفت: خوانده ام.

فرمود: آيا در قرآن آيه ي وَ آت ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ (26) [17] و آيه ي وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي (41) [18] را خوانده اي؟ پيرمرد گفت: آري خوانده ام.

فرمود: به خدا سوگند مقصود از قربي ما هستيم و اين آيات درباره ي ما فرود آمده، و آيا اين آيه را در قرآن خوانده اي: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (33)؟

پيرمرد گفت: آري خوانده ام، فرمود: مقصود ما اهل بيت هستيم كه خداوند ما را مخصوص به آيه ي تطهير قرار داده است.

پيرمرد گفت: شما را به خدا سوگند شما همان خاندان هستيد؟ فرمود: به حق جدمان رسول خدا بدون شك ما همان افراد هستيم.


پيرمرد ساكت شد و از سخني كه گفته بود پشيمان گشت و پس از آن سر خود را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، من از آنچه بر زبان آوردم توبه مي كنم و از بغض اين خاندان دست برمي دارم و از دشمنان محمد و آل محمد از جن و انس به سوي تو بيزاري مي جويم. [19] .


[1] مستدرك حاكم 172:3

[2] مجمع الزوائد 172:9، تفسير ابن كثير 486:3.

[3] مشكل الآثار 336:1.

[4] شهر بن حوشب اشعري شامي در نقل حديث راستگو و از طبقه ي سوم به شمار است و حديث او را در صحاح نقل كرده اند. وي در سال 112 درگذشت. (تقريب التهذيب 355:1).

[5] مسند احمد 298:6 (به طور مفصل آورده)، تفسير طبري 6:22، مشكل الآثار 335:1، تاريخ ابن عساكر 14 1:5 ا.

[6] خصائص نسائي:4.

[7] تفسير طبري 7:22، تفسير ابن كثير 485:3، مستدرك حاكم 147:3، مشكل الآثار 336:1.

[8] تاريخ طبري 31:5.

[9] عمرو بن ميمون از ثقاب تابعين به شمار است. حديث او را در صحاح آورده اند. او در سال 74 در كوفه درگذشت. (تقريب التهذيب 80:2).

[10] جامه تكان دادن در آن وقت دليل بر بيزاري از آنچه واقع شده، بوده است. و چون آن نه نفر به امام ناسزا مي گفتند ابن عباس چنين كرده است. (عطاردي)

[11] مسند احمد، چاپ اول، 331:1 و چاپ دوم 3062:5، خصائص نسائي:11، الرياض النضرة 269:2، مجمع الزوائد 119:9.

[12] ابوعمار شداد بن عبداللَّه القرشي دمشقي از ثقاب طبقه ي چهارم است و حديث او در صحاح موجود است. (تقريب التهذيب 347:1).

[13] مشكل الآثار 346:1، تفسير طبري 6:22، مسند احمد 107:4 (و كلمه ي دشنام را در هر دو مورد حذف كرده است)، مجمع الزوائد 167:9، مستدرك حاكم 416:2 و 147:3، سنن بيهقي 152:2، تفسير ابن كثير 484:3، تاريخ ابن عساكر 1:5:16 ا.

[14] اسدالغابة 20:2 در شرح حال امام حسن عليه السلام.

[15] تفسير طبري 7:22، تفسير ابن كثير 486:3، در المنثور 199:5.

[16] شوري.

[17] اسراء.

[18] انفال.

[19] مقتل خوارزمي 2: 61. احاديث ديگري نيز در اين باب روايت شده و ما از نقل آنها خودداري كرديم همچون روايتي كه در اين خصوص در شرح حال عطيه در اسدالغابة 413:3 و در اصابه 479:3 و تاريخ بغداد 278:10 آمده است و روايت حكيم بن سعيد در تفسير طبري 5:22 و روايات ديگري كه در مسند احمد 304:6 و اسدالغابة 12:2 و 29:4 و مجمع الزوائد 206:9 و 207 و ذخائر العقبي:21 و استيعاب 460:2 و تاريخ ابن عساكر 16-13:1:5 نقل شده است.