کد مطلب:304365 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:310

الله
اللَّه: در مفردات راغب آمده است كه اللَّه در اصل «اِله» بوده است. همزه اوّل كلمه، حذف شده، آنگاه الف و لام (ال) بر سر آن درآمده و بعد از ادغام، «اللَّه» گردیده و اختصاص به خداوند یافته است. بدین روی در قرآن كریم آمده است:

رَبُّ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمیّاً. [1] [پروردگار تو]پروردگار آسمانها و زمین [است]و آنچه میان آن دو است. پس او را بپرست و در پرستش او شكیبا باش. آیا برای او همنامی می شناسی؟

همچنین از بررسی آیات، استفاده می شود كه اللَّه، قبل از اسلام، واژه ای معروف و رایج بوده و در زمان جاهلیت نیز در معنای خدای تعالی به كار می رفته است:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَاَنّی یُؤفَكُونَ. [2] و اگر از آنان [مشركان بپرسی چه كسی آنان را خلق كرده. مسلّماً خواهند گفت: خدا. پس چگونه [از حقیقت] باز گردانیده می شوند؟

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السّمواتِ وَالْاَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لایَعْلَموُنَ. [3] و اگر از آنان بپرسی چه كسی آسمانها و زمین را آفریده است، مسلّماً خواهند گفت: «خدا». بگو ستایش از آنِ خداست؛ ولی بیشترشان نمی دانند.

در سوره عنكبوت، آیه 61 و نیز در سوره زخرف، آیه 9 و در سوره زمر، آیه 38 آمده است كه اگر از مشركان درباره خالق و آفریدگار آسمانها و زمین بپرسی، در جواب خواهند گفت: خداست. و در سوره انعام، به وضوح این نكته را درمی یابیم كه كاربرد واژه«اللَّه» در مورد خداوند، درمیان مردم عصر جاهلیّت و مشركان قبل از اسلام، رایج بوده است:

وَ جَعَلُوا للَّهِِ مِمَّا ذَرَأ مِنَ الْحَرْثِ وَالْاَنْعامِ نَصیباً فَقالُوا هذا للَّهِِ بِزَعْمِهِمْ وَهذا لِشُرَكائِنا، فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا یَصِلُ اِلَی اللَّهِ وَما كان للَّهِِ فَهُوَ یَصِلُ اِلی شُرَكائِهِمْ، ساءَ ما یَحْكُمُونَ. [4] و [مشركان]برای خدا از آنچه از كِشت و دامها كه آفریده است، سهمی گذاشتند و به پندار خودشان گفتند: «این ویژه خداست و این ویژه بتان ما». پس آنچه خاص بتانشان بود، به خدا نمی رسید؛ ولی آنچه خاص خدا بود، به بتانشان می رسید. چه بد داوری می كنند.

بر این اساس، از كاربردهایی كه از لفظ جلاله «اللَّه» در روزگاران قبل از اسلام و در زمان بعثت و در قرآن كریم شده، برمی آید كه: «اللَّه»، عَلَمْ و نشانه برای حقیقت و ذات مقدّس است كه جامع همه كمالات و منزّه از هر عیب و نقص است و بدین روی، موصوف است برای همه اسمهای نیكو (اسماء حُسنی) و افعالی كه از این اسمهای مبارك و نیكو نشئت می گیرند؛ مانند: «...اللَّه الرّحمن الرّحیم»، «اللَّهُ الخالقُ...» و نیز آیات پایان سوره حشر:

هُوَ اللَّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ. هُوَ اللَّهُ الَّذی لا اِله اِلّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ. هُوَ اللَّهُ الخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ. [5] اوست خداوندی كه خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشكار است، او بخشنده بخشاینده است. اوست خداوندی كه خدایی جز او نیست: فرمانفرای بسیار پاك بی عیب، ایمنی بخش، گواهِ راستین، پیروزِ كام شكنِ، بزرگ منش؛ پاكا كه خداوند است از آنچه [بدو]شرك می ورزند. اوست خداوند آفریننده پدیدآورِ نگارگر، نام های بهین، او راست. هر چه در آسمانها و زمین است. او را به پاكی می ستایند و او پیروزمندِ توانا و دانای باحكمت است.

اللَّه، هیچ گاه صفت برای اسمی و چیزی قرار نمی گیرد و مثلاً «الرّحمانُ، اللَّهُ»، گفته نمی شود. نكته ای كه در شرح و توضیح واژه اللَّه، شایسته دقّت و تأمّل است و بسیار دل انگیز و دلپذیر، این است: حقیقتی كه با نام مبارك و مقدّس و متعالی اللَّه، مورد نظر است، همان مبدئیت همه كمالات و صفات است و ذات حق، هرگز مورد توجّه نیست؛ زیرا ذات مقدّس پروردگار متعال، برتر از تصوّر و تعقّل و خِرد و ذهن و شهودِ محدود آدمی است و موضوع هیچ علمی نیست؛ نه فلسفه، نه كلام و نه عرفان. و در قرآن نیز با ضمیر «هُوَ» به آن مقام، اشاره شده است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَد». مقام ذات و حقیقت وجود، اطلاقی را داراست كه در مقابلش تقییدی نیست؛ بلكه برتر از هر اطلاق و تقیید است و طائرِ بلند پروازِ عقل و خرد آدمی را بدان پایگاهِ بلند، راهی نیست و با دامِ هیچ اسم و وصف و عبارات و ایما و اشارتی، شكار نمی گردد. در آن مرتبه، حتّی این بیان هم ساقط است كه:


عنقا شكار كس نشود دام باز گیر

كانجا همیشه باد به دست است دام را.


(حافظ)

بدین سان، «اللَّهُ اَكْبَرُ» به معنای: «اللَّهُ اَكْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفْ. خدا برتر از آن است كه توصیف و تعریف شود»، برای مُوَحِدّ عامی است: «سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُون». و امّا در نظر عارف، «اللَّهُ اَكْبَر» بدین معناست كه غیرِ اویی نیست تا او را توصیف كند.

ای در همه عالم، پنهان تو و پیدا تو

هم دردِ دل عاشق، هم اهل مداوا تو

امام خمینی(ره) عارف نامبردار معاصر، می نویسد:«بدان ای سالك سبیل معرفت و توحید و عارجِ معارج تنزیه و تجرید، كه ذات مقدّس حقّ تعالی، من حیث هِیَ، منزّه است از تجلّیات ظاهره و باطنه و مبرّاست از اشاره و رسم و صفت و اسم. دست آمال اهل معرفت، از دامن كبریایی اش كوتاه، و پای سلوك اصحاب قلوب از وصول به بارگاه قدسش راجل است. غایت معرفت اولیای كُمَّلْ «مَا عَرَفْنَاك»، و نهایت سیر اصحاب اسرار، «مَا عَبَدْنَاك» است. سرحلقه اهل معرفت و امیر اصحاب توحید، در این مقام رفیع، «كمالُ الاخلاصِ نفی الصفات عنه [6] «فرماید، و پیشوای اهل سلوك و سیّد ساجدین و عارفین در این پیشگاه منیع، «ضَلَّتْ فیكَ الصِّفاتُ وتَفَسّخَتْ دُوْنَكَ النُعُوتُ [7] «سراید. اصحاب سلوك علمی و اصطلاحات، ذات مقدّس را غیب مصون و سِرّ مكنون و عنقای مُغرِب و مجهول مطلق خوانند و گویند كه ذات، بی حجاب اسما و صفات، تجلّی در هیچ مرآتی نكند و در هیچ نشئه از نشئات وجود و عالمی از عوالم غیب و شهود، ظهوری ندارد». [8] سخن سرای نامی ایران، فردوسی طوسی در توصیف خداوند می گوید:


ز نام و نشان و گمان، برتر است

نگارنده بر شده گوهر است


به بینندگان آفریننده را

نبینی، مرنجان دو بیننده را


نیابد بدو نیز اندیشه راه

كه او برتر از نام و از جایگاه


سخن هر چه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه، جان و خرد


خِرد گر سخن برگزیند همی

همان را گزیند كه بیند همی


ستودن نداند كس او را چو هست

میان بندگی را ببایدْتْ بست


خرد را و جان را همی سنجد او

در اندیشه سخت كِی گنجد او


بدین آلت و رای و جان و روان

ستود آفریننده را چون توان؟


از این پرده برتر سخن گاه نیست

به هستی اش اندیشه را راه نیست


نكته دیگر كه تأمّل بایسته ای را می طلبد، این است كه «الحمد للَّه» در قالب جمله خبری است، لكن به مفهوم «انشاء» است؛ به ویژه در گفتار فاطمه(س) كه در مقام ستایش و شكرگزاری است، برای اینكه همه خیرات، نیكی ها، نعمتها، زیبایی ها و دارایی ها را كه عقل اندیشنده آدمی درك می كند، با این جمله اظهار می دارد و چون عقل و خرد از درك همه آنها ناتوان است، براساس تعلیم خداوند كه در كتاب خود، فرموده: «اَلْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» و با تلقین و الهام او به زبان آورد تا وظیفه «حمد و ستایش» را به گونه ای بهتر و جامع تر به جای آورد.

بدین روی، فاطمه(س) در مقام ادای ادب عبودیت و با نهایت خشوع و خضوع، آنچه كه در توان او بود، به جای آورد و عبارت زیبا و دلربا و گویای «الحمد للَّه» را بر زبان پاك خویش جاری ساخت.

«الف» و «لام» در «الحمد» برای بیان حقیقت یا استغراق و نیز «لام» در «لِلَّه»، بیان كننده حصر و اختصاص است؛ بدین معنا كه هر كمالی در هر موجود، به هر صورتی كه هست، از آن مبدأ و ذات مقدّس است و بر این اساس، همه ستایشها و حقیقتِ ستایش، از آنِ اوست و به آن محمود حقیقی ازلی بازگشت دارد؛ چرا كه تمام قدرتها، مستغرق در قدرت اوست و همه زیبایی ها، محو در زیبایی او و همه دانایی ها، ذوب در دانایی او و چكیده سخن اینكه تمامی كمالات، مستغرق در كمال بی منتهای لایزال اوست. بنابراین، هر حمد و ستایش از هر ستایشگری، با توجّه و بی توجّه، با واسطه یا بی واسطه، ویژه اوست. علی(ع) امیر سالكان كه قلمرو ستایش و توصیف خداوند را فرمانرواست، در نهج البلاغه فرموده:

وَ لا یَحْمَدُ حامِدٌ اِلّا رَبَّهُ. [9] هیچ ستایشگری، جز پروردگار خویش را نستاید.


[1] سوره مريم، آيه 65.

[2] سوره زخرف، آيه 87.

[3] سوره لقمان، آيه 25.

[4] سوره انعام، آيه 136.

[5] سوره حشر، آيه 22-24.

[6] كمال اخلاص ورزيدن به او، زدودن صفتهاست از وي.

[7] وصف ها در ذات مقدس تو گُمْ، و رشته مدح ها در ثناي تو از هم گسيخته است.

[8] آداب الصلاة، ص 300.

[9] نهج البلاغه، خطبه 16.