کد مطلب:319162 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:266

بهاء
میرزا حسینعلی نوری فرزند میرزا بزرگ نوری ملقب به بهاء الله در اوائل شوال سال 1233 قمری تولد یافت [1] .

در 27 سالگی دعوت باب را شنید و به او گروید، وی نیز مانند مقتدای خود (باب) و بیشتر از او تحصیلات فارسی و مقدمات عربی را داشته، ولی ناتمام و ناقص و اغلاط موجود در نوشته هایش این معنی را تأیید میكند. ادعای امی بودن از طرف خودش و پیروانش نسبت به او یك تقلید بیمزه و نادرستی از پیغمبر امی اسلام صلی اله و آله و سلم است كه بهیچوجه این امی!!!

با آن امی برابر نیست. امی یعنی درس ناخوانده كه خواندن و نوشتن نتواند و سابقه ی تحصیل علم و كتابت نزد كسی نداشته باشد. اولین بار كه
بر پیغمبر اكرم اسلام وحی شد و این آیات بر قلب مباركش نازل گردید اقرا باسم ربك الذی خلق... الخ بخوان بنام پروردگارت كه آفرید...

خودش فرمود كه فرشته ی وحی مرا سخت فشرد و گفت بخوان، گفتم ما انا بقاری خواندن نمیتوام، بار دیگر مرا سخت فشرد و گفت بخوان، و همچنین سومین بار مرا بفشرد و گفت بخوان، آنگاه دیدم خواندن میتوانم، اقرا باسم ربك الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرام الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم

و تا آن زمان به اتفاق جمیع مورخین پیغمبر اكرم اسلام قادر بر خواندن و نوشتن نبود و به بركت وحی و به اراده ی پروردگار خوانا شد، و تا لحظه ی آخر عمر دیده نشد كه پیغمبر خط بنویسد و عنوان امی بودن خود را همچنانكه بود حفظ فرمود، ولی باب و بهاء بهیچوجه و از هیچ جهت كوچكترین تشابهی با پیغمبر نداشتند. میدانم ارباب مروت بر من خورده خواهند گرفت كه این چه مقایسه است، چه نسبت خاك و بلكه پست تر از خاك را با عالم پاك، ولی برای ارائه ی یك شخص امی بعنوان مصداق روشن این مفهوم نمیتوانستم از نبی اكرم اسلام صلی اله علیه و آله و سلم تجاوز كنم، باب و بهاء پیش از آنكه دعاوی خود را اظهار كنند حتی در نظر كسانی كه بعدها به آنها گرویدند مردمی بودند معمولی كه خواندن و نوشتن را از طریق تعلیم و تعلم آموخته بودند و تحصیلات مختصری در علوم متداول زمان داشتند، مخصوصا بهاءالله كه بیشتر با عرفا و ادبا معاشرت داشت و كتاب «ایقان» را پیش از دعوی من یظهره اللهی در پاسخ درخواست سیدخال [2] در اثبات
مقام نقطه ی اولی (باب) نوشته، و اگر گویند دعوت سری بهاءالله پیش از اظهار علنی آن بوده است قانع كننده نیست، زیرا بهاءالله حتی در زمان حیات علی محمد باب نیز معروف بسواد و اطلاعات عرفانی و مذهبی بوده، و این نكته را «میرزا جانی كاشانی» در نقطة الكاف ذكر نموده [3] و از خصوصیات این طایفه است كه بدیهی ترین مطالب را با صراحت تمام و علی رئوس الاشها دوارونه جلوه میدهند.

بهاءاله در الواح بعد «اقدس» گوید: [4] و انك تعلم انا ما قرئنا كتب القوم و ما اطلعنا بما عند هم من العلوم كلما اردنا ان نذكر بیانات العلماء و الحكماء یظهر ما ظهر فی العالم و ما فی الكتب و الزبر امام وجه ربك نری و نكتب انه احاط علمه السموات و الارضین، و تو می دانی كه ما كتاب های دیگران را نخوانده ایم و مطلع نشده ایم دانشهائی را كه نزد آنانست، و هر وقت بخواهیم بیانات و مطالب علما و حكما را ذكر كنیم آنچه در كتابها و صحیفه ها و در عالم هست، در مقابل من (وجه رب) آشكار میشود، و ما می بینیم و می نویسیم... الخ و همچنین در كتاب اقدس گوید: [5] .

انا ما دخلنا المدارس و ما طالعنا المباحث اسمعوا ما یدعوكم به هذا الامی... الخ

ترجمه: ما بمدارس وارد نشدیم و مباحث (علمی) را مطالعه نكردیم، بشنوید آنچه را كه این امی شما را به آن میخواند....

این دعوی قطعا و یقینا و بلاشك دروغ محض و ادعای بی اساس و
بطوریكه مذكور شد تقلید غلطی از نبی اكرم اسلام است واحدی (جز گروندگان به او كه فقط بتقلید پذیرفته اند) این مطلب را قبول ندارد و تاریخ و مطالب خود مشارالیه دال بر این است كه هم تحصیلات معمولی داشته و هم «كتب قوم» را مطالعه كرده است، و آنها كه نوشته های او را بررسی و مورد مداقه قرار داده اند تردیدی در این باره ندارند.

باری بهاء پس از قتل باب بهمراهی برادرش میرزا یحیی (موسوم بحضرت ثمره) و سایر اصحاب باب از جمله قرةالعین شروع بدعوت مردم نمودند. و چون وصی منصوص باب میرزا یحیی ازل برادر میرزا حسین علی بهاء بود، در ابتدا افكار پیروان باب متوجه وی بود و خود بهاء نیز از او ترویج مینمود و بابیه را بسوی برادرش میخواند و تا هنگامیكه به «ادرنه» تبعید گردید تظاهر بمخالفت با میرزا یحیی ننمود، و فقط گاهگاهی بخواص خود مطالبی گوشزد میكرد.

دو سال پس از واقعه ی قتل باب جمعی از پیروان او در تهران بقصد انتقام خون او تصمیم بقتل ناصرالدین شاه گرفتند و در نیاوران شمیران در وقت عبور شاه چند تیر بطرف او شلیك كردند، اتفاقا تیرها مؤثر واقع نشد و در نتیجه ی این حركت حكومت تهران 28 نفر از معاریف آنها را بوضع بسیار بدی بقتل رسانید و عده ای را دستگیر و زندانی نمود، از جمله میرزا حسینعلی بهاء به اتهام شركت در توطئه زندانی شد و مدت چهار ماه زندانی بود تا اینكه بوساطت برادرش كه منشی سفارت روس بود و كمك سفیر روسیه [6] مستخلص شدو به بغداد تبعید گردید [7] .
در مدت اقامت بغداد كه تا سنه ی 1280 طول كشید بهاء مروج طریقه ی باب و مطیع برادرش بود، و در این مدت «رساله ی خالویه» را بشرحی كه مذكور شد برشته ی تحریر در آورد، و از مدت 12 سالی كه در بغداد اقامت داشت قریب دو سال بسلیمانیه رفت و در آنجا بیشتر با صوفیه و دراویش مخالطه و آمیزش داشت و در اواخر سنه ی 1280 بهاء به اسلامبول جلب شد، سپس او را به ادرنه فرستادند و از حین خروج [8] از بغداد از اطاعت برادرش «ازل» سر باز زد و مردم را مستقیما بخودش دعوت نمود و خویش را موعود نقطه ی بیان و «من یظهره الله» معرفی كرد، با اینكه سید باب طلوع من یظهره الله را به انقضای عددالاغیث [9] الی انقضای المستغاث [10] وعده داده بود [11] و سوای نص بیان، عبارات دیگری از باب نقل شده كه لااقل مدتی نسبتا طولانی باید بر آئین او بگذرد، و سپس من یظهره الله ظاهر گردد، مثلا در صلوة هیاكل كه بنام برادر بهاء الله «صبح ازل» نوشته گوید:
و لتنظهرن اللهم فی رأس كل ست و ستین سنه هیكلامن هیا كل الواحد لیرفعون مناهجك فی البیان و یاخذون ما قد قدرت من مطالعك فی البیان الی یوم تشرقن سمائك و ارضك و ما بینهما بظهور من تظهرنه (و هر آینه ظاهر گردانی خداوندا در هر 66 سال هیكلی از هیاكل واحد [12] را برای اینكه بلند سازند راههای تو را در بیان و بگیرند آنچه را كه مقدر نموده ای از ظهورات خود در بیان، تا روزیكه در آسمان و زمین و آنچه در بین آنها است اشراق نمائی و بظهور آنكه او را ظاهر میگردانی (من یظهره الله) [13] .

و در توقیع دیگر گوید «خطاب به ازل»: و سیظهر الله فی ذریتك ان تقضی ما تاعن البیان ما یورثن الملك و یظهرن امر الله علی العالمین [14] و در بیانات دیگر باب هست كه گوید: اهل بیان در لیل الیل واقع خواهند شد و برای آنها طول لیل خواهد بود كه كنایه از مدت طولانی است.

و همچین از فقره ی ذیل منقول از «بیان» بطور وضوح دانسته میشود كه باب عصر «من یظهره الله» را قریب دو هزار سال بعد از خود میدانسته، زیرا بعقیده ی او عمر عالم از زمان حضرت آدم الی عصر خود او 12210 سال بوده [15] و چون باز بعقیده ی باب هر هزار سال از عمر عالم معادل است با یك سال از عمر ظهورات و نمو آنها بصورت كمال، لهذا آدم را تشبیه میكند بنطفه و خود را بجوان دوازده ساله، و من یظهره الله را بجوان چهارده
ساله، كه در اینصورت ظهور من یظهره الله دو هزار سال بعد از باب پیشگوئی شده [16] و اینك نص عبارت بیان فارسی از باب 13 واحد سوم:

«من ظهور آدم الی اول ظهور نقطة البیان از عمر این عالم نگذشته الا» «دوازده هزار و دویست و ده سال، و قبل از این شكی نیست كه از برای» «خداوند عوالم و اوادم مالانهایه بوده و غیر از خداوند كسی محصی آنها» «نبوده و نیست، و در هیچ عالمی مظهر مشیت نبوده الا نقطه ی بیان، ذات» «حروف سبع [17] و نه حروف حی آن، الاحروف حی بیان و نه اسماء او» «الا اسماء بیان و نه امثال او الا امثال بیان... و بعینه نقطه ی بیان همان» «آدم بدیع فطرت اول بوده و بعینه خاتمی كه در ید اوست همان» «خاتم بوده كه از آن روز تا امروز خداوند حفظ فرموده و بعینه آیه» «كه مكتوب بر اوست همان آیه بوده كه مكتوب بر او بوده، این ذكر» «نظر بضعف مردم است والا آن آدم در مقام نطفه این آدم میگردد، مثلا» «جوانی كه دوازده سال تمام از عمر او گذشته نمی گوید كه من نطفه» «هستم كه از فلان سماء نازل، و در فلان ارض مستقر شده، كه اگر بگوید تنزل» «نموده، و در نزد او لوالعلم حكم بتمامیت عقل او نمیشود، اینست كه نقطه ی» «بیان نمیگوید امروز منم مظاهر مشیت، از آدم تا امروز كه مثل این» «قول همین میشود و از اینجهت است كه رسول خدا نفرمود كه من عیسی» «هستم زیرا كه آن وقتی است كه عیسی از حد خود ترقی نموده و به آن حد» «رسیده و همچنین من یظهره الله در حد زمانی كه محبوب چهارده ساله»
الله اكبر تكبیرا كبرا



هذا كتاب من عندالله المهیمن القیوم

الی الله المهیمن القیوم



قل كل من الله مبدؤن

قل كل الی الله بعودون



هذا كتاب من علی قبل نبیل ذكر الله للعالمین

الی من بعدل اسمه اسم الوحید ذكر الله للعالمین



قل كل من نقطة البیان لیبدئون

ان با اسم الوجد فاحفظ ما نزل فی البیان



و أمر به فانك لصراط حق عظیم

صورت توقیع باب خطاب به «صبح ازل» در تنصیص بوصایت او
ذكر می شود لایق نیست كه بگوید من همان دوازده ساله بودم، كه» اگر بگوید نظر بضعف مردم نموده، زیرا كه شیئی رو به علو است نه دنو» «اگر چه آن جوان چهارده ساله در حین نطفه آدم بوده و كم كم ترقی» «نموده تا آنكه امروز دوازده ساله گشته و از این دوازده سالگی»

«كم كم ترقی مینماید تا آنكه بچهارده میرسد... الخ»

معذا لك نظربتا كیدات فراوان از طرف باب بپیروانش درباره ی من یظهره الله كه آنها را سفارش میكند بمحض آشكار شدن وی را بپذیرند و لم و بم نسبت به او نگویند، و درباره اش بیان متمسك نگردند، و از ظهور او خود را را محتجب نسازند، و از این قبیل تأكیدات. بهاء الله توانست ادعای خود را بعنوان من یظهره اللهی بعده ای بقبولاند و برادرش یحیی را كه جانشین منصوص باب بود عقب بزند.

پس از جدائی دو برادر و مخالفت و منازعه ی آنها با یكدیگر دولت عثمانی كه آثار دشمنی و كینه جوئی را در هر دو دسته نسبت بطرف مقابل احساس نمود فوری ازل و تابعینش را از «ادرنه» به «قبرس» و بهاءالله و طرفدارانش را به «عكا» تبعید كرد. 1285 قمری (12 جمادی الاول) از این تاریخ این طایفه بدو دسته ی ازلی و بهائی تقسیم شدند. «ازل» بعد از این واقعه مانند برادرش «بهاء» كوشش فراوان نمیكرد، و مأیوسانه در قبرس ماند تا در سال 1912 میلادی (27 ماه آوریل) برابر با سال 1330 قمری هجری در شهر «لارنقه» وفات یافت [18] و پیروانش كه به ازلیان موسوم گشتند نسبت ببهائیان در اقلیت بودند و كاری نمیكردند، تا اینكه در این اواخر (1380 قمری) مبادرت بطبع بعضی آثار باب نمودند من جمله» بیان
فارسی و بیان عربی» و مكاتسب سید باب و سید حسین كاتب یزدی و «صحیفه ی عدلیه» و «آئین باب» و تجدید طبع كتاب «هشت بهشت» (منسوب به شیخ احمد روحی داماد ازل) و رساله ی تنبیه النائمین و غیرها...

بهائیان 12 روز از ایام اقامت بهاءالله را در باغ نجیب پاشا (بغداد) كه پیش از تبعید به اسلامبول بوده بنام عید رضوان جشن می گیرند، و آن ایام را ایام بعثت او میدانند (از سی و دوم عید نوروز ببعد)


[1] وفيات معاصرين مجله ي يادگار (علامه ي قزويني).

[2] سيد خال دائي عليمحمد باب است.

[3] اخوي حضرت ازل آدمي هستند با كمال و در علم توحيد در نهايت مسلط، و صاحب اخلاق حميده و صفات پسنديده ملقب بلقب بهاء ص 239.

[4] ص 187.

[5] ص 29.

[6] بهاء الله در يكي از الواح خود كه به امپراطور روسيه خطاب نموده متذكر اين مطلب گرديده: «يا ملك الروس قد نصرني احد سفرائك اذ كنت في سجن الطاء تحت السلاسل و الاغلال بذالك كتب الله لك مقاما لم يحط به علم احد الاهو» لوح ابن الذئب ص 42 ترجمه: اي پادشاه روس بتحقيق ياري كرد يكي از سفراي تو مرا هنگامي كه در زندان تهران زير غل و زنجير بودم، بخاطر اينكار خداوند براي تو مقامي نوشته است كه علم احدي جز خدا بر آن احاطه نميكند».

[7] 1268 قمري.

[8] تاريخ ادعاي استقلالي بهاء و مخالفت او با پدرش قدر متقين بعد از 1277 بوده، بنا بنقل ادوارد برون مقدمه ي نقطة الكاف ص لط.

[9] 1511 سال.

[10] 2001 سال.

[11] بيان.

[12] واحد بحروف ابجد 19 ميشود و مراد باب در اين عبارت پيشگويي ظهور نوزده نفر است كه در رأس هر 66 سال ظاهر خواهند شد و طريقه ي او را ترويج خواهند كرد تا اينكه «من يظهره الله» ظاهر گردد.

[13] تنبيه النائمين موصوف برساله ي عمه.

[14] تنبيه النائمين موصوف برساله ي عمه.

[15] بيان فارسي واحد 7 باب 2.

[16] مقدمه ي نقطة الكاف.

[17] مقصود خود باب است كه عدد حروف نامش (عليمحمد) 7 است ع ل ي م ح م د.

[18] يادداشتهاي مرحوم علامه ي قزويني.