کد مطلب:319175 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:293

نبی
كلمه ی نبی در لغت بمعنی خبر دهنده (اسم فاعل) آمده و در اصطلاح دینی نبی كسی را گویند كه از جانب خدا مردم را بوظائفشان خبر دهد «انباء عن الله» [1] و از جانب پروردگار بر او وحی شود، خواه دارای شریعت مستقله و دین تازه باشد، خواه تابع شریعت نبی صاحب شریعت پیش از خود بوده و مردم را بشریعت قبل بخواند، شرط در نبوت وحی الهی است، اعم از اینكه وحی رؤیائی یا الهامی و یا وحی بوسیله ی فرشته و غیره باشد و هر كس از جانب خداوند بوسیله ی وحی بنبوت برگزیده شد نبی است النبوة الاخبار عن الله و ما یتعلق به تعالی - النبی المخبر عن الله و ما یتعلق به تعالی «المنجد» و اطلاق لفظ رسول نیز به نبی به اعتبار رسالت و سفارت او از نزد پروردگار به افراد امت صحیح است، بعبارة اخری پیغمبران نبی هستند به اعتبار وحی كه از جانب پروردگار به آنها نازل میگردد. و رسولند به اعتبار قیام بدعوت مردم و ابلاغ احكام شریعت، و واجد بودن شریعت مستقل یا نبودن آن تغییری در اطلاق لفظ نبی بر پیغمبر نمیدهد، و اعم از اینكه صاحب شریعت باشد و یا تابع شریعت سالفه باشد بحقیقت نبی است یرا میزان در صدق نبوت اخبار از ناحیه ی خداوند از طریق وحی است و نكته ی دقیق و قابل توجه اینكه نبوت صفت خاص پیغمبران است و نبی مفهوما و استعمالا اهم از رسول میباشد، زیرا نبی از نظر مفهوم لغوی
خبر دهنده ی از خداوند و غیب است بوحی الهی، نه هر خبر دهنده ای، ولی رسول بر فرشتگان وحی و فرشتگان مأمور قبض ارواح و فرستادگان انبیاء طبق استعمال قرآن اطلاق شده، مانند این آیات: حتی اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا، الایه. در این آیه بفرشتگان قبض ارواح رسولان گفته شده، «انه لقول رسول كریم، در این آیه ی شریفه جبرائیل بنام رسول كریم یاد گردیده و اضرب لهم مثلا اصحاب القریه اذ جاءها المرسلون اذ ارسلنا الیهم اثنین فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا الیكم مرسلون (در این آیات بدو نفر از فرستادگان حضرت مسیح به انطاكیه كه از جمله ی حواریون آن حضرت بوده اند رسولان گفته شده) بنابراین برای اعلام انقطاع وحی باید خاتم النبیین گفته شود نه خاتم الرسل، زیرا در كلمه ی نبی وحی و نبوت افتاده است، ولی در كلمه ی رسول این چنین نیست. لهذا می بینیم در بعضی آیات لفظ نبی وصف از برای رسول آورده شده، مانند الرسول النبی یا رسولا نبیا و بر فرض اینكه گفته شود كلمه ی رسول تنها به آن طبقه از انبیاء میگویند كه دارای شریعت مستقله و كتاب جدید باشند، باز مانع از آن نخواهد بود كه بر چنین رسول نبی اطلاق كنیم و اگر هم نبوت را اعم از رسالت بدانیم (و بگوئیم هر رسولی نبی است، ولی هر نبی رسول نیست.)

باز آیه ی شریفه ی خاتم النبیین دلالت بر ختم وحی و نبوت دارد مطلقا، و نفی آمدن رسول نیز به آن شده است. زیرا گفته شد نبی كسی را گویند كه از جانب خدا خبر دهد و بر او وحی شود و این قاعده شامل
تمام برگزیدگان حق از آدم تا خاتم علیهم السلام و الصلوة می گردد و ادعای مؤلف بهائی كه گوید رسول را (كه بر او به نبوت وحی میشود) نتوان نبی گفت، كلام باطل و بلا دلیل و خلاف نص قرآن است، و تمام رسولان حق واجد مقام نبوتند بلاشك، و لو اینكه بر سبیل مماشات و یا بحسب واقع بتمام انبیاء نشود رسول گفت، معذالك باز بفرض بالا نبی اعم از رسول است و از نفی نبوت نفی رسالت لازم آید و لازمه ی ختم نبوت بشرح مذكور انقطاع وحی است (بهر نحوی از انحاء وحی) كه شرط عام پغمبری رسولان حق میباشد، و وقتی گفته شود پیغمبر اسلام خاتم النبیین است، مراد آن خواهد بود كه بوجود ذیجود آنحضرت وحی دینی منقطع است، و پس از او كسی كه از جانب خدا بر او به نبوت وحی شود نخواهد آمد، و خلاصه معنی آیه ی شریفه ی خاتم النبیین و حدیث شریف لا نبی بعدی این خواهد بود كه باب نبوت و رسالت پس از پیامبر ارجمند اسلام مطلقا مسدود خواهد بود، چه نبوت اعم از رسالت باشد یا بالعكس و لهذا از زمان حیات رسول اكرم و پس از آن هر كس بهر عنوان مدعی وحی و نبوت گردیده و دعوی رسالت آغاز نموده بلا درنك با مخالفت جمیع فرق اسلامی و دانشمندان و علمای دینی مواجه گشته و جز عده ای قلیل مردم بیخبر و نادان و مغرض پیروانی نداشته اند، اینجاست كه می فهمیم چرا و بچه سبب میرزا علیمحمد باب در دعوی خود تناقص گوئی نموده، و چون مسلمین پدید آمدن نبی و رسول را محتمل الوقوع نمی دانستند، در بدو امر خود را باب مهدی و سپس خود او معرفی نمود، و این برای قبولاندن بمردمی عوام و نادان آسانتر و مقصود نزدیكتر بود، زیرا جمهور شیعه انتظار فرج موعود را داشتند و لهذا عده ای بقیام علیمحمد تحت عنوان باب مهدی موعود فریب خوردند و پس از آن كه راه قدری
هموار گردید. سید باب دعوی نبوت و سپس ادعای ربوبیت و الوهیت آغاز نمود. باری اینك شواهدی از آیات كتاب مجید آسمانی ذكر می كنیم كه در آن آیات، كلمه ی نبی در مورد تمام پیغمبران اعم از مستقل و تابع استعمال گردیده، و همچنین كلمه ی رسول بر انبیای تابع كه شریعت مستقل نداشته و صاحب كتاب نبوده اند اطلاق شده:

سوره ی 37 آیه ی 123 و ان الیاس لمن المرسلین آیه ی 133 و ان لوطا لمن المرسلین آیه ی 139 و ان یونس لمن المرسلین سوره ی مریم آیه ی 54 و اذكر فی الكتاب اسمعیل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبیا سوره ی 36 آیه ی 160 و 161 اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون - انی لكم رسول امین. آیه ی 178 - 176 كذب اصحاب الایكة المرسلین - اذ قال لهم شعیب الاتتقون - انی لكم رسول امین

بطوریكه ملاحظه میكنیم ضمن آیات مباركات كه بعنوان نمونه شاهد آورده شد به آن دسته از انبیاء كه صاحب كتاب و شریعت نبوده اند مانند جناب «لوط» كه بصریح نص قرآن، معاصر جناب «ابراهیم خلیل الرحمن» علی نبینا و علیه السلام و تابع و مروج شریعت آن حضرت بوده و جناب «الیاس» و جناب «یونس» و جناب «شعیب» و من فی طبقاتهم علیهم الصلوة و السلام كلمه ی رسول اطلاق گردیده، و همچنین در سوره ی توبه آیه ی 70 میفرماید الم یاتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و الموتفكات اتتهم رسلهم بالبینات، الایه «آیا نیامد آن ها را خبر كسانیكه پیش از آن ها
بودند از قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و موتفكات، آمد آنها را رسولانشان به براهین آشكار» در این آیه نیز بجانب هود و نوح و صالح و شعیب و حضرت ابراهیم علیهم السلام عنوان رسول داده شده و حال آنكه بعضی از آن بزرگواران مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم علیهماالسلام دارای شریعت و كتاب بوده و برخی مانند جناب هود و صالح و شعیب شریعت مستقله نداشته اند، و لیكن در آیه ی مباركه بجمیع آنها رسول خطاب شده و خداوند میفرماید: آیا نیامد خبر كسانیكه پیش از آنها بودند از قوم نوح و عاد (حضرت هود مبعوث بقوم عاد بود) و ثمود (جناب صالح پیغمبر آنان بود) و قوم ابراهیم و اصحاب مدین (حضرت شعیب مبعوث به مدین بود) و موتفكات آمد آنها را رسولانشان (یعنی مذكورین) در فوق)

در سوره ی هفت آیه ی 2 میفرماید: و ما ارسلنا فی قریة من نبی الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون و ما نفرستادیم در قریه ای پیغمبری را جز اینكه اهل آن قریه را بگرفتاری و بیچارگی مبتلا ساختیم، شاید آنها تضرع كنند.

شاهد از ذكر آیه در آنستكه با توجه بسیاق عبارت می فهمیم خداوند نبوت را در رسولان خود اصل و شرط قرار داده، و مقدم بر رسالت مقام نبوت آنان را متذكر میگردد، كما اینكه در این آیه (نقل بمعنی) میفرماید: ما هیچ نبی را برسالت نفرستادیم در قریه ای... الخ

و اینگونه تعبیر نظائر فراوان دارد از قبیل آیه ی شریفه ی: یا ایها النبی انا ارسلناك شاهدا و مبشر او نذیرا و داعیا الی الله باذنه و
سراجا منیرا جای دیگر یا ایها النبی قل لازواجك و بناتك، الایه و موارد بسیار دیگر كه پیغمبر اولوالعزم و صاحب شریعت خود را نبی خطاب نموده و سپس بجنبه ی رسالت او اشاره میفرماید.

در سوره ی نساء آیه ی 161 انا اوحینا الیك كما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و آتیناد اودز بورا و رسلاقد قصصناهم علیك من قبل و رسلالم نقصصهم علیك «ما بسوی تو وحی نمودیم همچنانكه وحی نمودیم بسوی نوح و انبیای پس از او و وحی نمودیم بسوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و دادیم داود را «زبور» و رسولانی كه حكایت كردیم آنان را بر تو از پیش و رسولانی كه حكایت ننمودیم آنان را بر تو»

ملاحظه میفرمائید كه در این آیه ی مباركه كه نیز در اول آن مذكورین را نبی نامیده و به پیامبر اسلام میفرماید: ما بتو وحی نمودیم همچنانكه به نوح و انبیای پس از او و وحی كردیم. و سپس نام چند پیغمبر را از مستقل و تابع در یك سیاق آورده، و در خاتمه ی آیه باز بتمام مذكورین رسول خطاب فرموده.

و در سوره ی البقره آیه ی 172 لیس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرمن آمن بالله و الیوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبیین... الخ نیكی آن نیست كه بگردانید رویهاتانرا بجانب مشرق و مغرب ولیكن نیكی (نیكی) كسی است كه ایمان آورد بخدا و روز
جز او فرشتگان و كتاب و نبیین.

ملاحظه می فرمائید كه در اینجا نظر به اصالت مقام نبوت در پیغمبران و تقدم آن بر مقام رسالت كلمه ی نبیین را آورده و در واقع در جای رسولان استعمال فرموده است و ما بخصوص از نظیر این آیات می فهمیم كه اطلاق لفظ رسول بر انبیاء تابعه محظوری ندارد، كما اینكه در آیات مباركات ذكر شده.

آری هر گاه كلمه ی رسول و نبی در جمله ای در برابر هم قرار گیرند، مانند آیه ی شریفه ی و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبی، الایه در آن مورد ممكن است از رسول و نبی هر یك معنی خاص اراده شده باشد، ولی دلیلی در دست نیست در این قبیل موارد تفاوت نبی و رسول همان باشد كه مؤلف خاتمیت اظهار نموده و در هر صورت چه نبی اعم از رسول باشد و یا بالعكس بشرحیكه گذشت، با اعلام ختم نبوت در آیه ی شریفه ی سابق الذكر باب وحی و بعثت مسدود گردیده و ادعای مؤلف خاتمیت نیز در نفی مقام نبوت از رسولان، و لواز بعضی باشد در آنجا كه میگوید:

لیس كل رسول نبی بدیهی البطلان است

و بالنتیجه از نفی نبوت (در آیه ی خاتم النبیین و حدیث لانبی بعدی) واقعا نفی رسالت لازم آید.

و انحصار و تخصیص وحی رؤیائی به انبیای تابعه و آنرا برای تأویل آیه ی خاتم النبیین مستمسك قرار دادن نیز غلط بوده، و آیات قرآنیه بالصراحه بر خلاف آنست، چنانكه در سوره ی صافات آیه ی 101
درباره ی حضرت ابراهیم علی نبینا و علیه السلام نازل گردیده قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحك، الایه و نص آیه دلالت دارد بر اینكه به ابراهیم علیه السلام در خواب وحی شد و بقربانی فرزندش اسماعیل مأمور گردید و جمیع مفسرین، عامه و خاصه این معنی را تصدیق دارند و حال آنكه آنحضرت رسول مستقل و اوالعزم و صاحب صحف و آورنده ی شریعت ناسخه بوده، و نویسنده ی خاتمیت از این حقیقت غمض عین كرده، بدوا در مقام معرفی نبی میگوید:

«نبی كسی است كه بوسیله ی رؤیا از امور آتیه خبر داده و وعود الهیه را بمردم القا می كند.» و سپس اضافه نموده: «ولی رسول بقول معروف، پیغمبران مستقل را نامند كه مستقیما بوسیله ی امواج روحانی واشعه ی رحمانی با ذات منیع لا یدرك الهی ارتباط داشته و دارای كتاب جدید و شرع جدید میباشند.» و در لفافه ی الفاظ، وحی رؤیائی را از رسولان صاحب كتاب سلب نموده و مقصودش آن بوده كه به این وسیله توجیه نادرست خود را در باره ی حدیث لانبی بعدی و آیه ی شریفه ی خاتم النبیین بشرحیكه مذكور افتاد موجه سازد، بگوید مقصود از ختم نبوت ختم وحی رؤیائی است و جای شگفت است از مؤلف خاتمیت كه خود میگوید و اعتراف میكند كه بهاء الله نوری در كتاب ایقان نبوت را اعم از رسالت گرفته، و نبی را بمعنی اعم استعمال كرده و آنوقت به این بهانه متعذر میگردد كه حضرت بهاء الله برای اینكه ابواب شك و ریب اهل ارتیاب كاملا مسدود گردد، در كتاب مستطاب ایقان نبی را بمعنی اعم استعمال میفرمایند!!!
بعبارة اخری بمنظور واهی رفع شك و ارتیاب از حقیقت گوئی (بزغم بهائیان) سرباز زده و خلاف گوئی نموده است و در جای دیگر مدعی میشود كه اطلاق نبی بر تمام انبیاء از راه مجاز بوده، و غلط مشهور میباشد و توجه نداشته كه این غلط مشهور (بگمان وی) در موارد كثیره در قرآن مجید و روایات اهل بیت عصمت و طهارت استعمال گردیده.

خداوند همه را از گمراهی فكر حفظ فرماید.


[1] مختار صحاح.