کد مطلب:35517 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146
حكومت ویژه ی خداوند است. ماجرای «حكمیت» یكی از رویدادهای بزرگ قرن نخست هجرت كه پدیدآورنده ی آن فرقه «خوارج» در دین اسلام است. مقرر شده بود جنگ صفین با حكمیت دو نماینده كه از سوی سپاه عراق و سپاه شام برگزیده می شوند به صلح انجامد و این دو نفر نیز مطابق متن قرآن وظیفه بزرگ خویش را انجام دهند. اتفاقا «عمرو بن عاص» نماینده ی سپاه شام،«ابوموسی اشعری» نماینده سپاه عراق را فریب داد و در لشگر امیرالمومنین (ع) ایجاد اختلاف و دو دستگی كرد و گروهی از پرهیزكاران و اعیان كوفه و بصره به نام اینكه علی (ع) و معاویه بر ضد قانون اسلام حكومت كرده اند، فریاد برآوردند كه «لا حكم الا لله» و بیعت خویش را در هم شكسته و پرچم مخالفت برافراشتند. امیرالمومنین (ع) در این رویداد، سخنان مفصل و متعددی ایراد فرمود كه اینك ترجمه می گردد: ستایش ز دادار و او را سپاس حوادث برانگیزد اندر جهان بزرگست و باشد حقیقت در او فرستیم پس بر محمد (ص) درود از آن پس به پا نیست اینك ز من هر آن كس كه اندرز از صالحان شما را در آغاز این ماجرا [صفحه 199] به تفصیل گفتم كه مكر است این به گاهی كه در حمله بودیم سخت به قرآن پناهنده شد از ریا نبودید چون عاقبت بین به داد گمان برده اینان به اسلام و دین به تحكیم گردن نهادید زود خطای ابوموسی و اشتباه به آلوده وجدان و آزرده دین چو ایجاب گردد شما را جهاد بیازید بر سینه ها تیغ و تیر مرا با شما این بود شرح كار سحر گفتم از دشمنان برحذر چو فردا پدید آمد از روزگار سبك مغز باشید و كوته نظر سبك استخوانید و رنگین خیال به تكرار گویم كنون خویشتن در اینجا به خواری و اكنون حذر به افسوس گویم ندارید گوش در این راه كج می فشارید پا سرانجام در ساحل نهروان نه راضی خداوند شد از شما درآئید ز اندیشه سوی خدا كه عمرو بن عاص، ابله اشعری به اصرار و بیجا فشار شما چه گویم مبادا شما را پدر چرا می فشارید پا در عناد [صفحه 200]
«لا حكم الا الله»
كز اویست اورنگ و ملك و اساس
وز آن زورمندان كند امتحان
و از او سایه هائیم در جستجو
بر آن كس كه بگرفت از او رهنمود
به یاران بد عهد و پیمان شكن
نگیرد خورد حسرت جاودان
كه قرآن نمودند بر نیزه ها
نگشتید در كار باریك بین
بلرزید شامی چو برگ درخت
فریبست گفتم چنین بر شما
همان پند و اندرز سودی نداد
همی بوده مومن ز راه یقین
كه آن نیز خود حیلتی تازه بود
چنین كرد روز شما را سیاه
كنونید از كار كرده غمین
به تحكیم و اسباب آن هر چه باد
كه كردید خود پیشوا ناگزیر
كه شاعر سروده است این یادگار
به اهمال بردید روزی به سر
برآورد دشمن ز جانها دمار
هدف را ندانسته زین رهگذر
در احلام سر كرده خود لامحال
ببینید ناكامی انجمن
ز بدبختی آن جهان دگر
نباشد خرم دل و حق نیوش
عقیده شما را بود ناروا
درافتید بر خاك و خون بی گمان
نماند از شما رادمری بجا
به تحكیم اصلا نبودم رضا
فریبد، كند بر شما داوری
به ناحق به تحكیم دادم رضا
به اسلام كی خواستم من ضرر؟!
گذارم چه نامی بدینسان فساد
صفحه 199، 200.