کد مطلب:370084 شنبه 19 فروردين 1396 آمار بازدید:750

کتابشناسی
 

 رجال كشى مع تعلیقات المیر داماد

معرفى اجمالى‏


« رجال كشى مع تعلیقات المیر داماد»، همان‏گونه كه از نامش پیداست، شرح یا تعلیقه‏اى است از سیّد محمّد باقر حسینى استرآبادى، معروف به میر داماد، بر كتاب رجالى معروف كشى. این كتاب در قرن دهم هجرى و به زبان عربى نوشته شده و جامعیّت شخصیت میر داماد باعث قدر و قیمت مضاعف آن مى‏باشد. با اینكه میر داماد بیشتر به یك فیلسوف و حكیم اشراقى شهرت دارد تا یك فقیه یا رجالى، امّا جامعیّت وى بیش از این حرف‏ها بوده و باعث بر جاى ماندن آثار مختلفى از وى در علوم و فنون گوناگون شده است كه كتاب حاضر یكى از ده‏ها مورد مذكور است.


ساختار


كتاب، در دو جلد مى‏باشد كه با ذكر چند روایت آغاز شده و با بررسى چند نفر از بزرگان صحابه ادامه یافته، به ذكر اوصاف روات مى‏پردازد. شارح نیز در ذیل مجلات قابل ملاحظه‏ى كشى در پاورقى كتاب توضیحات لازم را ارائه نموده است.


گزارش محتوا


اوّلین عبارت كشى، در سرآغاز كتابش با این جمله شروع مى‏شود كه:« حمدویه بن نصیر الكشى، قال: حدثنا محمّد بن الحسین بن على بن أبى الخطاب عن محمّد بن سنان عن حذیفة بن منصور عن ابى عبد الله( ع) قال: اعرفوا منازل الرّجال منّا على قدر روایاتهم عنّا»، همان‏گونه كه ملاحظه مى‏گردد روایتى است از امام صادق( ع) راجع به شناخت روات حدیث كه كمیّت روایات نقل شده از محضر اهل بیت( ع) را یكى از راه‏هاى شناخت راوى قرار داده است.


شارح، بعد از بیان خطبه، نظر خود را راجع به كشى، این چنین بیان مى‏كند:« قول الشیخ الحدیث الحافظ الناقد الروایة أبى عمرو محمّد بن عبد العزیز الكشى رحمه الله فى ما أورده شیخ الطائفة فى الكتاب الاختیار من كتابه». لفظ حمدویه، اوّلین نكته‏اى است كه شارح به تفصیل آن را مورد بررسى قرار داده و به لحاظ لغوى و از دیدگاه لغوى‏ها به دنبال تبیین آن مى‏باشد. وى سپس لفظ كشى را بررسى كرده و شهر كش را به نقل از فاضل مهندس بیرجندى در كتاب« المعمول فى مساحة الارض و بلدان الاقالیم»، از بلاد ما وراء النهر كه شهر بزرگى در ابعاد سه فرسخ در سه فرسخ مى‏باشد، معرفى كرده است كه كشى نیر منسوب به این شهر است.


محمّد بن سنان، به عنوان یكى از روات حدیث مذكور، دیگر نكته‏اى است كه شارح در موردش قلم‏فرسایى نموده است. الختلى، سلیمان الخطابى كه شیخ آن را در كتاب الرجال در میان اصحاب امام كاظم( ع) آورده و سوید نسائى، دیگر اشخاص مورد بحث شارح در این قسمت مى‏باشند.


روایت چهارم كشى كه از على بن سوید النسائى است، به این شرح مى‏باشد:« قال كتب إلى ابو الحسن الاول و هو فى السجن و امّا ما ذكرت یا على ممن تأخذ معالم دینك: لا تأخذن معالم دینك عن غیر شیعتنا فانك إن تعدیتهم أخذت دینك عن الخائنین الذین خانوا الله و رسوله و خانوا أماناتهم انهم اؤتمنوا على كتاب الله جل و علا فحرفوه و بدلوه فعلیهم لعنة الله و لعنة رسوله و لعنة ملائكته و لعنة آبائى الكرام البررة و لعنتى و لعنة شیعتى إلى یوم القیامة». این حدیث هم كه نوعى برحذر داشتن از اخذ روایت از خائنین و افراد غیر معتمد است به لحاظ لفظ خانوا مورد بحث شارح قرار گرفته است. او مى‏گوید: شاید لفظ خوّنوا بوده است از باب تفعیل، امّا خانوا أماناتهم همان‏گونه كه در بسیارى از نسخه‏ها آمده، از خیانت در مقابل امانت مى‏باشد. او تعبیر صاحب كشاف را در این مورد آورده و به چندین آیه از قرآن كریم در باره‏ى آن استناد مى‏نماید؛ از جمله آیه‏ى 27 سوره‏ى انفال كه مى‏گوید:لا تخونوا الله و الرّسول و تخونوا أماناتكم‏.


«أؤتمنوا»، دیگر لفظ مورد توجه شارح است كه مى‏گوید: از باب افتعال و از امانت مى‏باشد و صیغه‏ى مجهول است. آیه‏ى 11 سوره‏ى یوسف هم شاهدى بر این لفظ مى‏باشد.


روایت پنجمى كه كشى آورده، نقل امام صادق( ع) از پیامبر( ص) مى‏باشد كه فرمود:« یَحْمل هذا الدین فى كل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین». ششمین روایت كشى از محمّد بن مسعود است كه در موردش شارح از عیاشى نقل مى‏كند كه شخصى جلیل القدر، واسع العلم و ثقه از اهل سمرقند و كش مى‏باشد. احمد بن محمّد البرقى نیز شناسایى شده است.


در حدیث هفتم اسم حاتم بن ماهویه به عنوان یكى از روات حدیث است كه مورد نظر شارح است. هشتمین روایت كشّى در باره‏ى شرطة الخمیس است كه یكى از مباحث مهم در باره‏ى اصحاب امیر المؤمنین( ع) مى‏باشد. ما به خاطر اهمیّت آن، عین حدیث را آورده و توضیحاتى در مورد این گروه بیان مى‏كنیم، سپس مى‏پردازیم به توضیحات میر داماد:« نَصْر بن الصباح البلغى، قال: حدثنا احمد بن محمّد بن عیسى، عن الحسین بن سعید عن اسماعیل بن بزیع عن أبى الجارود، قال قلت للاصبغ بن نباتة ما كان منزلة هذا الرجل فیكم؟ قال: ما أدرى ما تقول الا أن سیوفنا كانت على عواتقنا فمن اومى الیه ضربناه بها و كان یقول لنا تشرطوا فو الله ما اشتراطكم لذهب و لا لفضة و ما اشتراطكم الّا للموت انّ قوماً من قبلكم من بنى اسرائیل تشارطوا بینهم فما مات أحدٌ منهم حتى كان نبىّ قومه او نبىّ قریته او نبىّ نفسه و انّكم بمنزلتهم غیر انّكم لستم بأنبیاء». روایت مذكور همان‏گونه كه ملاحظه شد سؤالى است از اصبغ بن نباتة به عنوان یكى از افراد معاهده‏ى شرطة الخمیس.


شرطة الخمیس نام پیمانى بود كه گروهى از اصحاب كه تعدادشان را تا چهل هزار نفر هم نوشته‏اند، پیمان بسته بودند كه تا پاى جان در كنار حضرت على( ع) مانده و تا آخرین قطره‏ى خون مدافع حضرت بوده و به فرامین حضرت عمل كنند. اصبغ بن نباتة، در این روایت مى‏گوید: جایگاه حضرت على( ع) در نزد ما به گونه‏اى است كه همواره شمشیرهایمان در كنارمان بوده و به هر سو كه او اشاره كند، حمله‏ور مى‏شویم. شارح، الفاظ« الا ان سیوفنا، تشرطوا و من تشارطوا» را مورد بررسى قرار داده و به عبارت دیگرى كه در نسخه‏ى دیگر از روایت آمده اشاره مى‏نماید.


سلمان فارسى، اوّلین نفرى است كه كشى در مورد او روایاتى را آورده و از وثاقت و جلالت قدر وى پرده برداشته است. اوّلین روایت از امام صادق( ع) است كه فرموده:« كان الناس اهل ردة بعد النبى صلى الله علیه و آله الا ثلاثة فقلت: و من الثلاثة؟ فقال: المقداد بن الاسود و أبو ذر الغفارى و سلمان الفارسى، ثم عرف النّاس بعد یسیر، قال: هؤلاء الذین دارت علیهم الرحا». شارح، چند لفظ از جمله ابوذر غفارى را تشریح كرده و در مورد الفاظ مطرح شده در حدیث این چنین مى‏گوید: ثم عرف النّاس بعد یسیر؛ یعنى كسانى كه متنبه شدند، شناختند و یقین كرده و از حق تبعیت كردند و به سوى امیر المؤمنین( ع) برگشتند.


در مورد سلمان فارسى، چندین روایت دیگر هم هست. بعد از وى به ترتیب ابو ذر غفارى، عمار، حذیفه، سهل بن حنیف، ابو ایّوب انصارى و عبد الله بن مسعود دیگر افرادى هستند كه روایاتى در موردشان آمده است.


در مورد این عبارت كشى در باره ابو الهیثم بن التیهان كه گفته او از سابقین بوده كه به سوى امیرالمؤمنین( ع) برگشتند، شارح مى‏گوید: این افراد، پانزده نفر بودند كه یكى از آنها ابو الهیثم مى‏باشد. بلال و صهیب مولیان، اسامة بن یزید، ابو سعید الخدرى، جابر بن عبد الله الانصارى، دیگر افراد مطرح شده در رجال كشى هستند.


از تابعین و اصحاب امیر المؤمنین( ع) نیز زید بن صوحان، صعصعة بن صوحان، جندب بن زهیر، عبد الله بن بدیل، محمّد بن ابى حذیفة، قنبر و حبیب بن مظاهر و میثم تمّار نامشان به چشم مى‏خورد.


جلد دوّم كتاب، از بكیر بن اعین شروع مى‏شود كه شارح توضیحات لازم را در مورد وى مانند بقیّه افرادى كه نامشان در كتاب آمده ذكر كرده است. ابى الصلت عبد السلام بن صالح الهروى، على بن جعفر بن العباس الخزاعى المروزى و... آخرین افرادى هستند كه این رجالى بزرگ بدان‏ها اشاره نموده است و توضیحاتى از شارح در موردشان ذكر نشده است.