کد مطلب:53147 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253
فاطمه در حالي كه همسر اميرالمؤمنين بود از دشمنش سيلي خورد!! و قباله فدكش پاره گشت!! و خانه امنش كه ملائكه و عزرائيل بدون اجازه اش وارد نمي گشتند، مورد يورش وحشيانه قرار گرفت!! و (باب الله) منزل وي به آتش كشيده شد، و جنيني را كه پيامبر محسنش ناميده بود در اثر حمله ناجوانمردانه شهيد و سقط گرديد! زهرا همه اين ناملايمات را در دوران شوهرداري تحمل كرد، و هرگز در مقابل علي عليه السلام لب به شكايت باز نكرد!! و همه را در (خزانه اسرار) نگه داشت، و روزي در پيشگاه الهي آنها را فاش خواهد كرد...زهرا براي «ولايت علي» دست و پا مي زد و تا چهل شب به همراه علي و دو فرزندش به در خانه هاي مهاجر و انصار مي رفت تا از آنان كمك گيرد و حق بر باد رفته ولايت را از غاصبين باز ستاند ولي نشد كه نشد![1] زهرا همان همسر با وفايي است كه چون علي را به زور براي بيعت ستمگران به مسجد بردند، پيراهن رسول خدا را بر سر كرد، و دستهاي حسنين را به دست گرفت، و خطاب به خليفه ديكتاتور فرمود: مي خواهي علي را به شهادت رسانده مرا بيوه نموده و حسنينم را يتيم بنمايي؟! و آنگاه دست علي را گرفت، و از مهلكه شياطين نجات داد،[2] و خطاب به قبر رسول خدا گفت: «اي پدر، اي رسول خدا! بعد از تو چه مصيبت هايي را تحمل نموديم! و ابوبكر و عمر چه فشارها و ستم هايي را در حق ما روا داشتند! سوگند به خدا تا عمر دارم با آنان حرف نمي زنم![3] و سپس به علي عليه السلام وصيت كرد كه آن دو بر پيكر پاك وي نماز نخوانند!»[4] زهرا با لباس وصله دار در خانه علي عليه السلام زندگي كرد، و در آن خانه فرش زينت و لباس نديد، و مزه لذائذ مادي را نچشيد. علي عليه السلام نيز متقابلا در برابر محبت هاي زهرا و تحملات و شكيبايي وي قدرداني مي كرد، و پيوسته وجود زهرا را يكي از افتخارات خويش مي دانست، و در محاجه و مناظره هايش با دشمنان، اين موضوع را مورد تأكيد قرار مي داد! علي عليه السلام شخصا براي خود فاطمه زهرا بارها اين حقيقت را اظهار داشت، و از صبر و بردباري وي سپاسگزاري فرمود، و تا او زنده بود علي خود را نباخت،و صبر و مقاومتش را از دست نداد... ولي پس از شهادت فاطمه، گويا علي عليه السلام ناتوان شده بود، و صبر و قرار نداشت، و فراق فاطمه را پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از دردناكترين دردها توصيف مي كرد،و از خدا براي خويشتن صبر و حوصله در خواست مي نمود و بدين وسيله هم نقش فاطمه را متذكر مي شد، و هم سپاس وي را اظهار مي داشت!! و هنگامي كه همسر با وفايش را در زير خاك ها مي گذاشت، خطاب به قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفت: «السلام عليك يا رسول الله، عني وعن ابنتك النازلة في جوارك، والسريعة اللحاق بك، قل يا رسول الله عن صفيتك صبري!! ورق عنها تجلدي... فلقد استرجعت الوديعة، واخذت الرهينة، اما حزني فسرمد، و اما ليلي فمسهد...))[5] سلام و درود من بر تو اي رسول خدا! و از دختر عزيزت كه پس از رحلتت به سرعت به تو پيوست! اي رسول خدا! در اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتواني و صبرم به كم صبري تبديل گشته!! اي نجات دهنده عالم هستي! امانت تو باز پس داده شد و گروت از من گرفته شد! اما بدان كه بعد از اين ديگر حزن و اندوه من هميشگي است، و شب ها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت! اين عبارات مي رساند كه فاطمه تا چه حد در زندگي و روحيه و مقاومت علي عليه السلام نقش اساسي داشته و اميرالمؤمنين تا چه ميزان به او علاقمند بوده، و چه سان محبتهاي او را فراموش ننموده است كه حتي پس از مرگ و شهادت وي نيز از آن حضرت تشكر مي نمايد!! و همچنين در اين عبارات اشاره اي به قبر گم شده زهرا ديده مي شود، زيرا از واژه السلام و نازلة في جوارك (نازل شده در كنارت) استفاده مي گردد كه در كنار قبر رسول الله دفن شده است.و هنگام دفن زهرا يك مناجاتي هم با خدا كرد و گفت: «اللهم اني راض عن ابنة نبيك، اللهم آنهاقد اوحشت فانسها...»[6] خدايا! من از دختر پيامبر تو راضي هستم، بار الها! او از قبر مي ترسد، پس با او انس بگير و به وي آرامش ده.اين فراز نيز مي رساند كه علي عليه السلام از فاطمه تشكر كرده است، و رضايت خود را از او به پيشگاه الهي اعلام نموده، و اشعار مي دارد كه: حتي فاطمه زهرا با آن عظمتش به رضايت علي نيازمند است! تا وي اعلان رضايت نموده، و در وحشت قبر زهرا توصيه نمايد!! چنانكه در صدر اين حديث مذكور از امام باقر عليه السلام آمده است: هيچ چيز به اندازه رضايت شوهر در سعادت ابدي زن مؤثر نيست.[7] . پس نتيجه مي گيريم كه علي عليه السلام نه تنها در دوران حيات فاطمه از وي تشكر مي كرد، بلكه بعد از اين دوران نيز او را فراموش نكرد، و بارها از وي به نيكي ياد مي فرمود...همانطوري كه رسول خدا هم از زحمات و محبت هاي (خديجه كبري) سپاسگزاري مي كرد...[8] . تهيه انار براي حضرت فاطمه عليه السلام روزي اميرالمؤمنين عليه السلام به خانه آمد، ديد كه حضرت فاطمه عليه السلام مريض و تب دار افتاده است، سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او مي نگريست و اشك از ديدگان مباركش جاري بود؛ چون زهرا كمي به حال آمد، امام فرمود: چه ميل داري، از من بطلب. عرض كرد: چيزي نمي خواهم، دوباره امام اصرار كرد؛ عرض كرد: چيزي نمي خواهم؛ پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: از شوهرت علي عليه السلام هرگز خواهش چيزي مكن كه مبادا خجالت بكشد؛ فرمود: به حق من، آنچه مي خواهي بگو. عرض كرد: حالا كه قسم دادي، اگر اناري باشد خوب است؛ امام از منزل بيرون آمد و جوياي انار شد، عرض كردند: فصل انار گذشته لكن براي شمعون يهودي از طائف مقداري انار آورده اند. امام خود را به در خانه شمعون رسانيد و در خانه اش را زد، شمعون بيرون آمد و تعجب كرد و عرض كرد: چه باعث شده كه در خانه ام تشريف آورديد؟ حضرت فرمود: شنيده ام از طائف اناري برايتان آورده اند چنانچه از آن باقي باشد يكي را به من بفروش كه براي بيمار عزيزي مي خواهم. عرض كرد: فدايت شوم! آنچه بود فروختم، حضرت فرمود: در خانه جستجو كن، شايد باقي مانده باشد؛ عرض كرد: اطمينان دارم كه نيست؛ زوجه اش پشت در ايستاده بود، عرض كرد: اي شمعون! يك انار ذخيره در خانه است، آنگاه انار را به نزد امام آورد، و حضرت چهار درهم، عوض آن به شمعون دادند.شمعون گفت: قيمتش نيم درهم است، فرمود: چون عيالت انار را ذهيره كرده بقيه از براي او باشد؛ انار را برداشت و به سوي خانه رهسپار شد، در اثناي راه، ناله غريبي شنيده، و به طرف آن صدا رفت تا داخل خرابه اي شد، ديد كوري مريض و غريب از شدت ضعف مي نالد، حضرت در بالين او نشست و سر او را در كنار گرفت و جوياي احوالش شد. عرض كرد: اي جوان صالح! از صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراواني دارم، آمدم به اين منطقه تا شايد اميرمؤمنان براي قرضم علاجي نمايد كه مريض شدم، امام فرمود: چه ميل داري؟ عرض كرد: اگر انار باشد مايلم، حضرت فرمود: يك انار در اين شهر بود كه براي بيماري تحصيل كرده ام لكن تو را محروم نمي كنم، پس انار را دو نيم كرد و نصفي را به دهان مريض داد و نصف ديگر را براي فاطمه عليهماالسلام برداشت؛ آنگاه فرمود: چه ميل داري؟ عرض كرد: اگر نصف ديگر را حسان نمايي ممنونم. حضرت سر به زير انداخت و به نفس خود خطاب كرد: اي علي! اين مريض در خرابه غريب و تنهاست، سزاوار رعايت است، شايد خداوند به جهت فاطمه عليهماالسلام وسيله ديگري تهيه نمايد. پس نصف ديگر انار را به او داد تا تمام شد؛ مريض امام را دعا كرد و امام رهسپار خانه شد، اما در اين فكر كه جواب فاطمه عليهماالسلام را چه بگويد. متحيرانه آمد تا به در خانه رسيد، از داخل شدن به خانه حيا مي كرد، لذا سر از در خانه پيش برد كه ببيند فاطمه عليهماالسلام خواب است يا بيدار، ديد فاطمه عليهماالسلام تكيه كرده و عرق نموده ولي طبقي از انار فوق العاده نزدش است و تناول مي كند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جويا شد؛ فاطمه عليهماالسلام عرض كرد: يا ابن عم! چون تشريف برديد زماني نكشيد كه ناگاه در خانه را زدند؛ فضه رفت، ديد شخصي است كه به در خانه، طبقي انار آورده است، گفت: اين طبق انار را اميرالمؤمنين براي فاطمه عليهماالسلام فرستاده است.[9] .
شكي نيست كه فاطمه زهرا عليهماالسلام در خانه اميرالمؤمنين فوق العاده صبر و شكيبايي داشت، و با فقر مالي و عدم رفاه زندگي مدارا كرد و در برابر فشارهاي سياسي كه به امير مؤمنان وارد مي شد، و روح زهرا عليهماالسلام را به شدت آزار مي داد تحمل كرد! و در اين ميادين آن چنان امتحان داد كه ملائكه را به تعجب واداشت، و تاريخ اسلام را از اين حوادث تلخ شرمنده ساخت!!