کد مطلب:53150 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

جواب سه سؤال از علي











ابن عباس مي گويد: «روزي در مجلس عمر بن خطاب نشسته بودم و كعب الاحبار نزد او بود و اميرالمؤمنين عليه السلام هم در مجلس تشريف داشتند، عمر روي به كعب الاحبار نمود گفت: اي كعب! آيا از تورات چيزي در خاطر داري؟ گفت: بيشتر آن را حفظ دارم. مردي در پهلوي عمر بود گفت: از كعب سؤال كن كه خداوند متعال، كجا بود قبل از اينكه عرش خود را خلق كند؟ و عرش خود را از چه چيز خلق كرده است؟ و آبي كه عرش بر آن آب بود، از چه چيز خلق شده بود؟

عمر اين سه سؤال را از كعب الاحبار نمود، او در جواب گفت: ما يافته ايم كه خداوند- تبارك و تعالي- قديم است و قبل از عرش خداي بر سر سنگ بيت المقدس در هوا بود، چون خواست عرش را خلق كند، خدا آب دهان خود را انداخت، درياها را خلق كرد، و از آن سنگي كه در زير او بود عرش را خلق كرد و پاره اي از آن سنگ براي بناء بيت المقدس باقي گذارد».

ابن عباس گفت: «چون كلام كعب الاحبار به اينجا رسيد، اميرالمؤمنين عليه السلام از جاي خود برخاست و به طرف منزل روانه گرديد.

عمر قسم داد اميرالمؤمنين عليه السلام را كه مراجعت كند و به جاي خود نشيند؛ چون نشست، عمر در خواست كرد از امام و گفت: آنچه مي داني بفرما، كه مفرج هموم و گرفتاريها هستي! حضرت رو به جانب كعب كردند و فرمودند: آنچه را گفتي، غلط بود و يهوديان هم اشتباه كردند؛ خدا از آنچه شما به هم بافته ايد و كتابهاي آسماني را به دلخواه خود تحريف كرديد و بر خدا، زشت ترين دروغها را بسته ايد، منزه است؛اي كعب الااحبار! واي بر تو! سنگي را گمان كرده اي كه خداي بر او قرار گرفته بود! اين سخني است محال؛ سنگ نمي تواند احاطه بر جلال و عظمت او بنمايد؛ و هوايي كه ذكر كردي هرگز ممكن نيست كه محيط بر ذات احديت شده باشد. اگر سنگ و هوا با او بودند، پس بايستي آنها هم قديم باشند و ذات خداوند منزه است از اينكه به او اشاره بشود يا مكاني براي او فرض بشود، خدا را مكان نيست، او خالق همه مكانها و زمانهاست، خداي تعالي چنان نيست كه ملحدين و جاهلين گمان كرده اند، خداي متعال قبل از اينكه مكاني و زماني و هوايي در وجود باشد بوده است.

ذات باري تعالي، محيط بر همه اشياء است و كائنات را بدون فكر، حادث گردانيده است، اينكه مي گويم: خدا بود به جهت شناسانيدن بودن اوست، چون ذات خدا ما را بيان بخشيد كه او را به مردم بشناسانيم، چنانچه مي فرمايد: «خلق الانسان، علمه البيان»؛[1] «خلق كرد انسان را و بدو بيان آموخت » و الا خداوند متعال از كون و مكان و زمان منزه و مبراست؛ خداوند مقتدر است بر هر چه اراده عليه او تعلق بگيرد آن را ايجاد مي فرمايد، خدا نوري را خلق نمود بدون ماده و مدت، و از آن نور، ايجاد ظلمت نمود بدو ماده و مدت از لا شي ء؛ يعني هيچ چيز. خدا قادر است كه ظلمت را از لا شيي ء ايجاد نمايد و بالاخره خداي تعالي ياقوتي از نور خلق كرد كه بزرگي آن مثل بزرگي و عظمت و غلظت آسمانها و زمينهاي هفتگانه بود، سپس نظر هيبت به آن ياقوت نمود،آبي لرزان گرديد و تا قيامت لرزان است، بعد عرش را از نور ياقوتي آفريد و بر آن آب قرار داد، و از براي عرش دوازده هزار لغت قرار داد كه به آن لغتها خداي را تسبيح مي نمايند كه هر لغتي به دوازده هزار لغت، تسبيح مي كنند كه هيچ يك از لغتها به ديگري شباهت ندارند و اين قول خداي تعالي است: «و كان عرشه علي الماء ليبلوكم» «عرش او بر آب بود تا بيازمايد شما را»[2] .

اي كعب! واي بر تو، اگر بنا بر قول تو كه دريا آب دهان خدا باشد، چگونه آن سنگ خدا را بر مي گيرد، و چگونه آن هوا محيط به خدا مي شود؟

عمر بن خطاب خنديد و از روي استهزاء به كعب الاحبار گفت: اي كعب! اين است علم و حقيقت كه ابوالحسن مي گويد، نه آن مزخرفاتي كه تو بر هم بافتي! زنده نمانم در زماني كه در آن وقت ابوالحسن را نبينم».[3] .









    1. سوره الرحمن، آيه3 و 4.
    2. هود آيه72.
    3. بحارالانوار،ج-8 قضاوتهاي اميرالمؤمنين عليه السلام، ص-311 نقل از داستانهايي از زندگاني حضرت علي عليه السلام، ص102.