کد مطلب:53161 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:300

امام علی دعای مشلول را تعلیم داد











امام حسین علیه السلام فرمود: «من با پدرم، علی علیه السلام در شب تاریكی به طواف خانه خدا مشغول بودیم، در این هنگام، متوجه ناله ای جانگداز و آهی آتشین شدیم، شخصی دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز كرده و با سوز و گدازی بی سابقه به تضرع و زاری مشغول است.

پدرم فرمود: ای حسین! آیا می شنوی ناله گناهكاری را كه به درگاه خدا پناه آورده و با قلبی پاك، اشك ندامت و پشیمانی می ریزد؟ او را پیدا كن و پیش من بیاور».

امام حسین علیه السلام فرمود: «در آن شب تاریك، گرد خانه حق گشتم و مردم را در تاریكی، یك طرف می كردم تا او را در میان ركن و مقام پیدا كرده، به خدمت پدرم آوردم.

حضرت علی علیه السلام دید جوانی است زیبا و خوش اندام با لباسهای گرانبها؛به او فرمود: تو كیستی؟ عرض كرد: مردی از اعرابم؛ پرسید: این ناله و فریاد برای چه بود؟ گفت: از من چه می پرسی یا علی علیه السلام! كه بار گناهم پشتم را خمیده و نافرمانی پدر و نفرین او اساس زندگیم را درهم پاشیده و سلامتی را از من ربوده است؟!

حضرت فرمود: قصه تو چیست؟ گفت: پدر پیری داشتم كه به من خیلی مهربان بود، ولی من شب و روز به كاری زشت، مشغول بودم و هرچه پدرم مرا نصیحت و راهنمایی می كرد نمی پذیرفتم، بلكه گاهی او را آزار رسانده، دشنامش می دادم.یك روز پولی خواستم و در نزد او سراغ داشتم، برای پیدا كردن آن پول، نزدیك صندوقی كه در آنجا پنهان بود، رفتم تا پول را بردارم، پدرم از من جلوگیری كرد، من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم، خواست از جای برخیزد از شدت درد نتوانست، پولها را برداشتم و در پی كار خود رفتم،

در آن دم شنیدم كه گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می كنم؛ چند روز روزه گرفت و نماز خواند، پس از آن آماده سفر شد و بر شتر سوار شد و به جانب مكه حركت كرد و رفت تا خود را به كعبه رساند؛ من شاهد كارهایش بودم، دست به پرده كعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین كرد، به خدا قسم هنوز نفرینش تمام نشده بود كه این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود؛ بعد پیراهن خود را بالا زد، دیدیم یك طرف بدن او خشك شده و حس و حركتی ندارد.

جوان گفت: بعد از این پیشامد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته و عذر خواهی كردم ولی او نپذیرفت و به طرف خانه رهسپار گشت. سه سال بر همین منوال گذشت و همیشه از او پوزش می خواستم و او رد می كرد تا این كه سال سوم ایام حج درخواست كردم همان جایی كه مرا نفرین كرده ای دعا كن، شاید خداوند سلامتی را به بركت دعای تو به من بازگردان، قبول كرد و با هم به طرف مكه حركت كردیم تا به وادی اراك رسیدیم؛ شب تاریكی بود، ناگاه مرغی از كنار جاده پرواز كرد و بر اثر بال و پر زدن او، شتر پدرم رمید و او را از پشت خود بر زمین افكند، پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها مرد و او را همان جا دفن كردم؛ این گرفتاری من فقط به واسطه نفرین و نارضایتی پدرم می باشد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: فریادرس تو دعایی است كه پیغمبر به من تعلیم داده است، به تو می آموزم و هر كس آن دعا، كه اسم اعظم در آن است، بخواند بیچارگی و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستی از او برطرف می گردد و گناهانش آمرزیده می شود و حضرت مقداری از مزایای آن دعا را شمرد».

امام حسین علیه السلام فرمود: «من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتی خویش مسرور شدم. آنگاه حضرت فرمود: در شب دهم ذیحجه، دعا را بخوان، و صبحگاه پیش من آی تا تو را ببینم؛ و نسخه دعا را به او داده بعد از چندی جوان با شدادی به سوی ما آمد و نسخه دعا را تسلیم كرد. وقتی كه از او جستجو كردیم، سالمش یافتیم و گفت: به خدا این دعا اسم اعظم دارد، سوگند به پروردگار كعبه، دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید.

حضرت فرمود: قصه شفا یافتن خود را بگو. او گفت: در شب دهم همین كه دیدگان مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیدم و اشك ندامت ریختم؛ برای مرتبه دوم، خواستم بخوانم آوازی از غیب آمد: ای جوان! كافی است؛ خدا را به اسم اعظم، قسم دادی و دعایت مستجاب شد؛ پس از لحظه ای به خواب رفتم، پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم كه دست بر بدن من گذاشت و فرمود: «احتفظ بالله العظیم فانك علی خیر» از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم».

آن دعایی كه حضرت، تعلیم داد دعای مشلول است كه اول آن این است:

«أللهم انی أسئلك باسمك بسم الله الرحمن الرحیم یا ذالجلال و الا كرام یا قیوم...»[1] .









    1. بحارالانوار، ج 9 ص-562 پند تاریخ ج-1 مهج الدعوات ص153 نقل از داستانهایی از زندگانی حضرت علی علیه السلام، ص191.