کد مطلب:53183 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

قدرت و نيروي امام علي











ابن ابي الحديد گويد: اما قوت و نيروي بدني امام عليه السلام به پايه اي است كه ضرب المثل شده است؛ ابن قتيبه گويد: «او با هيچ كس كشتي نگرفت مگر آنكه او را به خاك افكند». و اوست كه در قلعه خيبر را از جا كند در صورتي كه گروهي از مردم جمع شدند تا آن را بركنند نتوانستند. و اوست كه بت هبل را كه از سنگي بزرگ تراشيده بودند از بالاي كعبه كند و بر زمين افكند. و اوست كه در ايام خلافت خود صخره بزرگي را كه روي چشمه اي قرار داشت و سپاهيان حضرتش نتوانستند آن را بردارند از جاي بركند و آب از زير آن بيرون جست.[1] .

علامه مجلسي رحمة الله گويد: ابوطالب به عادت عرب فرزندان و برادرزادگان خود را جمع مي كرد و به كشتي گرفتن وا مي داشت، و علي عليه السلام با آنكه طفل بود آستين بالا مي زد و با برادران بزرگ و كوچك خود و عموزادگان بزرگ و كوچك خود كشتي مي گرفت و آنان را به خاك مي افكند و پدرش مي گفت: علي ظهير و پيروز شد و او را «ظهير» ناميد. چون علي عليه السلام بزرگ شد با مرد قوي و نيرومند كشتي مي گرفت و او را زمين مي زد، و مرد تنومند و دراز قامت را با دست خود مي گرفت و به سوي خود مي كشيد و او را مي كشت، و بسا كمر او را مي گرفت و به هوا بلند مي كرد، و بسا در پي اسب نر در حال دويدن مي دويد و او را باز مي گردانيد.[2] .

امام صادق عليه السلام در حديثي فرمود: فاطمه بنت اسد- رضي الله عنها- مادر اميرمؤمنان عليه السلام گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولي آن را پاره كرد، سپس در دو قنداق و سه چهار و پنج و شش قنداق كه برخي از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره كرد، و گفت: مادر، دست مرا نبند كه من محتاجم هنگام ذكر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حركت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا كنم.[3] .

علي عليه السلام در گهواره بود و دستش بسته، ناگاه ماري را ديد كه به سوي او در حركت است، از جاي جنبيد و دست خود را از بند درآورد و گلوي مار را با پنجه خود فشرد به حدي كه پنجه اش در گلوي مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه كرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آنگاه مادرش گفت: تو به سان حيدره (شير ژيان) هستي.[4] .

علامه در علم لغت، ابن منظور، گويد: حيدره يعني شير از هري، از ابوالعباس احمد بن يحيي نقل كرده است كه راويان اختلاف ندارند در اينكه اين ابيات از علي بن ابي طالب عليه السلام است:

انا الذي سمتني امي حيدرة كليث غابات غليظ القصرة «اكيلكم بالسيف كيل السندرة» «من آنم كه مادرم حيدر ناميد، بسان شير قوي هيكل بيشه، كه با شمشير مانند پيمانه اي بزرگ شما را پيمانه مي كنم (و گروه گروه شما را از زمين بر مي چينم».

سندره به معناي جرأت آمده و رجل سندر يعني مرد با جرأت، و نيز به معناي پيمانه بزرگ است و حيدر يعني شير. ابن اعرابي گفته: حيدره در ميان شيران مانند شاه در ميان مردم است. ابوالعباس گفته: به خاطر درشتي گردن و نيروي دستهايش شاه شيران است. و از همين ماده است غلام حادر يعني جوان قوي هيكل زورمند، و ياء و هاء آن زايدند (و اصل آن «حدر» است). اين بري اين رجز را چنين آورده:

اكيلكم بالسيف كيل السندرة اضرب بالسيف رقاب الكفرة «... با شمشير گردن كافران را مي زنم.»

ابن بري اضافه مي كند كه منظور اين سخن آن است كه مادرم مرا اسد (شير) ناميد و چون به جهت حفظ قافيه نمي توانست اسد بگويد لفظ حيدره را به كار برده است،زيرا مادرش او را حيدره نناميد بلكه او را به نام پدر خودش «اسد» ناميد، زيرا او فاطمه بنت است، و ابوطالب در هنگام ولادت و نامگذاري آن حضرت نبود،چون آمد نام اسد را نپسنديد و او را علي ناميد. و چون علي اين رجز را در جنگ خيبر خواند خود را به همان نامي كه مادرش بر او نهاده بود ناميد.

جابر انصاري گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز خيبر پس از آنكه براي علي عليه السلام دعا كرد پرچم را به دست او داد، او با شتاب حركت كرد و يارانش هم مي گفتند: بشتاب؛[5] .

او رفت تا به قلعه رسيد، در قلعه را از جا كند و به زمين افكند، آن گاه هفتاد نفر از ما جمع شديم و كوشيديم تا در را به جاي خود باز گردانيم.[6] .

وله يوم خيبر فتكات كبرت منظرا علي من راها يوم قال النبي اني لاعطي رايتي ليثها وحامي حماها فاستطالت أعناق كل فريق ليروا أي ماجد يعطاها فدعا أين وارث العلم و الحلم مجير الأيام من بأساها أين ذوالنجدة الذي لو دعته في الثريا مروعة لباها فأتاه الوصي أرمد عين فسقاهابريقه وشفاها ومضي يطلب الصفوف فولت عنه علما بأنه أمضاها ويري مرحبا بكف اقتدار أقوياء الأقدار من ضعفاها ودحي بابها بقوة بأس لو حمته الافلاك منه دحاها عائذ للمؤ ملين مجيب سامع ما تسر من نجواها انما المصطفي مدينه علم وهو الباب من أتاه أتاها وهما مقلتا العوالم يسراها علي و أحمد يمناها «او علي عليه السلام» در روز خيبر دلاوريها از خود نشان داد كه در نظر بينندگان بسيار بزرگ آمد».

«روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من پرچم خود را به شير اين امت و پاسدار آن خواهم سپرد».

«گردن همه گروهها كشيده شد تا ببينند كه اين پرچم به كدام مرد بزرگواري سپرده مي شود».

«پيامبر صدا زد: كجاست وارث علم و حلم، و آن كه در جنگها به فرياد مي رسد))؟

«كجاست آن دلاوري كه اگر در ثريا شخص بيمناكي از او كمك بخواهد به فرياد او مي رسد»؟

«در اين هنگام وصي آن حضرت در حالي كه درد چشم داشت پيش آمد و پيامبر آب دهان در جشم او انداخت و شفا يافت ».

«و او بر صفهاي دشمن تاخت و آنها گريختند، چرا كه مي دانستند او كاري ترين مرد جنگي است ».

«و با دست اقتدار خود به مرحب نشان داد كه بزرگترين قدرتمندان در برابر او ناتوانند».

«و با نيروي هر چه تمام تر در قلعه را از جا كند كه اگر افلاك آسماني در برابر او مقاومت مي كردند همه را با خاك يكسان مي نمود».

«او پناه دهنده آرزومندان و اجابت كننده آنهاست و رازهاي نهاني آنها را مي شنود».

«بي شك مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم شهر علم است و او در آن شهر است كه هر كه از آن در وارد شود به شهر رسد».

«و هر دو ديدگان همه عوالمند، علي عليه السلام دست چپ و احمد صلي الله عليه و آله و سلم دست راست آنهاست».[7] .









    1. شرح نهج البلاغه21:1.
    2. بحارالانوار275:41.
    3. همان.
    4. همان.
    5. در نسخه اي ديگر: «مي گفتند: ملايم تر برو».
    6. بحارالانوار279:41.
    7. منسوب به امام علي بن ابي طالب عليه السلام، ص734-729.