کد مطلب:53187 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169
از جمله اين اشخاص معاوية بن ابوسفيان بود، كه علي عليه السلام او را به مدينه احضار كرد. چون نامه آن سرور به معاويه رسيد، و دانست كه در خلافت «علي» جايگاهي نخواهد داشت، لذا او نيز نامه اي با مطالب و محتواي دروغين به زبير بن العوام نوشت، و در آن، نام زبير را به عنوان اميرالمؤمنين درج كرد، و به طور غير واقع گزارش نمود كه: من از مردم شام براي تو بيعت گرفته ام و همگي با رغبت خود اين امر را پذيرفته اند، و بدان كه پس از تو نيز با طلحة بن عبيدالله بيعت كرده اند شما سعي كنيد به عنوان خونخواهي عثمان با پسر ابوطالب به مخالفت برخاسته، و نگذاريد او بر شهرهاي كوفه و بصره مسلط گردد.نامه معاويه به زبير رسيد، او در پوست خود نمي گنجيد، و هرگز احتمال خلاف نمي داد، و خيلي خوشحال بود، و مضمون نامه را به طلحة اطلاع داد، و سپس به همراهي او پرچم مخالفت با علي را برافراشت و جنگ جمل را پيش آوردند. طلحه و زبير با اينكه نخستين افرادي بودند كه با اميرالمؤمنين بيعت كرده بودند، و از دشمنان سرسخت عثمان به شمار مي آمدند و حتي نمي گذاشتند جنازه وي پس از كشته شدنش دفن شود، ولي مع الاسف با صدو هشتاد درجه چرخش به بهانه خونخواهي او دست به مخالفت علي زده ، و باعث كشته و شهيد گشتن هزاران نفر گرديدند! علي عليه السلام چون آنان را در صحنه نبرد ديد، از طريق عبدالله بن عباس به زبير پيغام داد كه: پسر دايي ات (علي) مي گويد: چرا تا به حال ما را تأييد كرده اي و هميشه پشتيبان ما بودي، ولي اكنون دست به مخالفت ما مي زني؟ مگر چه پيش آمدي ناگوار تحقق يافته است؟ و سپس او را احضار فرمود و حديثي را از پيامبر خدا به او متذكر گرديد كه رسول خدا فرموده بود:يا زبير! تو روزي با علي به مقابله مي پردازي، ولي اين را بدان كه تو در اين ميدان ظالم و ستمگري! زبير چون اين را بشنيد، دست از جنگ برداشت، و راه به بيرون از جنگ و كشتار برگرفت...[1] . در اين قضيه تاريخي سياست علي از ديگران مشخص گرديده، و در حالي كه ديگران دروغ مي گويند، تحريك نادرست و خطرناك مي كنند، براي رسيدن به منصب و مقام، كشته شدن ديگران در سياست آنان توجيه مي گردد... ولي سياست علي عليه السلام از راه عاطفه و محبت و ياد كردن از جنبه هاي مثبت در گذشته ، دشمن را به سر عقل مي آورد، و از ميدان جنگ به در مي كند... خلاصه سياست علي در متن دين بود، و از قرآن و سنت اتخاذ مي گرديد، و هرگز از آنها تجاوز نمي كرد، و هر كجا تزاحمي پيش مي آمد، دينش را بر سياستهاي غلط و قلدري ترجيح مي داد، چنانچه خود مي فرمايند: «اني لعالم بما يصلحكم ، و يقيم اودكم ، ولكني والله لااري اصلاحكم بافساد نفسي». من مي دانم چگونه شما را اصلاح نمايم و كجي ها و مخالفتهاي همه تان را برطرف كنم، ولي سوگند به خدا هرگز در اين راه به خاطر اصلاح و آرام ساختن شما، من خويشتن را تباه نمي كنم![2] . و در تاريخ آمده است كه چون ابن ملجم مرادي لعنة الله عليه از يمن به كوفه آمد، و پيشگويي آن حضرت را شنيد، به خدمت آن بزرگوار آمد و گفت: «يا اميرالمؤمنين اعيذك بالله ، هذه يميني و شمالي فاقطعهما او فاقتلني، فقال علي عليه السلام! فكيف اقتلك ولا ذنب لك الي، ولو اعلم انك قاتلي لم اقتلك»[3] . يا اميرالمؤمنين! من به خدا پناه مي برم كه قاتل تو باشم، اينها دستهاي من است در اختيار شما، يا آنها را قطع كن، و يا مرا به هلاكت برسان!! علي فرمود:چگونه تو را بكشم كه مرتكب جنايتي نشده اي، ولو من بدانم كه تو قاتل من، من تو را نمي كشم!! آيا در دنياي گذشته و تاريخ معاصر سراغ داريد كه سياستمداري با داشتن امكاناتي، با دشمن توطئه گر و قاتلش چنين كند؟ آيا در نظام سياسي، عقل مي پذيرد كه كسي محور قدرت باشد، ولي با قاتلش چنين معامله اي داشته باشد؟ مگر هزينه هاي گزاف در دنياي كنوني براي سازمانهاي اطلاعاتي و جاسوسي مصرف نمي گردد؟! و دهها و صدها سؤال و جوابي كه سرانجام بايد گفت: علي با ديگر سياستمداران فرق دارد...[4] .
پس از به خلافت رسيدن اميرالمؤمنين علي عليه السلام، آن حضرت به كليه فرمانداران و استانداران اطراف نامه هايي نوشت و همه را به بيعت خود فرا خواند.