کد مطلب:53188 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

مقايسه سياست علي با عمر در شوراي شش نفري











عمر هنگام وفاتش وصيت كرد كه: از ميان شش نفر صحابه بزرگ پيامبر، يكي را به عنوان خليفه برگزييند. و آن شش نفر را مأمور ساخت در مجلس خصوصي به بحث و تحليل نشسته، پس از گفتگوي لازم، از ميان خود يكي را انتخاب نمايند، و هر گاه كسي از آنان با انتخاب اكثريت شورا مخالفت نمايد، گردنش را بزنند!! افراد شوراي عمر عبارت بودند از: -1 «علي بن ابي طالب عليه السلام»، -2 «عثمان بن عفان» -3 «عبدالرحمن بن عوف» -4 «سعد بن ابي وقاص» -5 «طلحة بن عبيدالله» -6 «زبير بن العوام» در اين ميان «حق و تو» با «عبدالرحمن بن عوف» بود.

در مورد افراد شورا و واگذاري حق و تو به عبدالرحمن در ميان مردم بحث و گفتگو بود، از آن جمله عبدالله بن عباس كه مردي سياسي و با نفوذ و عالم بود،و به مولاي متقيان ارادت خاصي داشت، عرض كرد: «ذهب الامر منا» يعني در اين شورا علي عليه السلام هرگز به خلافت نخواهد رسيد!! زيرا تركيب شورا از افراد مذكور طوري بود، كه بر ضد علي عليه السلام تشكيل شده بود، و خود اميرالمؤمنين علي عليه السلام در خطبه «شقشقيه» به آن اشاره مي كنند.[1] .

در اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه: اگر علي مرد سياسي است چگونه در مجلس شوراي شش نفري شركت مي كند كه مي داند موفق نخواهد شد؟

جوابش از خود علي بن ابي طالب است، كه مي خواهد تفاوت سياست خود را با سياست عمر به مردم نشان دهد، و آيندگان در آن مورد داوري كنند، و يقين كنند كه ولايت و خلافت علي عليه السلام از جانب خدا بوده، اما خلفاي غاصب با انواع شيطنت ها و دسيسه بازي ها حق را از صاحب حق گرفتند!! زيرا آنان گفته بودند: پيامبر خدا فرموده است:

«ان النبوة والامامة لا يجتمعان في بيت!»[2] .

رسالت و امامت هرگز در يك خانواده جمع نمي گردد!!

و از طرفي عمر گفته بود: اهل شوري اهل بهشت هستند، و پيامبر هنگام وفاتش از آن راضي بود.

و از طرفي با يكايك آنان صحبت مي كند، و به طلحه مي گويد: پيامبر از تو ناراضي بود!![3] .

و سپس به ابوطلحه انصاري مي گويد: هر كدام از اين اهل شورا كه با اكثريت مخالفت نمايد گردن او را بزن!

علي عليه السلام مي فرمايد: من در شورا شركت كردم كه ثابت كنم اينها دروغ مي گويند! اينها چنان منحرفند كه به پيامبر خدا به دروغ نسبت حديث مي دهند! تا خلافت مرا غصب كنند، بايد مردم بدانند كه چگونه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اجتماع نبوت و امامت را در يك خانواده ممنوع مي داند و از سوي ديگر همين راويان دروغگو مرا جزو همان شوراي شش نفري براي انتخاب خليفه قرار مي دهند.[4] .

عمر از يك سو اهل شورا را اهل بهشت دانسته، و مورد رضايت پيامبر معرفي مي كند، و از طرف ديگر دستور مي دهد: گردن مخالف را بزنيد!! او چگونه مي گويد پيامبر از شما راضي بود، و بعد مي گويد پيامبر از طلحه ناراضي بود؟![5] .

خوانندگان عزيز خود مي توانند در اين موارد داوري كنند، و ملاحظه فرمايند آيا خلفاي ديگر سياسي تر بودند يا علي بن ابي طالب؟ آيا آنان مي گفتند اگر علي نبود ما هلاك مي شديم يا مولاي متقيان؟! آيا آنان متناقض حرف مي زدند يا علي بن ابي طالب؟

و بالاخره اميرالمؤمنين علي عليه السلام در جواب شيطنت هاي معاويه كه او را مرد سياست و حيله گر ناميده اند، مي فرمايند:

«والله ما معاوية بادهي مني، ولكنه يغدر ويفجر ولو لا كراهية الغدر لكنت من ادهي الناس»[6] .

سوگند به خدا كه معاويه در ميدان سياست و تدبير بر من برتري ندارد، منتهي او مرد خيانت و دروغ است، و هرگز به عهد و پيمان خود وفا نمي كند، و اگر نبود اين كه حيله گري روا نيست، من از همه مردم روي زمين زيرك تر بودم.

از مجموع مطالب اين قسمت نتيجه مي گيرم كه علي عليه السلام در ميدان سياست نيز رقيب و نظيري نداشته و ندارد، و او بر خلفا و ديگران مقدم بوده است، با اين تفاوت، كه سياست علي محدود به قوانين اسلام و شرع بوده، و هرگز از آن تجاوز نمي كرد، ولي ديگران هيچ محدوديتي نداشته، و هر چه را مصلحت خود تشخيص مي دادند، بي درنگ آن را پياده مي كردند، خواه مشروع بوده باشد يانه![7] .









    1. خطبه سوم نهج البلاغه.
    2. شرح ابن ابي الحديد ج1 ص189.
    3. كامل ابن اثير ج3 ص 66 كنزالعمال ج5 ص715 به بعد.
    4. انا اعلم ذلك (من اين را مي دانم كه از خلافت محروم مي شوم و ديگري انتخاب مي گردد) ولكني ادخل معهم في الشوري لان عمر قد اهلني الان للخلافة وكان قبل ذلك يقول: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: ان النبوة والامامة لا يجتمعان في بيت فانا ادخل في ذلك لاظهر للناس مناقضة فعله لروايته!!!.
    5. شرح خطبه شقشقيه در شروح نهج البلاغه از جمله ابن ابي الحديد ج1 ص185 به بعد و ج20 ص21.
    6. نهج البلاغه خطبه191 ص648 فيض الاسلام.
    7. نقل از آفتاب ولايت، ص133-131.