کد مطلب:53198 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131
ابن سكيت اين پيشنهاد و درخواست را پذيرفت، و بر فرزندان خليفه تدريس كرد، و آنان را به رشد و كمال نسبي رساند، تا جايي كه خليفه به وجود فرزندانش افتخار مي كرد! متوكل روزي معلم فرزندانش را احضار كرد، و از او قدرداني نموده، و مجلسي را به احترام وي ترتيب داد. او آنچنان به بچه هايش به ديده احترام و كمالمي نگريست كه از ابن سكيت سؤال كرد: راستي بگو ببينم فرزندان من در پيش تو محترمند يا فرزندان علي عليه السلام «حسن و حسين»؟!! ابن سكيت گفت: چه مقايسه احمقانه اي متوكل! تو فرزندانت را با سروران اهل بهشت مقايسه مي كني؟ حسنين كجا و پسران تو كجا؟ بيا اقلا از غلام اميرالمؤمنين قنبر بپرس. سوگند به خدا قنبر غلام علي عليه السلام در پيش من از تو و فرزندانت به مراتب بهتر و والاتر است!! سخن ابن سكيت قلب خليفه مغرور و متكبر را داغدار كرد، و او نتوانست اين حقيقت تلخ را بپذيرد و لذا عوض قدرداني از آن معلم آگاه دستور داد: «سلو لسانه من قفاه ففعلموا فمات» «زبان حقگوي معلم را از پشت گردنش در بياوريد!» و مزدوران بي درنگ امر خليفه را اجرا كردند، و ابن سكيت به شهادت رسيد.[1] . قابل ملاحظه است كه اين عالم آگاه و متدين در راه محبت علي و اولاد پاك آن حضرت به شهادت رسيده، و جانش را در طبق اخلاص گذاشت، و به راهيان راهش نشان داد كه: گذاشتن از جان آسان تر است تا گذاشتن از علي عليه السلام و ولايت او![2] .
ابويوسف يعقوب بن اسحاق معروف به اين سكيت از علماي بزرگ ادبيات عرب است. متوكل خليفه عباسي در زمان وي مي زيست، او درخواست كرد، آن عالم بزرگ شيعي بر فرزندان خليفه به نام هاي معتز و مؤيد تدريس و تعليم نمايد.