کد مطلب:53208 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127
انس گويد: او پيوسته صفها را مي شكافت و از سر و دوش مهاجر و انصار خود را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسانيد و مرتضي به مصطفي نزديك شد! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا از صف اول بازماندي؟ علي عليه السلام گفت: شك داشتم كه وضو دارم يا نه، به منزل فاطمه عليهماالسلام رفتم و حسن و حسين را صدا زدم و كسي پاسخم نگفت؛ ناگاه كسي از پشت سر مرا صدا زد و گفت: اي ابوالحسن به پشت بنگر. به پشت خود برگشتم، طشتي ديدم و در آن سطلي پر از آب و بر روي آن يك حوله. حوله را برداشتم و از آن آب وضو ساختم، آبي بود به نرمي كره و طعم عسل و بوي مشك، سپس روي برگرداندم و نفهميدم چه كسي سطل و حوله را گذاشت و چه كسي برداشت! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لبخندي در چهرء علي زد و او را در آغوش كشيد و پيشانيش را بوسيد و فرمود: آيا تو را مژده ندهم؟ آن سطل از بهشت بود و آب از بهشت برين، و آن كه تو را براي نماز آماده ساخت جبرئيل عليه السلام بود، و آن كه حوله به دستت داد ميكائيل عليه السلام، سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اسرافيل چندان شانه مرا گرفت (و در ركوع نگاه داشت) تا تو به نماز رسيدي، و به من گفت: درنگ كن تا آن كس كه به منزله نفس تو و پسر عموي توست از راه فرا رسد![1] . سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست، اسرافيل پيوسته دست مرا بر روي زانوهايم (در ركوع) نگاه داشت تا تو (اي علي) به نماز من برسي و ثواب آن را دريابي. آيا مردم مرا درباره دوستي تو سرزنش مي كنند حال آنكه خدا و فرشتگان او را در بالاي آسمان تو را دوست مي دارند؟![2] . جابر رضي الله گويد: نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم كه علي بن ابي طالب عليه السلام از راه رسيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: همانا برادرم علي به نزد شما آمد. آن گاه رو به كعبه نمود و دست به آن نهاد و فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اين و شيعيان او در قيامت رستگارند. سپس فرمود: او در ميان شما نخستين كسي است كه با من ايمان آورده، و از همه شما به عهد خدا وفادارتر، و به امر خدا عامل تر، و در ميان رعيت عادل تر، و در تقسيم منصف تر و نزد خداوند ارجمندتر است. در اين وقت اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية»[3] . «آنان كه ايمان آورده و كار شايسته كردند بهترين آفريدگانند» و ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر گاه علي عليه السلام از راه فرا مي رسيد مي گفتند: بهترين آفريدگان آمد.[4] . سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر نه اين بود كه گروهي از ياران من درباره تو همان را مي گفتند كه ترسايان درباره مسيح عليه السلام گفتند، همانا سخني درباره تو مي گفتم كه بر هيچ گروهي عبور نكني جز آنكه خاك پا و آب وضويت را براي تبرك و شفا برگيرند، ولي همين تو را بس كه تو از مني و من از تو.[5] . سوگند به آن كه جانم در دست اوست، همانا در ميان شما مردي است كه پس از من با مردم بر اساس تأويل قرآن مي جنگد- چنانكه من با مشركان بر اساس تنزيل آن جنگيدم- در حالي كه آن مردم گواهي به يكتايي خداوند مي دهند، و از همين رو كشتن آنان بر ديگران گران مي آيد و بر ولي خدا (علي) طعن مي زنند و بر او خرده مي گيرند.[6] . سوگند به آنكه جانم در دست اوست، مردم به بهشت در نمي آيند تا ايمان آورند، و ايمان نياورند تا شما (اهل بيت) را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارند.[7] . سوگند به آنكه جانم در دست اوست، هيچكس ما خاندان را دشمن نمي دارد مگر آنكه داخل دوزخ شود.[8] . سوگند به آنكه مرا به پيامبري برانگيخت، آنگاه كه حلقه در بهشت را به دست گيرم نخست شما (اهل بيت) را داخل مي سازم.[9] .
انس بن مالك گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز عصر را با ما خواند و در ركعت اول مقداري درنگ كرد تا آنجا كه پنداشتيم سهو يا غفلتي روي داده است، سپس سربرداشت و گفت: سمع الله لمن حمده، و بقيه نماز را كوتاه خواند، آن گاه با چهره چون ماه شب چهارده خود به ما رو كرد و فرمود: چرا برادر و پسر عمويم علي بن ابي طالب را نمي بينم؟ گفتيم: ما هم او را نديده ايم اي رسول خدا، حضرت با صداي بلند فرمود: اي علي، اي پسر عمو! علي عليه السلام از آخر صفها پاسخ داد: لبيك يا رسول الله، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: نزديك من بيا.
نقل از امام علي بن ابي طالب عليه السلام، ص101-99.