کد مطلب:62537 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

عدالت در نظارت











بر اساس گواهی تاریخ یكی از ویژگی های برجسته امیر مؤ منان (ع ) عدالت بوده است، و داستان امام علی (ع ) در مورد احیا و اجرای عدالت، از نكات زیبای زندگی و شخصیت آن بزرگوار می باشد. آن مرد الهی در همه كارها حتی در ساده ترین و كوچك ترین زوایای زندگی اش عدالت را در نظر داشت؛به گونه ای كه گفته اند علی (ع ) شهید عدالت خویش است. جرج جرداق نویسنده معروف مسیحی، می گوید: هیچ جای شگفتی نیست كه علی دادگرترین مردم باشد، بلكه اگر چنین نبود جای تعجب بود!.[1] .

امیر مؤ منان حضرت علی (ع ) در مورد نظارت بر عملكرد كارگزاران نیز مانند همه كارهای دیگر خود، از محور عدالت دور نمی شد. تأمل در برخی از نامه های آن حضرت به كارگزاران خویش، بیانگر آن است كه ایشان در مسأله نظارت و مراقبت بر كارگزاران، در عین دقت و شدت، بسیار عادلانه و منصفانه رفتار می كرد.

ایشان تنها به گزارش های رسیده اكتفا نمی كرد، و فقط با تكیه بر آن ها در مورد كارگزاران خود قضاوت نمی نمود؛ بلكه علاوه بر آن گزارش ها، كارگزاران خود را به حضور می طلبید و از آنان در مورد عملكردشان سؤ ال می كرد؛ و یا از آنان می خواست كه گزارش دقیق عملكرد خود را به صورت كتبی خدمت ایشان ارسال كنند. این روش نشان می دهد كه آن حضرت با وجود تأكیدی كه بر دقت در نظارت داشت، و با وجود سخت گیری هایی كه اعمال می نمود، به هیچ وجه عدالت و انصاف را نادیده نمی گرفت، و راضی نمی شد كه در این مورد افراط و زیاده روی شود، و در نتیجه ظلم و ستم متوجه یكی از كارگزاران گردد، و احیانا آبرو و حیثیت او زیر سؤ ال برود.

عبارت فارفع الی حسابك؛گزارش عملكرد خود را برای من بفرست.؛ كه در برخی از نامه های ایشان به كارگزارانش وجود دارد گویای این واقعیت است. ایشان در نامه ای به یكی از فرمانداران خود می نویسد:

اما بعد فقد بلغنی عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت ربك وعصیت امامك واحزیت امانتك بلغنی انك جردت الأرض فأخذت ما تحت قدمیك وأكلت ما تحت یدیك، فارفع الی حسابك واعلم ان حساب الله أعظم من حساب الناس؛[2] اما بعد: در مورد تو چیزی به من گزارش شده است كه اگر آن را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده ای و از امام خودت نافرمانی كرده، و امانت (فرمانداری ) را به رسوایی كشیده ای. به من خبر رسیده است كه تو زمین های آباد را ویران كرده و آنچه توانسته ای

تصاحب نموده ای؛و از بیت المال، كه زیر دست تو بوده است، خورده ای. پس حساب خویش را برایم بفرست و بدان كه حسابرسی خدا از حساب مردم بزرگ تر است.

بر اساس این نامه، یكی از فرمانداران و كارگزاران حضرت، دست به كارهای خلاف زده و خیانتی مرتكب شده بود. هنگامی كه این گزارش به حضرت رسید، به آن گزارش اكتفا نكرد، و تنها بر اساس آن تصمیم نگرفت؛بلكه نامه ای به كارگزار خود نوشت و پس از بیان گزارش های دریافتی، از او خواست كه بی درنگ گزارشی از عملكرد خود برای آن حضرت ارسال كند.

در برخی از موارد، پس از دریافت گزارش در مورد یكی از كارگزاران، نامه ای به او می نوشت و از او می خواست كه نزد امام (ع ) حضور یابد، تا در مورد آن گزارش، از خود او نیز تحقیق نماید. نمونه بارز این عملكرد، نامه ای است كه امام (ع ) به منذر بن جارود عبدی كه یكی از فرمانداران آن حضرت بود، نوشت و به او اعلام نمود كه گزارشی در مورد او به دستش ‍ رسیده است؛لیكن به منظور بررسی دقیق تر لازم است كه به محضر امام (ع ) برسد.

همچنین امام (ع ) در برخی از نامه ها، می فرماید: و لئن كان ما بلغی عنك حقا...؛ اگر آن گزارشی كه در مورد تو، به من رسیده حقیقت داشته باشد.... این جمله نیز گویای این مطلب است كه امام علی (ع ) در برخورد با كارگزاران خویش عدالت را از یاد نبرده و از حد انصاف خارج نمی شد و صرفا یك گزارش را مبنای تصمیم گیری قرار نمی داد. البته این قاعده كلی استثنا نیز دارد؛ و آن، زمانی است كه مطلبی در مورد یكی از كارگزاران یا كاركنان سازمان از راه های مختلف برای مدیر نقل شود و گزارش های متعدد از طرف مأموران مختلف در مورد آن قضیه به دست مدیر برسد. در این صورت مدیر می تواند! همان گزارش ها اكتفا نموده و بر مبنای آن تصمیم گیری و عمل نماید.

امام علی (ع ) در ضمن سفارش های خود به مالك، این نكته را نیز یادآور شده و می فرماید:

فان احد منهم بسط یده الی خیانة اجتمعت بها علیه عندك اخبار عیونك، اكتفیت بذلك شاهدا، فبسطت علیه العقوبة فی بدنه و أخذته بما أصاب من عمله؛[3] اگر یكی از آن ها (كارگزاران و كاركنان تو) دست به خیانت زد و مأموران سری تو بالاتفاق چنین گزارشی را دادند، به همین مقدار از شهادت قناعت كن و او را زیر تازیانه كیفر بگیر و به مقدار خیانتی كه انجام داده كیفرش ده.









    1. جرداق، جرج، امام علی (ع )، صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسرو شاهی، ج 1، ص ‍ 117.
    2. نهج البلاغه، نامه 40.
    3. همان، نامه 53.