کد مطلب:62541 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

نمونه هایی از مراقبت و برخورد امام علی با اطرافیان











امام علی (ع ) نه تنها به كارگزاران ارشد خود توصیه و سفارش اكید می كرد تا مواظب اطرافیان خود بوده و مانع زیاده خواهی و امتیاز طلبی آنان شوند، كه خود نیز در این مورد نسبت به نزدیكان و اطرافیان خویش این گونه بود، و بسیار سخت می گرفت. در منابع و متون روایی و تاریخی، موارد متعددی از برخورد آن حضرت با اطرافیان خویش و پرهیز ایشان از دادن هر گونه امتیاز ویژه به آنان وجود دارد. به عنوان نمونه، به چند مورد اشاره می كنیم:

از موارد برخورد سخت گیرانه آن حضرت در مقابل زیاده خواهی و امتیاز طلبی نزدیكان، برخورد آن حضرت با برادرشان عقیل است. آن حضرت در یكی از خطبه های خود این گونه تعریف می كند:

و الله لقد رأیت عقیلا و قد أملق حتی استماحنی من بركم صاعا ورأیت صبیانه شعث الشعور، غبر الألوان من فقرهم كأنما سودت وجوهم بالعظلم وعاودنی موكدا و كرر علی القول مرددا، فأصغیت الیه سمعی فظن أنی ابیعه دینی واتبع قیاده مفارقا طریقتی. فأحمیت به حدیدة، ثم أذنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذی دنف من المها و كاد ان یحترق من میسمها، فقلت له: تكلتك الثواكل یا عقیل! أتئن من حدیدة أحماها انسانها للعبه و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه! أتین من الأدی ولا أئن من لظی ؟!؛[1] سوگند به خدا همانا عقیل را دیدم كه به شدت فقیر شده بود و از من می خواست كه یا صاع (سه كیلو) از گندم های شما را به او ببخشم.

كودكان او را دیدم كه از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. من به او گوش فرا دادم. خیال كرد من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم بر می دارم و از راه و رسم خویش ‍ دست می كشم! (اما من برای بیداری و هشیاری او) آهنی را در آتش ‍ گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیك ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله ای همچون بیمارانی كه از شدت درد می نالند، سر داد و چیزی نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! زنان داغدیده در سوگ تو بگریند، از آهن تفتیده ای كه انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ كرده، ناله می كنی؛اما مرا به سوی آتشی می كشانی كه خداوند جبار با خشم و غضبش ‍ آن را بر افروخته است ؟! تو از این رنج می نالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم ؟!.

یكی دیگر از این موارد، داستان دختر امام علی (ع ) است. علی بن ابی رافع این داستان را چنین نقل می كند:

من خزانه دار و كاتب علی بن ابی طالب (ع ) بودم. در خزانه بیت المال گردنبند مرواریدی بود كه در جنگ جمل به دست آمده بود. روزی دختر علی بن ابی طالب (ع ) به من پیغام داد كه شنیده ام كه در بیت المال امیر المؤ منین (ع ) گردنبند مرواریدی است، و آن در دست توست. من دوست دارم كه آن را به من امانت بدهی تا در ایام عید قربان با آن زینت نمایم.

به او پیغام دادم كه ای دختر امیر المؤ منین! آیا به صورت امانت مضمونه مردوده (امانتی كه باید برگردانید و اگر از بین برود شما ضامن آن هستید) می خواهید؟ فرمود: آری، به صورت امانت مضمونه می خواهم و پس از سه روز بر می گردانم. سپس آن گردنبند را در اختیار ایشان قرار دادم.

روزی امیر مؤ منان (ع ) آن گردنبند را دیده و شناخته بود. به دخترش فرمود: این گردنبند چگونه به دست تو رسیده است ؟! گفت: از علی بن ابی رافع، خزانه دار بیت المال امیر مؤ منان، عاریه گرفته ام، تا هنگام عید خود را با آن زینت كنم سپس به او برگردانم.

امیر مؤ منان، كسی را دنبال من فرستاد، و من خدمت ایشان رسیدم. به من فرمود: ای پسر ابی رافع! آیا به مسلمانان خیانت می كنی ؟! عرض ‍ كردم: پناه می برم به خدا از این كه به مسلمانان خیانت كنم! .

فرمود: چگونه گردنبندی كه در بیت المال مسلمانان بوده، بدون اجازه من و بدون رضایت مسلمانان به دختر امیر المؤ منین عاریه داده ای ؟!.

عرض كردم: یا امیر المؤ منین! او دختر شما است و از من خواست كه آن را به صورت عاریه به او بدهم تا بر خود زیور آویزد، و من آن را به صورت عاریه مضمونه مردوده، به او داده ام، و خودم نیز از مال خویش آن را ضمانت كرده ام؛و بر من است كه آن را سالم به جایش برگردانم.

فرمود: پس همین امروز آن را برگردان، و مبادا دیگر چنین كاری را تكرار كنی كه در آن صورت، از طرف من تنبیه و عقوبت خواهی شد!.

سپس فرمود: سوگند یاد می كنم كه اگر دخترم این گردنبند را به صورت عاریه مضمونه مردوده، نگرفته بود، او اولین زن هاشمی بود كه به خاطر دزدی دستش را قطع می كردم! .

این سخن حضرت به گوش دختر امام رسید. به پدر عرض كرد: ای امیر مؤ منان! من دختر تو و پاره تن تو هستم، چه كسی شایسته تر از من كه از این گردنبند استفاده كند؟!.

امیر المؤ منین (ع ) به او فرمود: ای دختر علی بن ابی طالب! خود را از جاده حق منحرف نكن، آیا همه زنان مهاجرین می توانند در این عید با مثل چنین گردنبندی خود را بیارایند؟!.

علی بن ابی رافع می گوید: گردنبند را از او گرفتم و به جایش ‍ برگرداندم.[2] .

از دیگر موارد كه گویای برخورد عادلانه آن حضرت با اطرافیان می باشد، داستانی است كه در مورد برادر ایشان عقیل اتفاق افتاده است.

ابن شهر آشوب قضیه را این گونه نقل می كند:

روزی عقیل خدمت حضرت علی (ع ) آمد. حضرت به امام حسن (ع ) فرمود: لباسی در اختیار عموی خود بگذار. امام حسن (ع ) یكی از پیراهن ها و یكی از عباهای خود را به ایشان داد. شب، وقتی كه زمان خوردن شام فرا رسید، عقیل دید كه شام فقط نان است و نمك!

پرسید: غیر از این ها دیگر چیزی نیست ؟!.

حضرت فرمود: آیا این ها از نعمت های خدا نیستند؟! پس سپاس فراوان خدای را.

عقیل گفت: چیزی در اختیار من قرار بده تا قرض خود را ادا كنم و خواسته مرا زود برآور تا از پیش تو بروم.

حضرت فرمود: ای ابا یزید! قرض تو چقدر است ؟!.

گفت: صد هزار درهم.

فرمود: به خدا قسم كه این مقدار ندارم، و لیكن صبر كن تا زمان سهم من از بیت المال فرا رسد، آن وقت آن را به تو به صورت مساوی تقسیم می كنم؛و اگر لازم نبود كه مقداری از آن را برای خانواده خود نگه دارم، همه آن را در اختیار تو می گذاشتم.

عقیل گفت: بیت المال در دست توست، و تو مرا به زمان دریافت سهم خود حواله می دهی ؟ تازه مگر سهم تو چقدر است و اگر همه آن را هم در اختیار من قرار دهی مگر مشكل مرا حل می كند؟!.

حضرت فرمود: من و تو در بیت المال هیچ حقی نداریم جز به عنوان دو مسلمان.

این جریان در بالای دارالاماره، كه مشرف بر صندوق های اهل بازار بود، اتفاق افتاد. حضرت علی (ع ) به او فرمود: ای ابا یزید! اگر از آنچه من می گویم ابا داری، به سوی یكی از صندوق ها برو، قفل های آن را بشكن و هر چه كه داخل آن است را بردار!.

گفت: این صندوق ها چیست ؟.

فرمود: اموال تجار در داخل آنها است.

گفت: آیا به من دستور می دهی كه صندوق های مردمی را كه به خدا توكل كرده و اموال خود را در آن ها گذاشته اند، بشكنم ؟!.

امیر المؤ منین فرمود: آیا تو مرا امر می كنی كه بیت المال مسلمانان را باز كنم، و اموال آنان را به تو بدهم در حالی كه آنان به خدا توكل كرده و بر آن اموال قفل زده اند؟!؛ و اگر هم می خواهی شمشیرت را بردار و من هم شمشیرم را بر می دارم و با هم به طرف منطقه حیره،[3] برویم همانا در آن جا تجار ثروتمندی هستند، به آنان شبیخون می زنیم و اموال آنان را می گیریم! .

عقیل گفت: مگر من به عنوان دزد این جا آمده ام ؟!.

حضرت فرمود: دزدی كردن از یك نفر بهتر از دزدی كردن از همه مسلمانان است.[4]









    1. همان، خطبه 224.
    2. موسوعة الامام علی بن ابی طالب (ع )، ج 4، ص 214.
    3. حیره نام شهری در نزدیكی كوفه بوده كه آب و هوایی بهتر از كوفه داشته و خانه های آل نعمان بن منذر در آن بوده است.
    4. بحار الانوار، ج 41، ص 113.