کد مطلب:62605 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245
بشر دورانهاي باستان به جاذبه عمومي جهان پي نبرده بود و ليكن به وجود جاذبه در برخي اجسام پي برده بود و بعضي از اشياء را سمبل آن مي دانست، چون مغناطيس و كهربا. تازه، ارتباط جاذبي آنها را نسبت به همه چيز نمي دانست بلكه به يك ارتباط خاصي رسيده بود، ارتباط مغناطيس و آهن، كهربا و كاه. ذره ذره كاندر اين ارض و سماست از اينها كه بگذريم نيروي جاذبه را در مورد ساير جمادات [صفحه 18] نمي گفتند و فقط درباره زمين كه چرا در وسط افلاك وقوف كرده است سخني داشتند.معتقد بودند كه زمين در وسط آسمان معلق است و جاذبه از هر طرف آنرا مي كشد و چون اين كشش از همه جوانب است قهرا در وسط ايستاده و به هيچ طرف متمايل نمي گردد. بعضي معتقد بودند كه آسمان، زمين را جذب نمي كند بلكه آن را دفع مي كند، و چون نيروي وارد بر زمين از همه جوانب متساوي است در نتيجه زمين در نقطه خاصي قرار گرفته و تغيير مكان نمي دهد. در نباتات و حيوانات نيز همه قائل به قوه جاذبه و دافعه بوده اند، به اين معني كه آنها را داراي سه قوه اصلي: غاذيه، ناميه و مولده مي دانستند و براي قوه غاذيه چند قوه فرعي قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه و ماسكه. و مي گفتند در معده نيروي جذبي است كه غذا را به سوي خود مي كشد و احيانا هم آنجا كه غذا را مناسب نيابد دفع مي كند[1] و همچنين مي گفتند در كبد نيروي جذبي است كه آب را به سوي خود جذب مي كند. معده نان را مي كشد تا مستقر
قانون «جذب و دفع» يك قانون عمومي است كه بر سرتاسر نظام آفرينش حكومت مي كند. از نظر جوامع علمي امروز بشر مسلم است كه هيچ ذره اي از ذرات جهان هستي از دائره حكومت جاذبه عمومي خارج نبوده و همه محكوم آنند. از بزرگترين اجسام و اجرام عالم تا كوچكترين ذرات آن داراي اين نيروي مرموز به نام نيروي جاذبه هستند و هم به نحوي تحت تأثير آن مي باشند.
جنس خود را همچو كاه و كهرباست
مي كشد مر آب را تف جگر
صفحه 18.