کد مطلب:62608 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:222

علي شخصيت دو نيروئي











علي از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است. شايد در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعه اي به نيرومندي جاذبه و دافعه علي پيدا نكنيم. دوستاني دارد عجيب، تاريخي، فداكار، با گذشت، از عشق او همچون شعله هائي از خرمني آتش، سوزان و پر فروغ اند، جان دادن در راه او را آرمان و افتخار مي شمارند و در دوستي او همه چيز را فراموش كرده اند. از مرگ علي ساليان بلكه قروني گذشت اما اين جاذبه همچنان پرتو مي افكند و چشمها را به سوي خويش خيره مي سازد.

در دوران زندگيش عناصر شريف و نجيب، خدا پرستاني فداكار و بي طمع، مردمي با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخيدند كه هر كدام تاريخچه اي آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاويه و امويان جمعيتهاي زيادي به جرم دوستي او در سختترين شكنجه ها قرار گرفتند اما قدمي را در دوستي و عشق علي كوتاه نيامدند و تا پاي جان ايستادند.

ساير شخصيتهاي جهان با مرگشان همه چيزها مي ميرد و با جسمشان در زير خاكها پنهان مي گردد اما مردان حقيقت خود مي ميرند ولي مكتب و عشقها كه بر مي انگيزند با گذشت قرون تابنده تر مي گردد.

ما در تاريخ مي خوانيم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگ علي

[صفحه 31]

افرادي با جان از ناوك دشمنانش استقبال مي كنند. از جمله مجذوبين و شيفتگان علي، ميثم تمار را مي بينيم كه بيست سال پس از شهادت مولي بر سر چوبه دار از علي و فضائل و سجاياي انساني او سخن مي گويد. در آن ايامي كه سرتاسر مملكت اسلامي در خفقان فرو رفته، تمام آزاديها كشته شده و نفسها در سينه زنداني شده است و سكوتي مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره ها نشسته است، او از بالاي دار فرياد بر مي آورد كه بيائيد از علي برايتان بگويم. مردم از اطراف براي شنيدن سخنان ميثم هجوم آوردند. حكومت قداره بند اموي كه منافع خود را در خطر مي بيند دستور مي دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزي هم به حياتش خاتمه دادند. تاريخ از اين قبيل شيفتگان براي علي بسيار سراغ دارد.

اين جذبه ها اختصاصي به عصري دون عصري ندارد. در تمام اعصار جلوه هائي از آن جذبه هاي نيرومند مي بينيم كه سخت كارگر افتاده است.

مردي است به نام ابن سكيت. از علما و بزرگان ادب عربي است و هنوز هم در رديف صاحبنظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مي شود. اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسي مي زيسته- در حدود دويست سال بعد از شهادت علي- در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد. يك روز كه بچه هاي متوكل به حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحاني هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد [به

[صفحه 32]

خاطر] سابقه ذهني كه از او داشت كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد، از ابن سكيت پرسيد اين دوتا (دو فرزندش) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان علي؟ ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت. خونش به جوش آمد. با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائي رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين مقايسه مي كند! اين تقصير من است كه تعليم آنها را بر عهده گرفته ام. در جواب متوكل گفت: «به خدا قسم قنبر غلام علي به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من محبوتر است». متوكل في المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش درآورند.

تاريخ افراد سر از پا نشناخته زيادي را مي شناسد كه بي اختيار جان خود را در راه مهر علي فدا كرده اند. اين جاذبه را در كجا مي توان يافت؟ گمان نمي رود در جهان نظيري داشته باشد.

علي به همين شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمناني كه از نام او به خود مي پيچيدند. علي از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است، و به همين جهت گروهي را به سوي خود مي كشد و گروهي را از خود طرد مي نمايد. آري علي شخصيت دو نيروئي است.

[صفحه 33]


صفحه 31، 32، 33.