کد مطلب:62610 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:264
«دعوتهائي كه در ميان بشر پديد آمده، همه يكسان نبوده و شعاع تأثير آنها يكنواخت نيست. بعضي از دعوتها و سيستمهاي فكري يك بعدي است و در يك سو پيش رفته است. در زمان پيدايشش قشر وسيعي را فرا گرفته، ميليونها جمعيت پيرو پيدا كرده است اما بعد از زمان خويش ديگر بساط هستيش برچيده شده و به دست فراموشي سپرده شده است. و بعضي دو بعدي است. شعاعشان در دو سو پيش رفته است. همچنانكه قشر وسيعي را فرا گرفته، در زمانها نيز پيشروي كرده. برد آن تنها در بعد مكاني نبوده است، بعد زمان را نيز فرا گرفته است. [صفحه 36] و بعضي ديگر در ابعاد گوناگون پيشروي كرده اند. هم سطح وسيعي از جمعيتهاي بشر را فرا گرفته و تحت نفوذ خويش قرار داده اند و در هر قاره اي از قاره ها اثر نفوذ آنها را مي بينيم، و هم بعد زمان را فرا گرفته يعني مخصوص يك زمان و يك عصر نبوده، قرنهاي متمادي در كمال اقتدار حكومت كرده اند، و هم تا اعماق روح بشر ريشه دوانده و سر ضمير افراد را در اختيار قرار داده و بر عمق قلبها حكومت كرده و زمام احساسها را در دست گرفته اند. اينگونه دعوتهاي سه بعدي مخصوص سلسله پيامبران است. كدام مكتب فكري و فلسفي را مي توان پيدا كرد كه مانند اديان بزرگ جهان، بر صدها ميليون نفر، در مدت سي قرن و بيست قرن و حداقل چهارده قرن حكومت كند و به سر ضمائر افراد چنگ بيندازد؟! جاذبه ها نيز اينچنين اند، گاهي يك بعدي و گاهي دو بعدي و گاهي سه بعدي هستند. جاذبه علي از قسم اخير است. هم سطح وسيعي از جمعيت را مجذوب خويش ساخته و هم به يك قرن و دو قرن پيوسته نيست بلكه در طول زمان ادامه يافته و گسترش پيدا كرده است. حقيقتي است كه بر گونه قرون و اعصار مي درخشد و تا عمق و ژرفاي دلها و باطنها پيش رفته است، آنچنانكه بعد از قرنها كه به يادش مي افتند و سجاياي اخلاقيش را مي شنوند اشك شوق مي ريزند و به ياد مصائبش مي گريند تا جائي كه دشمن را نيز تحت [صفحه 37] نفوذ قرار داده است و اشكش را جاري ساخته است. و اين قدرتمندترين جاذبه هاست. از اينجا مي توان دريافت كه پيوند انسان با دين از سبك پيوندهاي مادي نيست بلكه پيوند ديگري است كه هيچ چيز ديگر چنين پيوندي با روح بشر ندارد. علي اگر رنگ خدا نمي داشت و مردي الهي نمي بود فراموش شده بود. تاريخ بشر قهرمانهاي بسيار سراغ دارد: قهرمانهاي سخن، قهرمانهاي علم و فلسفه، قهرمانهاي قدرت و سلطنت، قهرمان ميدان جنگ، ولي همه را بشر از ياد برده است و يا اصلا نشناخته است. اما علي نه تنها با كشته شدنش نمرد بلكه زنده تر شد. خود مي گويد: هلك خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقي الدهر، اعيانهم مفقوده و امثالهم في القلوب موجوده»[1] . «گردآورندگان دارائيها در همان حال كه زنده اند مرده اند و دانشمندان (علماء رباني) پايدارند تا روزگار پايدار است. جسمهاي آنها گمشده است اما نقشهاي آنها بر صفحه دلها موجود است». درباره شخص خودش مي فرمايد: «غدا ترون ايامي و يكشف لكم عن سرائري و تعرفونني بعد خلو [صفحه 38] مكاني و قيام غيري مقامي»[2] . «فردا روزهاي مرا مي بينيد و خصائص شناخته نشده من برايتان آشكار مي گردد و پس از تهي شدن جاي من و ايستادن ديگري به جاي من، مرا خواهيد شناخت». عصر من، داننده اسرار نيست نا اميد استم زياران قديم قلزم ياران چو شبنم بي خروش نغمه من از جهان ديگر است اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد رخت ناز از نيستي بيرون كشيد در نمي گنجد به جو عمان من برقها خوابيده در جان من است [صفحه 39] چشمه حيوان براتم كرده اند هيچكس رازي كه من مي گويم نگفت پير گردون با من اين اسرار گفت و در حقيقت علي همچون قوانين فطرت است كه جاودانه مي مانند. او منبع فياضي است كه تمام نمي گردد بلكه روزبروز زيادتر مي شود و به قول جبران خليل جبران از شخصيتهائي است كه در عصر پيش از عصر خود به دنيا آمده اند. بعضي از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضي اندكي بعد از زمان خويش نيز رهبرند و به تدريج رهبريشان رو به فراموشي مي رود. اما علي و معدودي از بشر هميشه هادي و رهبرند. [صفحه 40]
در مقدمه جلد اول «خاتم پيامبران» درباره «دعوتها» چنين مي خوانيم:
يوسف من بهر اين بازار نيست
طور من سوزد كه مي آيد كليم
شبنم من مثل يم طوفان به دوش
اين جرس را كاروان ديگر است
چشم خود بربست و چشم ما گشاد
چون گل از خاك مزار خود دميد
بحرها بايد پي طوفان من
كوه و صحرا باب جولان من است
محرم راز حياتم كرده اند
همچو فكر من در معني نسفت
از نديمان رازها نتوان نهفت[3] .
صفحه 36، 37، 38، 39، 40.