کد مطلب:62623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251

ناكثين و قاسطين و مارقين











علي در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آنها را مارقين مي خواند[1] .

«فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخري و قسط آخرون».[2] .

«پس چون به امر خلافت قيام كردم، طائفه اي نقض بيعت كردند، جمعيتي از دين بيرون رفتند، جمعيتي از اول سركشي و طغيان كردند».

[صفحه 105]

ناكثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض. سخنان او درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است.

اما روح قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود. آنها مي كوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامداري علي را درهم فرو ريزند. عده اي پيشنهاد كردند با آنها كنار آيد و تا حدودي مطامعشان را تأمين كند. او نمي پذيرفت زيرا كه او اهل اين حرفها نبود. او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند. و از طرفي معاويه و تيپ او با اساس حكومت علي مخالف بودند. آنها مي خواستند كه خود مسند خلافت اسلامي را اشغال كنند، و در حقيقت جنگ علي با آنها جنگ با نفاق و دوروئي بود.

دسته سوم كه مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاي خطرناك بود. علي نسبت به همه اينها دافعه اي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت.

يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي اينست كه در مقام اثبات و عمل با فرقه هاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنياپرستان متجمل مي بينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاي ده رو و صد رو، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف.

بحث خود را معطوف مي داريم به دسته اخير يعني خوارج. اينها، ولو اينكه منقرض شده اند اما تاريخچه اي آموزنده و عبرت انگيز دارند. افكارشان در ميان ساير مسلمين ريشه دوانيده و در نتيجه در

[صفحه 106]

تمام طول اين چهارده قرن با اينكه اشخاص و افرادشان و حتي نامشان از ميان رفته است ولي روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمي سخت براي پيشرفت اسلام و مسلمين به شمار مي رود.

[صفحه 107]


صفحه 105، 106، 107.








    1. و قبل از آن حضرت، پيغمبر آنان را به اين نامها ناميد كه به وي گفت: ستقاتل بعدي الناكثين و القاسطين و المارقين» پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين مقاتله خواهي كرد. اين روايت را ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، ج 1 ص 201 نقل مي كند و مي گويد اين روايت يكي از دلائل نبوت حضرت ختمي مرتبت است، زيرا كه اخباري صريح است از آينده و غيب كه هيچگونه تأويل و اجمالي در آن راه ندارد.
    2. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه )3(.