کد مطلب:62623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251
«فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخري و قسط آخرون».[2] . «پس چون به امر خلافت قيام كردم، طائفه اي نقض بيعت كردند، جمعيتي از دين بيرون رفتند، جمعيتي از اول سركشي و طغيان كردند». [صفحه 105] ناكثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض. سخنان او درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است. اما روح قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود. آنها مي كوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامداري علي را درهم فرو ريزند. عده اي پيشنهاد كردند با آنها كنار آيد و تا حدودي مطامعشان را تأمين كند. او نمي پذيرفت زيرا كه او اهل اين حرفها نبود. او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند. و از طرفي معاويه و تيپ او با اساس حكومت علي مخالف بودند. آنها مي خواستند كه خود مسند خلافت اسلامي را اشغال كنند، و در حقيقت جنگ علي با آنها جنگ با نفاق و دوروئي بود. دسته سوم كه مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاي خطرناك بود. علي نسبت به همه اينها دافعه اي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت. يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي اينست كه در مقام اثبات و عمل با فرقه هاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنياپرستان متجمل مي بينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاي ده رو و صد رو، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف. بحث خود را معطوف مي داريم به دسته اخير يعني خوارج. اينها، ولو اينكه منقرض شده اند اما تاريخچه اي آموزنده و عبرت انگيز دارند. افكارشان در ميان ساير مسلمين ريشه دوانيده و در نتيجه در [صفحه 106] تمام طول اين چهارده قرن با اينكه اشخاص و افرادشان و حتي نامشان از ميان رفته است ولي روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمي سخت براي پيشرفت اسلام و مسلمين به شمار مي رود. [صفحه 107]
علي در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد و با آنان به پيكار برخاست: اصحاب جمل كه خود آنان را ناكثين ناميد و اصحاب صفين كه آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج كه خود آنها را مارقين مي خواند[1] .
صفحه 105، 106، 107.