کد مطلب:62633 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244
الف- درس اول اينست كه هر وقت جاهلها و نادانها و بي خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمان عملي بدانند وسيله خوبي به دست زيركهاي منفعت پرست مي افتد. اين زيركها همواره آنها را آلت مقاصد خويش قرار مي دهند و از وجود آنها سدي محكم جلو افكار مصلحان واقعي مي سازند. بسيار ديده شده است كه عناصر ضد اسلامي رسما از اين وسيله استفاده كرده اند يعني نيروي خود اسلام را عليه اسلام به كار انداخته اند. استعمار غرب تجربه فراواني در استفاده از اين وسيله دارد و در موقع خود از تحريك كاذب احساسات مسلمين خصوصا در زمينه ايجاد تفرقه ميان مسلمين بهره گيري مي نمايد. چقدر شرم آور است كه مثلا [صفحه 159] مسلمان دلسوخته اي درصدد بيرون راندن نفوذ خارجي برآيد و همان مردمي كه او مي خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دين و مذهب سدي در مقابل او گردند. آري اگر توده مردم جاهل و بي خبر باشند و منافقان از سنگر خود اسلام استفاده مي نمايند. در ايران خودمان كه مردم افتخار دوستي و ولايت اهل بيت اطهار را دارند، منافقان از نام مقدس اهل بيت و از سنگر مقدس «ولاء اهل بيت» سنگري عليه قرآن و اسلام و اهل البيت به نفع يهود غاصب مي سازند و اين، شنيعترين اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پيغمبر اكرم و اهل بيت آن بزرگوار است. رسول اكرم فرمود: «اني ما اخاف علي امتي الفقر و لكن اخاف عليهم سوء التدبير».[1] . «من از هجوم فقر و تنگدستي بر امت خودم بيمناك نيستم. آنچه از آن بر امتم بيمناكم كج انديشي است. آنچه فقر فكري بر امتم وارد مي كند فقر اقتصادي وارد نمي كند». ب- درس دوم اينست كه بايد كوشش كنيم طرز استنباطمان از قرآن صحيح باشد. قرآن آنگاه راهنما و هادي است كه مورد تدبير صحيح واقع شود، عالمانه تفسير شود، از راهنمائيهاي اهل قرآن كه راسخين در علم قرآنند بهره گرفته شود. تا طرز استنباط ما از قرآن صحيح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نياموزيم از آن بهره مند نخواهيم گشت. سودجويان و يا نادانان گروهي قرآن را مي خوانند و احتمال باطل را دنبال مي كنند همچنان كه از زبان [صفحه 160] نهج البلاغه شنيديد آنها كلمه حق را مي گويند و از آن باطل را اراده مي كنند. اين، عمل به قرآن و احياء آن نيست بلكه اماته قرآن است. عمل به قرآن آنگاه است كه درك از آن دركي صحيح باشد. قرآن همواره مسائل را به صورت كلي و اصولي طرح مي كند ولي استنباط و تطبيق كلي بر جزئي بسته به فهم و درك صحيح ماست. مثلا در قرآن ننوشته در جنگي كه در فلان روز بين علي و معاويه در مي گيرد حق با علي است. در قرآن همين قدر آمده است كه: «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفي ء الي امر الله».[2] . «اگر دو گروه از مؤمنان كارزار كردند ، آشتي دهيد آنان را و اگر يكي بر ديگري سر كشي و ستمگري كند با آنكه ستمگر است نبرد كنيد تا به سوي فرمان خدا برگردد». اين قرآن و طرز بيان قرآن. اما قرآن نمي گويد در فلان جنگ فلان كس حق است و ديگري باطل. قرآن يكي يكي اسم نمي برد، نمي گويد بعد از چهل سال يا كمتر و يا بيشتر مردي به نام معاويه پيدا مي شود و با علي جنگ مي كند شما به نفع علي وارد جنگ شويد.و نبايد هم وارد جزئيات بشود. قرآن نبايد موضوعات را شماره كند و انگشت روي حق و باطل بگذارد. چنين چيزي ممكن نيست. قرآن آمده است تا جاودانه بماند پس بايد اصول و كليات را روشن كند تا در هر عصري باطلي [صفحه 161] رودرروي حق قرار مي گيرد مردم با معيار آن كليات عمل كنند. اين ديگر وظيفه خود مردم است كه با ارائه اصل «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا...» چشمشان را باز كنند و فرقه طاغي را از فرقه غير طاغي تشخيص دهند و اگر واقعا فرقه سركش دست از سركشي كشيد بپذيرند و اما اگر دست نكشيد و حيله كرد و براي اينكه خود را از شكست نجات دهد تا فرصت جديدي براي حمله به دست آورد و دوباره سركشي كند و به ذيل آيه كه مي فرمايد: «فان فائت فاصلحوا بينهما». متمسك شود، حيله او را نپذيرند. تشخيص همه اينها با خود مردم است. قرآن مي خواهد مسلمانان رشد عقلي و اجتماعي داشته باشند و به موجب همان رشد عقلي مرد حق را از غير مرد حق تميز دهند. قرآن نيامده است كه براي هميشه با مردم مانند ولي صغير با صغير عمل كند، جزئيات زندگي آنها را با قيموميت شخصي انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسي تعيين نمايد. اساسا شناخت اشخاص و ميزان صلاحيت آنها و حدود شايستگي و وابستگي آنها به اسلام و حقايق اسلامي خود يك وظيفه است و غالبا ما از اين وظيفه خطير غافليم. علي عليه السلام مي فرمود: «انكم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي تركه».[3] . «هرگز حق را نخواهيد شناخت و به راه راست پي نخواهيد برد مگر آن كس كه راه راست را رها كرده بشناسيد». [صفحه 162] يعني شناخت اصول و كليات به تنهائي فائده ندارد تا تطبيق به مصداق و جزئي نشود، زيرا ممكن است با اشتباه درباره افراد و اشخاص و با نشناختن مورد، با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهاي اسلامي بر ضد اسلام و حقيقت و به نفع باطل عمل كنيد. در قرآن ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است اما بايد ديد مصداق آنها كدام است؟ ظلمي را حق، و حقي را ظلم تشخيص ندهيم و بعد به موجب همين كليات و به حكم قرآن- به خيال خودمان- سر عدالت و حق را نبريم. [صفحه 163]
سياست «قرآن بر نيزه كردن» سيزده قرن است كه كم و بيش ميان مسلمين رائج است. مخصوصا هر وقت مقدس مابان و متظاهران زياد مي شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پيدا مي كند، سياست قرآن بر نيزه كردن از طرف استفاده چي ها رائج مي گردد. درسهائي كه از اينجا بايد آموخت:
صفحه 159، 160، 161، 162، 163.