کد مطلب:80285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:370

عثمان











در نهج البلاغه از «عثمان» از دو خلیفه دیگر بیشتر انتقاد شده است و لحن انتقادها هم از او شدیدتر است.

1- در خطبه شقشقیه در انتقاد از «عثمان» می فرماید:

«... الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه، بین نثیله و معتلفه و قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع الی ان انتكث علیه فتله و اجهز علیه عمله و كبت به بطنته»[1].

(... تا سومین آنها بر سر كار آمد، او همانند شتر پرخور و شكم برآمده، همی جز، جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت بسته گان پدریش به همكاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای كه بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما! عاقبت بافته هایش (برای استحكام خلافت) پنبه شد و كردار ناشایستش كارش را تباه ساخت و سرانجام شكم خوارگی و ثروت اندوزی برای همیشه نابودش ساخت).

ابن ابی الحدید می گوید: «این تعبیرات از تلخترین تعبیرات است و به نظر من از شعر معروف حطیئه كه گفته شده است هجوآمیزترین شعر عرب است، شدیدتر است، شعر معروف حطیئه این است:

[صفحه 80]

دع المكارم لا ترحل لبغیتها
و اقعد فانك انت الطاعم الكاسی[2].


راستی آیا بهتر از این می توان خلفا را معرفی كرد؟ آیا شخص منصفی از اهل سنت می تواند این صفات و افعال را كه امام در خطبه ی شقشقیه بیان فرموده، انكار كند؟

برخی متعصبان كه خوش ندارند چنین حقایقی را از زبان امام علیه السلام درباره ی خلفا بشنوند، در سند خطبه ی شقشقیه تشكیك كرده و گفته اند این خطبه از علی علیه السلام نیست و سیدرضی آن را از خود ساخته و به امام نسبت داده است.

اولا- تقوای سیدرضی چنین اجازه ای را به او نمی دهد كه به دروغ سخنی را به امام نسبت دهد.

ثانیا- هر كسی سبك خاصی در سخن دارد زیرا سخن هر كسی تجلی روح او است و كلام امام كه بالاتر از كلام مخلوق و دون كلام خالق با سخن دیگری اشتباه نمی شود.

ثالثا- دو نابغه علم و ادب از قدیم و جدید یعنی ابن ابی الحدید و شیخ محمد عبده- كه از برجسته ترین مشاهیر علمای اهل سنت می باشند- كوچكترین شك و تردید در نسبت آن به امام علیه السلام نكرده اند.

رابعا- ابن میثم در شرح نهج البلاغه می نویسد: این خطبه را در دو جا دیده ام كه تاریخ آن قبل از تولد شریف رضی بوده است[3] و این ابن ابی الحدید می گوید: مصدق بن شبیب واسطی گفته: این خطبه را برای «ابن خشاب» خواندم او گفت: به خدا قسم من این خطبه را در كتابهایی دیدم كه دویست سال پیش از تولد سیدرضی: قبل از آنكه نقیب ابواحمد پدر رضی متولد شود نوشته شده.[4].

خامسا- علامه امینی گواهی 28 تن از اعاظم علما و حفاظ و محدثان و ادبای شیعه و سنی را بر صحت اسناد این خطبه به امام آورده كه برخی از آنها سالها پیش از تولد پدر سیدرضی از دنیا رفته اند.[5].

بنابراین بر اهل انصاف جای كوچكترین شك و تردیدی در صحت نسبت خطبه شقشقیه به امام باقی نمی ماند.

(عثمان بن عفان وقتی به مقام خلافت رسید برخلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سیره ابوبكر و

[صفحه 81]

عمر رفتار نمود و حال آنكه عبدالرحمن بن عوف در مجلس شوری با او بیعت نمود بر كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و طریقه ی شیخین و اینكه بنی امیه را روی كار نیاورد و بر مردم مسلط نگرداند، ولی وقتی او بر اوضاع مسلط شد كاملا بر خلاف سیره آنها رفتار نمود و صریحا خلاف عهد كرد و در تمام دوره ی خلافت بر خلاف طریقه ی شیخین رفتار كرد و بنی امیه را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط ساخت و این اولین لكه ننگی بود كه دامن او را آلوده ساخت.[6].

«خضم الابل نبته الربیع» اشاره به این است كه عثمان و خویشاوندان وی اموال مسلمانان یعنی بیت المال را تصاحب می كردند كه به عنوان نمونه به چند قسمت از بخششها و اموال او اشاره می كنیم:

خلیفه ی سوم به دامادش «حارث بن حكم» برادر مروان 300000 درهم بخشید و شترهای زكات و قطعه زمینی كه پیغمبر اسلام آن را به عنوان صدقه وقف مسلمانان كرده بود به او داد. و به «سعید بن عاص بن امنیه» 100000 درهم بخشید و هنگامی كه به مروان بن حكم 100000 درهم بخشید به ابوسفیان 200000 درهم داد. به طلحه 2200000 درهم و به زبیر 59800000 درهم داد خود او 30500000 درهم و 350000 دینار. یعلی بن امیه 500000 دینار. عبدالرحمان 2560000 دینار از بیت المال برداشتند.[7].

برای اطلاع بیشتر به مدارك این ارقام به جلد هشتم الغدیر صفحه ی 286، قسمت بخششهای عثمان مراجعه شود زیرا در اینجا آمار و ارقام همه بخششهای وی كه در آنجا آمده و به 126770000 درهم و به 4310000 دینار بالغ شده، ذكر شده است.

یعقوبی می نویسد: عثمان دخترش را به عبدالله بن خالد بن اسید تزویج كرد و فرمود تا 600000 هزار درهم به او داده شود و به عبدالله بن عامر نوشت كه آن را از بیت المال بصره بپردازد. ابواسحاق از عبدالرحمن بن یسار روایت كرده است كه مامور جمع آوری زكاتهای مسلمانان را در بازارهای مدینه دیدم كه هرگاه شب می رسید آنها را نزد عثمان می آورد و به او دستور می داد كه آنها را به حكم بن ابی العاص تحویل دهد. عثمان هرگاه به یكی از خویشاوندان خود جایزه ای می داد آن را مقرری از بیت المال می ساخت و خزانه دار امروز و فردا می كرد و به او می گفت: می رسد و خدا بخواهد به تو پرداخت می كنیم. پس او اصرار ورزید و گفت: تو خزانه دار ما بیش نیستی، پس هر گاه به تو بخشیدیم بگیر و هر گاه از تو خاموش

[صفحه 82]

ماندیم خاموش باش گفت: به خدا قسم كه من خزانه دار تو و یا خویشاوندان تو نیستم، تنها خزانه دار مسلمانانم. آنگاه روز جمعه در حالی كه عثمان خطبه می خواند كلید را آورد و گفت: ای مردم! عثمان گمان برده است كه من خزانه دار او و خویشان او هستم با اینكه من خزانه دار مسلمین بودم و این هم كلیدهای بیت المال شماست و آنها را انداخت. پس عثمان كلیدها را برداشت و به زید بن ثابت سپرد.[8].

عثمان علاوه بر حیف میل بیت المال مسلمین، فساق و فجار بنی امیه را روی كار آورد و بر جان و مال و نوامیس مردم مسلط ساخت و افرادی را برخلاف رضای رسول خدا و شیخین به كار گماشت چون عموی ملعون و مطرودش حكم بن ابی العاص و پسرش مروان بن حكم كه هر دو به شهادت تاریخ طرید و رانده شده رسول خدا و مردود و ملعون به لسان مبارك آن حضرت بودند.[9].

و سپس دست درازیها به اصحاب پیغمبر شروع شد، ابوذر صحابی بزرگوار را به «ربذه» تبعید كرد كه همانجا درگذشت[10] وقتی خبر مرگ ابوذر را به «عثمان» دادند گفت: خدا رحمتش كند، عمار یاسر گفت: آری! از تمام وجود برای او طلب رحمت و مغفرت می كنم. عثمان به عمار فحش بسیار زشت و قبیحی داد و گفت: آیا فكر می كنی از اینكه او را تبعید كردم، پشیمانم؟!! دستور داد محكم به دهان عمار بكوبند و گفت: تو هم به او ملحق شو! وقتی عمار خواست از شهر خارج شود قبیله ی بنی مخزوم نزد علی علیه السلام آمدند و از او خواستند با عثمان حرف بزند شاید اثری داشته باشد، علی به عثمان گفت: ای عثمان! از خدا بترس. تو یك مرد نیكوكاری از مسلمانان را تبعید كردی و در اثر تبعیدت از دنیا رفت، الان می خواهی یك مرد صالح دیگری مانند او را تبعید كنی؟! و گفتگوی زیادی میان آن دو در گرفت تا اینكه عثمان به علی علیه السلام گفت: تو سزاوارتر به تبعیدی از او! علی علیه السلام گفت: اگر می خواهی این كار را بكن.

سپس مهاجرین جمع شدند و نزد عثمان رفتند و به او گفتند: این كه نمی شود! هر كس با تو حرفی بزند فورا او را طرد و تبعید می كنی؟! آنگاه از عمار دست برداشت.[11].

و در روایت دیگر آمده است كه عمار بر مقداد نماز خواند و او را دفن كرد در حالی كه- طبق وصیت مقداد- عثمان اجازه نداشت كه بر او نماز بخواند، پس عثمان سخت بر عمار برآشفت

[صفحه 83]

و گفت: وای بر پسر زن سیاه! من او را می شناختم. و دستور داد به غلامانش كه عمار را بخوابانند و دست و پاهایش را ببندند، آن وقت خود عثمان چوب را برداشت و آن قدر به بدن عمار زد كه فتق گرفت و در اثر ضعف و پیری از هوش رفت كه این داستان نزد تمام مورخین معروف است[12] گناه عمار این بود كه گروهی از اصحاب نامه ای به عثمان نوشتند و از عمار خواستند كه نامه را به عثمان برساند.

عثمان همین رفتار را با عبدالله بن مسعود نیز كرد، او را به مسجد احضار نمود، آنچنان او را بر زمین زد كه یكی از دنده هایش خرد شد[13] فقط به خاطر اینكه عبدالله بن مسعود اعتراض كرده بود به عثمان كه چرا اموال مسلمانان را بدون حساب به تبهكاران از بنی امیه می دهد.

عبدالرحمن بن حنبل[14] صحابی پیامبر خدا را به «قموص» خیبر تبعید كرد و سبب تبعیدش آن بود كه عثمان بخشنده بود و كمكهای مالی فراوان می كرد و خویشان و ارحام خود را مقدم می داشت و در میان مردم بخشش را برابر نهاد و مروان بن حكم بن ابی العاص و ابوسفیان بن حرب در او نفوذ داشتند و رئیس پلیس او عبدالله بن قنفذ تیمی و حاجبش حمران بن ابان غلامش بود.

چون شش سال از خلافت عثمان سپری شد، مردم از او بدگویی كردند و كسانی درباره ی او به سخن آمدند و گفتند: خویشان خود را برگزید[15] و چراگاه را قرق كرد[16] و با مال خدا و مسلمین خانه ساخت و مرزها و مالها فراهم نمود و ابوذر صحابی پیامبر خدا و عبدالرحمن بن حنبل را تبعید كرد و تبعید شده ی پیامبر خدا حكم بن ابی العاص[17] و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را جای داد[18] و خون هرمزان را پامال كرد و عبیدالله بن عمر را به جای او قصاص نكرد و ولید بن عقبه را والی كوفه نمود و در نماز در حال مستی كثافتكاری كرد، لیكن عثمان باز او را پناه داد و بناحق زنی را سنگسار كرد و آنچنان بود كه زنی از جهینه را كه به خانه شوهر رفت و پس از شش ماه زائید، دستور داد او را سنگسار كنند و چون بیرون برده شد علی بن ابیطالب بر او وارد شد و گفت: خدای عزوجل می گوید: «و حمله و فصاله ثلثون شهرا» (و حمل انسان و از شیر

[صفحه 84]

گرفتنش سی ماه است) و در شیرخوارگیش گفته است «حولین كاملین» (دو سال كامل) پس عثمان به دنبال زن فرستاد و معلوم شد كه سنگسار شده و مرده است.[19].

علی علیه السلام می گوید: خاندان بنی امیه در خوردن ثروت اسلامی و مصرف آن در شهواتشان، درست مثل شتری كه به علف بهاری می افتد، بیت المال مسلمین را غارت كردند و خوردند. تا رشته او- عثمان- از هم گسیخت و رفتارش، كارش را ساخت و پرخوری، او را به زانو درآورد.

2- روزی كه عثمان «ابوذر» را تبعید كرد، علی علیه السلام با پسرانش به بدرقه او رفتند و جمله هائی كه آن حضرت در بدرقه ی ابوذر فرموده است در آن جمله ها كاملا حق را به ابوذر معترض و منتقد و انقلابی می دهد و او را كاملا تایید می كند و به طور ضمنی حكومت عثمان را فاسد معرفی می فرماید، اینك متن خطبه:

«یا اباذر، انك غضبت لله، فارج من غضبت له. ان القوم خافوك علی دنیاهم و خفتهم علی دینك، فاترك فی ایدیهم ما خافوك علیه و اهرب منهم بما خفتهم علیه، فما احوجهم الی ما منعتهم و ما اغناك عما منعوك! و ستعلم من الرابح غدا و الاكثر حسدا. و لو ان السماوات و الارضین كانتا علی عبد رتقا، ثم اتقی الله، لجعل الله له منهما مخرجا! لا یونسنك الا الحق و لا یوحشنك الا الباطل، فلو قبلت دنیاهم لاحبوك، و لو قرضت منها لامنوك»[20].

(ای ابوذر! تو برای رضای خدا خشمگین گردیدی، پس به او كه برایش غضب نمودی، امیدوار باش. این مردم از تو بر دنیای خود ترسیدند و تو از آنها بر دین خویش ترسیدی، پس چیزی را كه آنها به خاطر آن در وحشتند به خودشان واگذار و از آنچه می ترسی آنها گرفتارش شوند (كیفر الهی) بگریز، و چه بسیار كه آنان به چیزی كه تو آنان را از آن منع می كنی، نیازمند باشند و چه بسیار كه تو از آنچه ترا از آن منع كردند بی نیاز باشی.

و به زودی خواهی یافت كه پیروزی برای كیست؟ و چه كسی بیشتر مورد حسد قرار می گیرد اگر درهای آسمانها و زمین به روی بنده ای بسته شده باشد، اما از خدا بترسد، خداوند راهی برای او خواهد گشود، آرامش خویش را تنها در حق جستجو كن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیفكند، اگر دنیایشان را می پذیرفتی دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص می دادی (و با آنها كنار می آمدی) دست از تو برمی داشتند).

[صفحه 85]


صفحه 80، 81، 82، 83، 84، 85.








  1. نهج البلاغه خطبه ی شماره ی: 3.
  2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1 ص 197.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج 1 ص 252 و 253.
  4. شرح ابن ابی الحدید، ج 1 ص 205 -206.
  5. الغدیر، ج 7 ص 82 ببعد.
  6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 197-198.
  7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 198 ببعد.
  8. تاریخ یعقوبی، ح 168:2.
  9. مستدرك حاكم، ج 4 ص 487- سیره حلبی، ج 1 ص 337- حیات الحیوان، دمیری ج 2 ص 299.
  10. ابن ابی الحدید، ج 3 ص 52.
  11. بلاذری انساب الاشراف، ج 5 ص 54.
  12. بلاذری انساب الاشراف، ج 5 ص 49- استیعاب، ج 3 ص 1136- الامامه و السیاسه، ج 1 ص 35.
  13. بلاذری انساب الاشراف، ج 5 ص 36- تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 170- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3 ص 43.
  14. اسد الغابه، ج 3 ص 288.
  15. دلائل الصدق، ج 3 ص 153.
  16. دلائل الصدق، ج 3 ص 158.
  17. دلائل الصدق، ج 3 ص 150.
  18. دلائل الصدق، ج 3 ص 142.
  19. تاریخ یعقوبی، ج 3 ص 173 و 174.
  20. نهج البلاغه، خطبه ی 130.