کد مطلب:88584 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:445

علماء











حضرت دومین وصف روزانه پرهیزگاران كه در مواجهه با مردم به مرحله ی بروز میرسد، علم معرفی می كند، سخن از علم، و نوشتن درباره ی آن وقت بسیار و اوراق بیشمار می طلبد كه تفصیل بیش از حد زیبنده ی این نوشتار نیست، و لذا به قدری كه مورد نظر است، می نگاریم.

مرحوم خوئی در شرح نهج البلاغه خود گوید: «علم» از جنود عقل است كه مقابل آن جهل است. مراد از علم چیست؟ مرحوم ابن میثم بحرانی علم را علم نظری مثل شناخت صانع و صفات او گرفته، كه بنابر نسخه وی بسی نیكوست، زیرا نسخه ی وی به جای «حلماء»، حكماء داشت و حكمت را علم عملی و حكیم را دارنده ی كمال قوه ی نظری و عملی نمود، و اگر نسخه را (حلماء علماء) بگیریم و مثل مرحوم خوئی حلم را حد وسط مهانه و افراط در غضب بدانیم، بهتر است، علماء را اعم از علم نظری و عملی بگیریم، چنانكه می توان از شرح خوئی نیز استفاده كرد،[1] علم نظری را كه مثال زدیم و علم عملی هم مثل معرفت تكالیف و احكام عملیه ی شرعیه.

در فضیلت علم همین بس كه مقام جد ما آدم (ع) و خلیفه اللهی او بواسطه ی

[صفحه 57]

علم او بود، خواه علم به حقائق و اسرار هستی باشد و خواه علم به اسماء و صفات الهی، علم اسماء كه در آیه ی قرآن آمده: «علم آدم الاسماء كلها» هر كدام باشد، دانش است و موجب شده آدم (ع) مسجود ملائكه شود، از آیات 30 به بعد سوره ی بقره كه در مورد آفرینش آدم (ع) است، استفاده می شود كه: خلیفه الله بودن او رابطه ی مستقیم با دانش او دارد، هر چه دانش بیشتر این مقام بلندتر است.

باید تصریح كرد و گفت بنازم به آئین حیاتبخش اسلام كه از محیط جهل و نادانی برخاست، و مدال افتخار آدم را علم و آگاهی او قرار داد. اگر قرآن را با تورات (تحریف شده) و نظر هر یك را راجع به دانش بررسی كنیم، خواهیم دید، اسلام علم را در چه جایگاهی قرار داده و تورات در چه جایگاهی.

گفته شده تورات به بیش از 1000 زبان منتشر شده، و مورد احترام یهودیت و مسیحیت است، وقتی به فصل دوم و سوم سفر تكوین (پیدایش) می رسیم، می گویند: آدم را به خاطر این از بهشت راندند كه از درخت علم و معرفت خورد، و چشمش باز شد، و دید عریان است و پشت درخت پنهان شد، خدا پرسید كجائی؟ گفت پشت درخت، گفت چرا آنجا رفته ای؟ گفت برهنه ام، گفت از كجا فهمیدی زشت است، معلوم می شود از آن درخت خورده ای و عقل به كله ات آمده، سپس دستور داد، بیرونش كنید، كه بهشت جای عاقلان نیست، البته این بیانی كه كردیم بیان عامیانه به زبان خودمان بود، و حال ترجمه بعضی از مطالب فصل دوم و سوم سفر تكوین را بیان می كنیم:

در فصل دوم آمده است: «پس خداوند خدا آدم را از خاك زمین صورت داد، و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد، و خداوند خدا هر درخت خوش نما و به خوردن نیكو، از زمین رویانید، و هم درخت «حیات» در وسط باغ و درخت «داشتن نیك و بد» را... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت كه از تمامی درختان باغ مختاری كه بخوری، اما از درخت «دانستن نیك و بد»، مخور، چه در روز

[صفحه 58]

خوردنت از آن مستوجب مرگ می شوی...»

و در فصل سوم چنین آمده است: «و آواز خداوند را شنیدند كه به هنگام نسیم روز در باغ می خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان كردند.

«و خداوند خدا آدم را آواز كرده وی را گفت كه كجائی؟ او دیگر جواب گفت كه آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا كه برهنه ام، به جهت آن پنهان شدم.

«و خدا به او گفت كه: تو را كه گفت كه برهنه ای؟ آیا از درختی كه تو را امر كردم، نخوری خوردی؟! و آدم گفت: زنی كه از برای بودن با من دادی، او از آن درخت به من داد كه خوردم، و خداوند خدا گفت كه: اینك آدم نظر به دانستن نیك و بد چون یكی از ما شده، پس حال مبادا كه دست خود را دراز كرده هم از درخت حیات بگیرد، و خورده و دائما زنده ماند. پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند تا آنكه در زمینی كه از آن گرفته شده بود فلاحت نماید.»

همانطور كه مشاهده فرمودید، این «افسانه ی زننده» كه در تورات كنونی به عنوان یك واقعیت تاریخی آمده است، علت اصلی اخراج آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیك و بد می داند. و چنانچه آدم دست به شجره «نیك و بد» دراز نمی كرد، و تا ابد در جهل باقی می ماند، تا آنجا كه حتی نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است، برای همیشه در بهشت باقی می ماند.

به این ترتیب مسلما آدم نباید از كار خود پشیمان شده باشد، زیرا از دست دادن بهشتی كه شرط بقای در آن ندانستن نیك و بد است، در برابر به دست آوردن علم و دانش و تجارب پرسودی محسوب می گردد، چرا آدم از این تجارب نگران و پشیمان باشد؟!

بنابراین افسانه، تورات درست در نقطه ی مقابل قرآن كه ارزش مقام انسان و سر آفرینش او را در «علم الاسماء» معرفی كرده قرار دارد.

[صفحه 59]

از این گذشته در افسانه ی مزبور مطالب زننده ی عجیبی درباره ی خداوند و یا مخلوقات او دیده می شود كه هر یك از دیگری حیرت انگیزتر است، و آن عبارت است از:

1- نسبت دروغ به خداوند (چنانكه در جمله ی شماره ی 17 فصل دوم می گوید: «خداوند گفت از آن درخت نخورید كه می میرید» در حالی كه نمی مردند بلكه دانا می شدند).

2- نسبت بخل به خداوند (چنانكه در جمله ی 22 فصل سوم می گوید كه خدا نمی خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگی جاویدان پیدا كنند).

3- نسبت حسد به خداوند (چنانكه از همان جمله استفاده می شود كه خداوند بر این علم و دانشی كه برای آدم پیدا شده بود رشك برد).

4- نسبت جسم به خداوند (چنانكه از جمله ی 8 فصل سوم استفاده می شود كه خداوند به هنگام صبح در خیابانهای بهشت می خرامید).

5- خداوند از حوادثی كه در نزدیكی او می گذرد بی خبر است (چنانكه در جمله ی 9 می گوید صدا زد آدم كجائی، و آنها در لابلای درختان خود را از چشم خداوند پنهان كرده بودند).[2].

مطلبی كه ذكر آن خالی از لطف نیست، این است كه مراد از «شجره ی منهیه» (درختی كه حضرت آدم از آن نهی شده بود) چیست؟ صاحب تفسیر «اطیب البیان» در ذیل این آیات گوید: «بعضی گفتند حنطه (گندم) و بعضی عنب (انگور) و بعضی زیتون، و بعضی كافور و بعضی شجره ی علم خیر و شر و بعضی شجره ی خلد دانسته اند، و قائل به شجره علم خیر و شر، كلبی است و او از تورات رائج اخذ نموده، و قصه ی

[صفحه 60]

تورات به جهاتی محرف است و قائل به شجره ی خلد ابن جذعان است، و این نیز قول باطلی است، برای اینكه اولا ماخوذ از قول شیطان است كه گفت: و هل ادلكم علی شجره الخلد و ملك لا یبلی،[3] و ثانیا اگر شجره ی خلد بود، باید آدم و حوا در بهشت جاودان باشند نه اینكه خارج شوند، و اخبار در این باره مختلف است و در بعضی اخبار دارد كه همه ی اینها حق است زیرا درخت بهشتی شامل همه ی انواع خوراكیها هست،[4] و آنچه به نظر اقرب است، این كه شجره از چیزهائی بوده كه خوردن آن با ماندن در بهشت مناسبتی نداشته، و بعید نیست كه همان حنطه (گندم) بوده است.»[5].


صفحه 57، 58، 59، 60.








    1. این كه گفتیم می توان استفاده كرد، زیرا عبارت مرحوم خوئی قابل مناقشه هست كه می توانید ملاحظه كنید، قابل توجه است كه اگر كسی حلم را معنی دوم كرد كه ثابت بودن در امور بود كه نوعی اعتدال در مرحله ی عمل در همه ی امور بود مثل ابن میثم می تواند علم را علم نظری بگیرد تا مطلق علم نظری و عملی گفته شده باشد.
    2. قسمت مقایسه ی قرآن و تورات از كتاب قرآن و آخرین پیامبر، از صفحه 127- 132 اقتباس شده است (به نقل از تفسیر نمونه جلد 1، صفحه 189- 191 ذیل آیات مورد بحث).
    3. سوره ی طه، آیه ی 118.
    4. از عیون از حضرت رضا (ع) نیز نقل شده است.
    5. تفسیر اطیب البیان، جلد 1، صفحه 517.