کد مطلب:88708 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:278

حکایت











شنیدستم فضیل نیك فرجام
شبی بر شد به دزدی بر در و بام


شنید از خانه ای آواز قرآن
بزد راه دل او راز قرآن


دل شب داشت مرد پارسائی
بدین خوش نغمه از قرآن نوائی


ز شور انگیز آه عاشقانه
(الم یان) همی زد در ترانه


كه پوئی[1] تا به كی راه خطا را
دل آگه شو به یاد آور خدا را


فضیل آن ناله جانسوز بشنید
پشیمان گشت و راه عشق بگزید


به كنج مسجد آن شب تا سحرگاه
برآورد از دل افغان وز جگر آه


از آن پس راه و رسم عشق دریافت
به جانش پرتو توفیق برتافت


سخن كز دل برآید همچو تیری
نشیند بر دل روشن ضمیری


فقال له قائل فما بالك یا امیرالمومنین فقال (ع) و یحك ان لكل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه

ترجمه: گوینده ای به حضرت عرض كرد حال و شان شما چیست ای امیرمومنان؟! (اگر موعظه در همام اثر كرد چرا در شما اثر نكرد كه این گونه غش

[صفحه 599]

كنید، و یا اگر بر او ترسان بودید، چرا برای او این گونه سخن گفتید؟) مولای متقیان فرمودند: وای بر تو، برای هر اجل و مرگی وقت مشخصی و سبب معینی است كه از آن تجاوز نمی كند.

شرح: كلام حضرت كه به اینجا رسید، فردی (كه گفته اند «عبدالله بن كواء» یكی از خوارج بود) از روی اعتراض گفت: «فما بالك یا امیرالمومنین» مراد این شخص یكی از این دو چیز بود:

1- این موعظه و اندرزهای بلیغ چرا در خود شما اثر نكرد و بی هوش نشدید. پس واقعیت ندارد وگرنه خود می بایستی در همان راه بروید.

2- چرا این موعظه را به همام فرمودید با آن كه نسبت به او ترسان بودید؟!

حضرت یك جواب اقناعی كه در حد فهم شنوندگان و سوال كننده باشد، فرمودند و حاصل آن جواب این است كه هر انسانی اجلی حتمی دارد كه مقدر شده و از وقت خود نه مقدم نه موخر می شود! و نیز علت و سبب مشخصی دارد كه قابل تبدیل و تغییر نیست، چنان كه خداوند متعال می فرماید «و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا موجلا»، هیچ نفسی نمی تواند بمیرد مگر به اذن خداوند كه اجل هر كس در لوح قضای الهی به وقت معین ثبت است.[2].

پس مقدر بوده همام در این وقت و در اثر چنین موعظه ای جان دهد، و این اجل در لوح محفوظ ام الكتاب ثبت بوده است.

ولی من (علی (ع)) هنوز وقت مرگم فرا نرسیده (و سبب آن كه ضربت ابن ملجم مرادی است هنوز نرسیده است).

ابن ابی الحدید در شرح خود می گوید: برای حضرت ممكن نبود، فرق بین نفس خود و نفوس آنها را ذكر كنند (كه بزرگی نفس من و تحمل آن موجب شد من به

[صفحه 600]

حال غشوه نیفتم، ولی نفوس شما مثل من نیست) و آن حال نیز مقتضی ذكر این فرق نبود (زیرا موجب تفضیل نفس و برتری نفس او می شد) از این رو جوابی اسكاتی دادند كه خصم را ساكت كند.

به عبارت دیگر:

جواب وجه اول كه چرا خود مولی بی هوش و دچار غشوه نشدند؟ این است كه نفوس بشر دارای استعداد و ظرفیت مختلف است، و اولیاء خدا مخصوصا امیرالمومنین (ع) در حد اعلای آن قرار گرفته اند، پیداست كه نیروی نفس قدسی علی (ع) در برابر واردات. الهیه تحمل بسیار دارد، و با ریاضت و تمرین به درجه وقار و طمانینه رسیده است، علاوه بر آن كه امام (ع) آن صفات را كه برای مومنان و متقیان بیان فرمودند، به حد اعلا از بركت فیض خدای تعالی در خود می بیند، از این رو از فقدان آنها متاثر و متالم نمی شود، چون واجد همه آنهاست به خلاف همام كه اولا نسبت به مولی ضعف نفس و كمی حوصله دارد و ثانیا فقدان این صفات در او موجب اندوه و افسوس كشنده می شود و به قول ابن ابی الحدید وسیله ای كه گل را با آن سوراخ می كنند، با آن سنگ را نمی شود سوراخ كرد، وسیله ی اول تاثیری بسزا و موثر در سنگ استوار نمی كند، موعظه ای كه قلب همام را سوراخ می كند، توان تاثیر بر قلب محكم و استوار مولی را ندارد. و این سبب قریب برای مرگ همام بود و آنچه مولی جواب دادند كه وقت و سبب معینی برای مرگ همام بود گرچه صحیح است ولی سبب بعید مرگ او بود.

جواب وجه دوم كه اگر مولی ترسان بر همام بودند، كه دچار این پیش آمد شود، چرا جواب تفصیلی دادند؟ باید عرض كنم چنانكه شارح بزرگ نهج البلاغه ابن میثم بحرانی می گوید: حضرت بی تابی او را تا حد بی هوشی و غشوه توقع و گمان داشتند، ولی این گمان را نداشتند كه، در این غشوه مرگ او محقق می شود[3] و یا

[صفحه 601]

چنانكه دانشمند محترم آقا سید جواد مصطفوی در شرح خطبه ی همام در شرح كتاب شریف كافی بعد از آوردن جواب ابن میثم، جواب دیگری می دهد كه هر كس اجلی و مرگی مقدور دارد و امام آگاه به این سبب بودند و طبق قضاء و قدر الهی نسبت به همام رفتار كردند، پس نظیر كشتن جوان در داستان خضر و موسی (ع) است كه قرآن كریم بیان می كند[4].

الهی، این سوخته و سوته دل در ذیل این فراز (فقال له قائل فما بالك یا امیرالمومنین فقال (ع) و یحك ان لكل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه) چنین می سراید:


فضولی گفت شه را، در تو چون بود
كه آوای تو این تاثیر ننمود


شه از گفتار آن نادان بر آشفت
به پاسخ بهر تعلیمش چنین گفت:


كه بر بخت سیاهت وای و صد وای
ز خواب جهل زین پس دیده بگشای


كه هر مرگی ز فرمان ازل خواست
بهنگامی و شرطی بی كم و كاست


فمهلا لا تعد لمثلها فانما نفث الشیطان علی لسانك

ترجمه: پس آرام باش و دیگر اینگونه سخن مگوی این حرفی بود كه شیطان بر زبانت نهاد.

شرح: حضرت پس از جواب آن معترض، او را نهی می كنند كه دیگر چنین اعتراض مكن زیرا این سخن برخاسته از شیطان است و شیطان با زبان تو این گونه سخن می گوید، اعتراض بر امام از القائات شیطان است و ای كاش اعتراضی در مورد خود بود، این اعتراض در جای خود نبود و نسبت به امام جا نداشت.

[صفحه 602]

و این فرمایش امام درسی است كه ببینیم در كجا سخن گوئیم و در كجا اعتراض كنیم و مخاطب را ارزیابی كنیم كه كیست، شاید او احاطه به مسائلی دارد كه ما آگاه نسبت به آنها نیستیم، پس نسنجیده سخن مگوئید، زیرا چه بسا سخنانی كه به عنوان بلندگوی شیطان از زبان ما خارج می شود و خداوند ما را از شرور او محافظت فرماید.

الهی این بلبل گلشن راز در ذیل این فراز آخر (فمهلا لا تعد لمثلها فانما نفث الشیطان علی لسانك) چنین گوید:


از این پس بوالفضولی را زبان سوز
ز شیطان، زشت گفتاری میاموز


مبادا دیگر این ناخوش بیانت
كه دیو افكند بی شك بر زبانت


بسا كازرده گوش مستمندان
نوای دلخراش خود پسندان


بسا خاموش گردد بلبل باغ
چو آهنگ مخالف بر كشد زاغ


خداوند ما را در رسیدن هر چه بیشتر به صفات متقیان یاری فرماید و ما را از نصیب آنها بهره مند گرداند.

بحمدالله شرح این خطبه شریف پس از قریب دو سال و نیم در شامگاه ولادت رسول گرامی و امام صادق (ع) در كنار مرقد منور حضرت معصومه (علیها السلام) به پایان رسید.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و السلام علی من اتبع الهدی

اكبر خادم الذاكرین (خادمی)- قم

17 ربیع الاول 1411 برابر با 16 مهر ماه 1369


صفحه 599، 600، 601، 602.








    1. دونده، رونده، جستجوكننده.
    2. سوره ی آل عمران، آیه ی 145.
    3. شرح ابن میثم، جلد 3، صفحه ی 414.
    4. اصول كافی، با شرح و ترجمه مصطفوی، جلد 3، صفحه ی 325، جوابهای هر دو وجه را آورده و به نظر حقیر جواب اخیر قابل تامل است.