کد مطلب:95222 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

شاهکارها











هر ملتی كم و بیش در میان خود از نظر ادبی آثاری دارد كه برخی از آنها شاهكار به شمار می رود. بگذریم از برخی شاهكارهای دنیای قدیم در یونان و غیر یونان و برخی شاهكارهای ادبی قرون جدید در ایتالیا و انگلستان و فرانسه و غیره، گفتگو و قضاوت درباره آنها را بر عهده كسانی می گذاریم كه با آن ادبیات آشنا هستند و شایستگی داوری درباره آنها را دارند، سخن خود را محدود می كنیم به شاهكارهایی كه در زبان عربی و فارسی وجود دارد و كم و بیش می توانیم آنها را درك كنیم.

البته قضاوت صحیح درباره شاهكارهای زبان عربی و فارسی خاصه ادبا و اهل فن است، ولی این اندازه مسلم است كه هر یك از این شاهكارها از جنبه خاصی شاهكار است نه از همه جنبه ها، و به عبارت صحیحتر: هر یك از خداوندان این شاهكارها تنهادر یك زمینه خاص و محدود توانسته اند هنر نمائی كنند، در واقع استعداد هنریشان در یك زمینه معین و محدود بوده است و اگر احیانا از آن زمینه خارج شده اند از آسمان به زمین سقوط كرده اند.

[صفحه 40]

در زبان فارسی شاهكارهایی وجود دارد، در غزل عرفانی، غزل عادی، پند و اندرز، تمثیلات روحی و عرفانی، حماسه، قصیده و غیره ولی چنانكه می دانیم هیچیك از شعرای ما كه شهرت جهانی دارند در همه این رشته ها نتوانسته اند شاهكار به وجود آورند.

شهرت و هنر حافظ در غزل عرفانی، سعدی در پند و اندرز و غزل معمولی، فردوسی در حماسه، مولوی در تمثیلات و نازك اندیشی های روحی و معنوی، خیام در بدبینی فلسفی، و نظامی در چیز دیگر است و به همین جهت نمی توان آنها را با هم مقایسه كرد و میانشان ترجیح قائل شد، حداكثر اینست كه گفته شود هر كدام از اینها در رشته خود مقام اول را واجد است. هر یك از این نوابغ اگر احیانا از رشته ای كه در آن استعداد داشته اند خارج شده اند تفاوت فاحشی میان دو نوع سخن آنها ملاحظه شده است.

شعرای عرب، چه در دوره جاهلیت و چه در دوره اسلام، نیز چنین اند.

در نهج البلاغه آمده است كه از علی علیه السلام سؤال شد: شاعرترین شاعران عرب كیست؟ ایشان جواب دادند:

ان القوم لم یجروا فی حلبه تعرف الغایه عند قصبتها.

این شاعران در یك میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود كدامیك گوی سبقت ربوده اند.

آنگاه فرمود:

[صفحه 41]

فان كان لابد فالملك الضلیل[1].

اگر ناچار باید اظهار نظری كرد باید گفت آن پادشاه تبهكار (یعنی امرؤالقیس) بر دیگران مقدم است.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل جمله بالا داستانی با سند نقل می كند، می گوید:

«علی علیه السلام در ماه رمضان هر شب مردم را به شام دعوت می كرد و به آنها گوشت می خورانید. اما خود از غذای آنها نمی خورد. پس از صرف شام برای آنها خطابه می خواند و موعظه می كرد، یك شب حاضران در حالی كه مشغول صرف غذا بودند درباره شاعران گذشته به بحث می پرداختند، علی پس از صرف غذا سخن گفت و در ضمن فرمود: «ملاك كار شما دین است، مایه حفظ و نگهداری شما تقوا است، ادب زیور شما است و حلم حصار آبروی شما است». آنگاه رو كرد به ابوالاسود دئلی كه جزء حاضران بود و قبلا در بحث درباره شاعران شركت كرده بود و گفت بگو ببینم عقیده تو درباره شاعرترین شاعران چیست؟! ابوالاسود شعری از ابودؤاد ایادی خواند و گفت به عقیده من این شخص از همه شاعرتر است. علی فرمود اشتباه كرده ای چنین نیست، مردم كه دیدند علی درباره موضوعی كه قبلا مورد بحث آنها بود اظهار علاقه می كند،

[صفحه 42]

یكصدا فریاد كردند: شما نظر بدهید یا امیرالمومنین، شما بفرمایید كه تواناترین شاعران كیست؟ علی فرمود قضاوت درباره این موضوع صحیح نیست، زیرا اگر در مسابقه شعری، همه آنها در یك جهت سیر كرده بودند ممكن بود درباره آنها داوری كرده برنده را معرفی كنیم. اگر لازم باشد حتما اظهار نظری بشود باید بگوییم آن كس كه نه تحت تاثیر میل شخصی و نه تحت تاثیر بیم و ترس بلكه صرفا تحت تاثیر قوه خیال و ذوق شعری سروده است بر دیگران مقدم است، گفتند یا امیرالمؤمنین آن كیست؟ گفت پادشاه تبهكار امرؤالقیس.»

می گویند كه از یونس، نحوی معروف، پرسیدند بزرگترین شاعر جاهلیت كیست؟ گفت:

امرؤالقیس اذا ركب، و النابغه اذا هرب، و زهیر اذا رغب و الاعشی اذا طرب.

بزرگترین شاعران امرؤالقیس است آنگاه كه سوار شود (یعنی در وقتی كه احساسات دلاوری و شجاعتش تحریك شود و بخواهد حماسه بگوید)، و دیگر نابغه ذبیانی است اما آنگاه كه تحت تاثیر واهمه و ترس قرار گیرد و بخواهد معتذر شود و از خود دفاع كند، و زهیر بن ابی سلمی است آنگاه كه چیزیرا دوست بدارد و بخواهد توصیف كند، اعشی است آنگاه كه به طرب آید.

[صفحه 43]

مقصود این مرد اینست كه هر یك از این شاعران در زمینه معین استعداد دارند و شاهكارهایی كه به وجود آورده اند تنها در همان زمینه معین است كه استعداد آنرا داشته اند. هر كدام در رشته خود اولند و هیچكدام در رشته دیگری نبوغی به خرج نداده اند.


صفحه 40، 41، 42، 43.








  1. نهج البلاغه،حكمت 447.