کد مطلب:95288 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

تقوا











تقوا از رائجترین كلمات نهج البلاغه است. در كمتر كتابی مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تكیه شده است، و در نهج البلاغه به كمتر معنی و مفهومی به اندازه تقوا عنایت شده است. تقوا چیست؟

معمولا چنین فرض می شود كه تقوا یعنی «پرهیزكاری» و به عبارت دیگر تقوا یعنی یك روش عملی منفی؛ هر چه اجتنابكاری و پرهیزكاری و كناره گیری بیشتر باشد تقوا كاملتر است.

طبق این تفسیر اولا تقوا مفهومی است كه از مرحله عمل انتزاع می شود؛ ثانیا روشی است منفی، ثالثا هر اندازه جنبه منفی شدیدتر باشد تقوا كاملتر است.

به همین جهت متظاهران به تقوا برای اینكه كوچكترین خدشه ای بر تقوای آنها وارد نیاید از سیاه و سفید، تر و خشك، گرم و سرد، اجتناب می كنند و از هر نوع مداخله ای در هر نوع كاری پرهیز می نمایند.

شك نیست كه اصل پرهیز و اجتناب یكی از اصول زندگی سالم بشر است. در زندگی سالم، نفی و اثبات، سلب و ایجاب، ترك و فعل، اعراض و توجه توأم است. با نفی و سلب است كه می توان به اثبات و

[صفحه 214]

ایجاب رسید، و با ترك و اعراض می توان به فعل و توجه تحقق بخشید.

كلمه توحید یعنی كلمه «لااله الاالله» مجموعا نفیی است و اثباتی؛ بدون نفی ماسوا، دم از توحید زدن ناممكن است. اینست كه عصیان و تسلیم، كفر و ایمان قرین یكدیگرند؛ یعنی هر تسلیمی متضمن عصیانی و هر ایمانی مشتمل بر كفری و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیی است6 «فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی».[1].

اما اولا: پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و كفرها در حدود «تضاد» ها است. پرهیز از ضدی برای عبور به ضد دیگر است، بریدن از یكی مقدمه پیوند با دیگری است.

از اینرو پرهیزهای سالم و مفید، هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین. پس یك روش عملی كوركورانه كه نه جهت و هدفی دارد و نه محدود به حدی است، قابل دفاع و تقدیس نیست.

ثانیا: مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه نیروئی است روحانی كه بر اثر تمرینهای زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یك طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می رود.

این حالت، روح را نیرومند و شاداب می كند و به آن مصونیت می دهد. انسانی كه از این نیرو بی بهره باشد، اگر بخواهد خود را از

[صفحه 215]

گناهان مصون و محفوظ بدارد چاره ای ندارد جز اینكه خود را از موجبات گناه دور نگهدارد، و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعی وجود دارد ناچار است از محیط كنار بكشد و انزوا و گوشه گیری اختیار كند.

مطابق این منطق یا باید متقی و پرهیزكار بود و از محیط كناره گیری كرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و كناری گذاشت. طبق این منطق هر چه افراد اجتنابكارتر و منزوی تر شوند جلوه تقوائی بیشتری در نظر مردم عوام پیدا می كنند.

اما اگر نیروی روحانی تقوا در روح فردی پیدا شد، ضرورتی ندارد كه محیط را رها كند؛ بدون رها كردن محیط خود را پاك و منزه نگه می دارد.

دسته اول مانند كسانی هستند كه برای پرهیز از آلودگی به یك بیماری مسری، به دامنه كوهی پناه می برند و دسته دوم مانند كسانی هستند كه با تزریق نوعی واكسن، در خود مصونیت به وجود می آورند و نه تنها ضرورتی نمی بینند كه از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز كنند، بلكه به كمك بیماران می شتابند و آنانرا نجات می دهند. آنچه سعدی در گلستان آورده نمونه دسته اول است:


بدیدم عابدی در كوهساری
قناعت كرده از دنیا به غاری


چرا گفتم به شهر اندر نیائی
كه باری بند از دل برگشائی؟


بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند


نهج البلاغه تقوا را به عنوان یك نیروی معنوی و روحی كه بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتائجی دارد و از آنجمله پرهیز از گناه را سهل و آسان می نماید، طرح و

[صفحه 216]

عنوان كرده است:

ذمتی بما اقول رهینة و انا به زعیم. ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن التقحم الشهوات.

همانا درستی گفتار خویش را ضمانت می كنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار می دهم. اگر عبرتهای گذشته برای یك شخص آینه قرار گیرد، تقوا جلو او را از فرو رفتن در كارهای شبهه ناك می گیرد.

تا آنجا كه می فرماید:

الا وان الخطایا خیل شمس، حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار. الا و ان التقوا مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة.[2].

همانا خطاها و گناهان و زمامرا در اختیار هوای نفس (قرار) دادن، مانند اسبهای سركش و چموشی است كه لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از كف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهای خود را در آتش افكنند. و مثل تقوا مثل مركبهای رهوار و مطیع و رام است كه مهارشان در دست سوار است و آن مركبها با آرامش سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.

[صفحه 217]

در این خطبه تقوا به عنوان یك حالت روحی و معنوی كه اثرش ضبط و مالكیت نفس است ذكر شده است. این خطبه می گوید لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محركات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت مانند سوار زبونی است كه از خود اراده و اختیاری ندارد و این مركب است كه به هر جا كه دلخواهش هست می رود. لازمه تقوا قدرت و اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالك حوزه وجود خود بودن است، مانند سوار ماهری كه بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط كامل آن اسب را در جهتی كه خود انتخاب كرده می راند و اسب در كمال سهولت اطاعت می كند.

ان تقوی الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتی اسهرت لیالیهم و اظمأت هواجرهم.[3].

تقوای الهی اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی بازداشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است، تا آنجا كه شبهایشان را بیخواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بی آب (به سبب روزه) گردانیده است.

در اینجا علی علیه السلام تصریح می كند كه تقوا چیزی است كه پرهیز از محرمات الهی و هم چنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلكه نیرویی

[صفحه 218]

است روحی و مقدس كه این امور را به دنبال خود دارد.

فان التقوی فی الیوم الحرز و الجنة و فی غد الطریق الی الجنة.[4].

همانا تقوا در امروز دنیا برای انسان به منزله یك حصار و به منزله یك سپر است، و در فردای آخرت راه به سوی بهشت است.

در خطبه 156 تقوا را به پناهگاهی بلند و مستحكم تشبیه فرموده كه دشمن قادر نیست در آن نفوذ كند.

در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانی و معنوی تقوی و آثاری كه بر روح می گذارد، بطوری كه احساس میل به پاكی و نیكوكاری و احساس تنفر از گناه و پلیدی در فرد بوجود می آورد.

نمونه های دیگری هم در این زمینه هست و شاید همین قدر كافی باشد و ذكر آنها ضرورتی نداشته باشد.

[صفحه 219]


صفحه 214، 215، 216، 217، 218، 219.








    1. بقره: 256.
    2. نهج البلاغه، خطبه 16.
    3. نهج البلاغه، خطبه 113.
    4. نهج البلاغه، خطبه 233.