کد مطلب:2492
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:566
درس هفتم
از اينجا بحث " تصديقات " آغاز مي شود . اول بايد قضيه را تعريف
كنيم و سپس به تقسيم قضايا بپردازيم و آنگاه احكام قضايا را ذكر كنيم .
پس در سه مرحله بايد كار كنيم : تعريف . تقسيم . احكام .
براي اين كه قضيه را تعريف كنيم مقدمه اي بايد ذكر كنيم كه مربوط به
الفاظ است :
گر چه منطق سروكارش با معاني و ادراكات ذهنيه است و مستقيما كاري با
الفاظ ندارد ( بر خلاف نحو و صرف كه سروكارشان مستقيما با الفاظ است )
و هر گونه تعريف يا تقسيم يا بيان حكمي كه مي كند مربوط به معاني و
ادراكات است ، در عين حال گاهي منطق ناچار است به پاره اي تعريف و
تقسيم ها درباره الفاظ بپردازد .
و البته تعريف و تقسيم هايي هم كه منطق در الفاظ به كار مي برد به
اعتبار معاني آن الفاظ است ، يعني آن الفاظ به اعتبار
معاني خودشان به گونه اي تعريف مي شوند و تقسيم هايي بر آنها وارد مي شود .
در قديم معمول بود كه به نوآموزان منطق اين بيت فارسي را مي آموختند :
منطقي در بند بحث لفظ نيست
ليك بحث لفظ او را عارضي است
در اصطلاح منطقيين هر لفظي كه براي يك معني وضع شده باشد و مفيد معني
باشد " قول " خوانده مي شود .
عليهذا تمام الفاظي كه ما در محاورات خود به كار مي بريم و مقاصد خود
را به يكديگر تفهيم مي كنيم " اقوال " مي باشد ، و اگر لفظي فاقد معني
باشد آن را مهمل مي گويند و قول خوانده نمي شود . مثلا لفظ " اسب " در
فارسي ، قول است زيرا نام يك حيوان خاص است ، اما لفظ " ساب " قول
نيست زيرا مفيد معني نمي باشد .
قول بر دو قسم است : يا مفرد است يا مركب . اگر داراي دو جزء باشد و
هر جزء آن بر جزء معني دلالت كند آن را مركب خوانند و اگر نه ، مفرد .
عليهذا لفظ " آب " مفرد است اما لفظ " آب هندوانه " مركب است
. يا مثلا " اندام " مفرد است اما لفظ " درشت اندام " مركب است .
مركب بر دو قسم است : يا تام است يا ناقص . مركب تام آن است كه
يك جمله تمام باشد ، يعني بيان كننده يك مقصود كامل باشد به طوري كه
اگر به ديگري گفته شود ، او مطلبي را درك كند و به اصطلاح صحت سكوت
داشته باشد و حالت انتظار
باقي نماند . مثل آنكه مي گوييم : زيد رفت . عمرو آمد . يا مي گوييم : برو
. بيا . آيا با من مي آيي ؟ همه اينها جمله هاي تام اند و مركب تام ناميده
مي شوند . اما مركب ناقص بر خلاف اين است ، كلامي نيمه تمام است ،
مخاطب ، از آن معني و مقصودي درك نمي كند . مثلا اگر كسي به كسي بگويد :
" آب هندوانه " و ديگر چيزي نگويد ، طرف ، از اين دو كلمه چيزي
نمي فهمد و انتظارش باقي است ، خواهد پرسيد : آب هندوانه چي چي ؟
گاهي ممكن است به اندازه يك سطر و بلكه يك صفحه كلمات پشت سر
يكديگر واقع شوند و در عين حال يك جمله تمام و يك قضيه كامل نباشد .
مثلا اگر كسي بگويد : " من امروز ساعت 8 صبح ، در حالي كه شلوار پوشيده
بودم ، و كت نپوشيده بودم ، و به پشت بام خانه خودمان رفته بودم ، و به
ساعت خود نگاه مي كردم ، و آقاي الف كه رفيق من است نيز همراه من بود .
. . " با همه اين طول و تفصيلات ، يك جمله ناقص است . زيرا مبتدايي
ذكر كرده بدون خبر . ولي اگر بگويد " هوا سرد است " با اينكه سه كلمه
بيشتر نيست ، يك جمله تمام و يك قضيه كامل است .
مركب تام نيز به نوبه خود بر دو قسم است : يا خبر است و يا انشاء .
مركب تام خبري آن است كه از واقعيتي حكايت مي كند ، يعني از امري كه
واقع شده است يا واقع خواهد شد يا در حال واقع شدن است و يا همواره
بوده و هست و خواهد بود خبر مي دهد .
مثل آن كه مي گوييم : من سال گذشته به مكه رفتم . من سال آينده در (
امتحان ) فوق ليسانس شركت مي كنم . من اكنون مريضم . آهن در اثر حرارت
انبساط مي يابد .
اما مركب انشائي عبارت است از جمله اي كه از چيزي خبر نمي دهد بلكه
خود ، به وجود آورنده يك معني است . مثل اين كه مي گوييم : برو ، بيا ،
حرف نزن ، آيا با من مي آيي ؟ . ما با اين جمله ها فرمان يعني امر و نهي و
سؤال انشاء مي كنيم و به وجود مي آوريم بدون اينكه از چيزي خبر داده باشيم.
مركب تام خبري چون از چيزي حكايت مي كند و خبر مي دهد ممكن است با
آنچه از آن خبر مي دهد مطابقت داشته باشد و ممكن است مطابقت نداشته
باشد . مثلا وقتي مي گوييم من سال گذشته به مكه رفتم ، ممكن است واقعا
چنين باشد و من سال گذشته به مكه رفته باشم ، در اين صورت اين جمله
خبريه ، صادق است ، و ممكن است نرفته باشم و در اين صورت اين جمله ،
كاذب است .
اما مركب انشائي چون از چيزي حكايت نمي كند و خبر نمي دهد بلكه خود به
وجود آورنده يك معني است ، چيزي در خارج ندارد كه با آن مطابقت داشته
باشد يا مطابقت نداشته باشد . از اينرو در مركب انشائي صادق بودن يا
كاذب بودن بي معني است .
قضيه در اصطلاح منطقيين همان " قول مركب تام خبري " است . لهذا در
تعريف قضيه مي گويند : " قول يحتمل الصدق والكذب " قولي است كه
احتمال صدق و كذب در آن راه دارد . سر اين كه مي گوييم احتمال صدق و كذب
در آن راه دارد ، اين است كه اولا قولي است مركب نه مفرد ، ثانيا مركب
تام است نه غير تام ، ثالثا مركب تام خبري است نه انشائي ، زيرا در
قول مفرد ، و همچنين قول مركب غير تام ، و همچنين قول مركب تام انشائي، احتمال صدق و كذب راه ندارد .
گفتيم كه منطق اولا و بالذات سروكارش با معاني است ، و ثانيا و
بالتبع سروكارش با الفاظ است .
اگر چه آنچه تاكنون گفتيم درباره قول و لفظ بود ، اما منظور اصلي ،
معاني است . هر قضيه لفظيه برابر است با يك قضيه ذهنيه و معقوله ،
يعني همانطوري كه ما به لفظ " زيد ايستاده است " قضيه اطلاق مي كنيم ،
به معني اين جمله نيز كه در ذهن ما وجود دارد ، قضيه مي گوييم . الفاظ اين
جمله را قضيه لفظيه ، و معاني آنها را قضيه معقوله مي خوانند .
تا اينجا بحث ما همه مربوط بود به تعريف قضيه . اكنون مي پردازيم به
تقسيم قضايا .