کد مطلب:3842 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:442

هجرت
مشركان مكه از پیشرفت و گسترش اسلام پیوسته در بیم و هراس ‍ بودند و شكست و زوال خود را نزدیك و نزدیكتر می دیدند از این رو در دارالندوة [1] گرد آمده، به فكر چاره افتادند.

ابوجهل كه از سخت ترین دشمنان اسلام بود، گفت: ای جماعت قریش احدی از عرب محترم تر از ما نبود و ما در حرم امن الهی بودیم، عرب هر سال دو بار به مكه مسافرت می كرد و كسی در ما طمع نداشت تا آن كه محمد در میان ما پیدا شد، ما او را بسبب صلاح و امانتش امین نام نهاده بودیم، ولی مدتی می گذرد كه رسول خداست. از این رو خدایان ما را بد گفت، ما را سفیه و بی خرد نامید، جوانان ما را فاسد كرد و جمع ما را به افتراق كشانید.

سب الهتنا و سفه احلامنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا رأی من آن است كه كسی را مأمور كنیم او را پنهانی بكشد. اگر بنی هاشم نیز خوبنها خواستند ده برابر خونبها به آنها می دهیم.

این پیشنهاد رد شد؛ چرا كه گفتند، بنی هاشم تحمل ندارد، قاتل او را زنده ببینند. نیز بالاخره انتقام می كشند و جنگ و تباهی به وجود می آید و حرم به آشوب كشیده می شود.

دیگری گفت: نظر من آن است كه محمد را در خانه ای زندانی كنیم و قوت لایموتی به او بدهیم تا سرانجام بمیرد؛ چنان كه زهیر و نابغه مردند. این پیشنهاد نیز رد شد كه قوم محمد (:بنی هاشم) این اهانت را تحمل نمی كنند و چون موسم آمدن عرب به مكه رسد جمع شده و آزادش می كنند و آنگاه سحر و جادویش مردم را می فریبد.

نظر سوم آن بود كه او را از مكه خارج كنند و با فكر آسوده به عبارت خدایان بپردازند. این نظر نیز مردود شناخته شد؛ زیرا گفته شد كه محمد خوش قیافه و دارای زبان فصیح و جادوگر ماهری است و چون ازمكه خارج شود نزد قبائل عرب می رود و آن ها را به خود مؤ من می كند و روزی با سواره و پیاده به شما حمله می كند و آن روز علاجی نتوانید كرد.

پیشنهاد چهارم آن بود كه از هر تیره ای از تیره های قریش یك مرد مشهور انتخاب شود حتی یك نفر هم از بنی هاشم، و آن وقت همه یكباره به او حمله كرده به قتلش درآورند و به آنها سه برابر خونبها میدهیم؛ حتی اگر ده برابر هم خواستند می پردازیم. این نظر به اتفاق آراء تصویب گردید. سرانجام پانزده نفر از جمله ابولهب عموی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را انتخاب كردند كه آن حضرت را بكشند [2] آنگاه از مجلس مشورت پراكنده شده، قرار گذاشتند كه نقشه را شب هنگام اجرا كنند و كسی را از آن تصمیم خبر ندهند.شب موعود، ابولهب گفت: شب مناسب نیست. منتظر بمانیم وقت صبح حمله كرده كارش را بسازیم، بنابراین در اطراف منزل آن حضرت به انتظار ایستادند.

در این هنگام آیه و اذ یمكر بك الذین كفروا لیثبتوك او یقتلوك او یخرجوك و یمكرون و یمكرالله والله خیر الماكرین [3] و به این ترتیب خداوند رسولش را از تصمیم و توطئه آنان آگاه ساخت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مأمور به هجرت و خروج از مكه شد و از علی علیه السلام خواست كه در بستر او بخوابد تا فكر كنند، كه او در بستر است. علی علیه السلام با كمال اخلاص قبول كرد و در بستر آن حضرت آرمید، كفار فكر می كردند كه رسول الله صلی الله علیه و آله در فراش خوابیده است، ولی آن حضرت در حالی سوره یس را تا فاغشیناهم فهم لایبصرون [4] می خواند، مشتی خاك بر آنها افكند و از میان آنها گذشت و به هدایت جبرئیل به طرف كوه ثور رفت و در راه ابوبكر را دید. او را نیز با خود برد داخل غار ثور گردیدند.

چون صبح روشن شد، كفار به منزل حضرت حمله كرده و به طرف بسترش پیش رفتند، علی علیه السلام از بستر بیرون جهید و ایستاد، و فرمود: چه شده چرا اینجا ریخته اید؟ گفتند: عموزاده ات محمد كو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او كرده بودید؟ آیا نگفتید از شهر ما بیرون شو؛ او هم رفت دیگر چه می خواهید.؟!! شروع كردند به زدن او؛ ولی ابولهب نگذاشت او را زیاد اذیت كنند. كفار به ابولهب گفتند: این كار حیله تو بود كه نگذاشتی شب كارمان را انجام دهیم.

آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بیرون آمد مردی از چوپانان قریش را دید كه ابن اریقط نام داشت. به او فرمود: آیا بر جانم، از تو ایمن باشم؟ گفت: در آن صورت تو را حفظ كرده و كسی را از وضع تو مطلع نمی كنم یا محمد صلی الله علیه و آله اراده كجا را داری؟فرمود: می خواهم به یثرب بروم گفت: به خدا تو را از راهی می برم كه هیچ كس نداند.

فرمود: برو به مكه و به علی علیه السلام بشارت ده كه خدا مرا اجازت هجرت فرموده است برای من آذوقه و مركبی آماده كند. ابوبكر نیز به او گفت: به دخترم اسماء بگو برای من آذوقه و دو تا مركب مهیا كند، ضمنا عامربن فهیره را از كار ما با خبر كن [5] و بگو آذوقه و مركب ها را او بیاورد.

ابن اریقط به محضر علی علیه السلام آمد و جریان را گفت: علی علیه السلام برای حضرت خوراك راه ویك مركب فرستاد و ابن بهیره نیز خوراك و دو تا مركب را آورد. آنگاه حضرت به طرف یثرب حركت فرمود.

ابن اریقط او را بر راه نخله از میان كوهها برد. پیوسته بیراهه می رفتند، تا در قدید [6] به راه اصلی وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحت پرداختند و اعجازی از آن حضرت در رابطه با شیر گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپس كاروان كه چهار نفر: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، عبدالله بن اریقط، ابوبكر و عامر بن فهیره بود، راه را به طرف یثرب ادامه داد...

اهل مدینه از آمدن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مطلع بودند. چون روز می شد مردان و زنان به استقبال آن حضرت می رفتند و چون هواگرم می شد برمی گشتند. در یكی از روزها كه مردم برگشته بودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ذوالحلیفه رسید و راه قبیله بنی عمروبن عوف را سراغ گرفت و به طرف مسجد قبا تشریف برد و در آنجا پیاده شد جماعت بنی عمروبن عوف اطراف وی را گرفته و از تشریف فرماییش مسرور گردیدند، آن حضرت به خانه ام كلثوم بن هدم كه مردی نابینا از آن قوم بود وارد شد مردم مدینه از نزول وی آگاه شده دسته دسته برای زیارت به قبا می آمدند.

رسول خدا پانزده روز در قباماند و منتظر آمدن علی بن ابیطالب علیه السلام بود، ابوبكر عرض كرد: یا رسول الله مردم شائق آمدنتان به مدینه هستند، فرمود: تا آمدن علی در قبا خواهم ماند. آنگاه علی علیه السلام باچند نفر از جمله حضرت فاطمه علیها السلام به قبا رسیدند. [7] .

روز جمعه آن حضرت ازقبا خارج شد و وقت ظهر به قبیله بنی سالم رسید. آنها پیش از آن حضرت مسجدی ساخته بودند ناقه حضرت در كنار مسجد آنها خوابید. حضرت داخل مسجد شد و با آنها نماز جمعه خواند و خطبه ایراد فرمود و به طرف بیت المقدس، قبله اول مسلمین، ایستاد و آن روز صد نفر مرد به آن حضرت اقتداء كردند و سپس به طرف مدینه به راه افتادند، تا ناقه حضرت در كنار در خانه ابوایوب انصاری خوابید و حضرت در آنجا مسكن گزید و تا ساختن مسجد و بیت خویش میهمان آن ها بود. ناگفته نماند كه در ماه ذوالحجة مردم مدینه در عقبه من با آن حضرت بیعت كردند، سه ماه بعد از آن، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم روز دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شدند كه بعدها مبداء تاریخ هجری قمری گردید. [8] ناگفته نماند خروج از مكه روز اول ربیع الاول و ورود به مدینه در دوازدهم هم آن بود گویند: آن روز برابر با بیست و چهارم سپتامبر سال 623 میلادی بوده است.


[1] دارالندوة خانه قصي بن كلاب بود كه براي مشورت در آن اجتماع مي كردند. سپس به پسرش عبدالدار به ارث رسيد و اكنون جزءمسجدالحرام است. مراصد الاطلاع.

[2] در اعلام الوري ص 61 و مجمع البيان ذيل آيه 30 از سوره انفال آمده كه شيطان به صورت پيرمردي از اهل نجد داخل آن جمع شد و رأي چهار را به تصويب رسانيد و در اعلام الواري آمده كه رأي چهارم از خود ابليس بود در اين سخن ترديدي نيست كه شيطان وشياطين مي توانند به شكل انسان درآيند و از جمله آنان كه حاضر به اين كار شدند عبارت بودند از: ابوجهل، حكم ابن ابي العاص، عقبة بن ابي معيط، نضربن حارث، امية بن خلف، ابن غيطله، زمعة بن اسود، طعة بن عدي، ابولهب، نبيه بن حجاج، مبنبه بن حجاج.

[3] سوره انفال، آيه 30، ترجمه: و (ياد كن) هنگامي را كه كافران درباره تو نيرنگ مي كردند تا تو رابه بند كشند يا بكشند يا (از مكه) اخراج كنند و نيرنگ مي زدند، و خدا تدبير مي كرد و خدا بهترين تدبير كنندگان است.

[4] سوره ياسين، آيه 9؛ ترجمه: پرده اي بر (چشمان) آنان فرو گسترديم در نتيجه نمي توانند ببينند.

[5] عامربن فهيره غلام ابوبكر و مسلمان بود.

[6] قديد مصغر قد محلي است نزديك مكه مراصد الاطلاع.

[7] و آنها فاطمه زهرا، فاطمه بن اسد دختر زبير، ام ايمن و ابو واقد بودند.

[8] جريان هجرت از كتاب اعلام الوري تأليف مرحوم طبرسي ص 61 - 68 به طور اختصار نقل شده است.