فرض كنيم كه بدن انسان مرده اي در زير زمين مي پوسد و گياهان از موادّش براي رشد خويش سود مي جويند و تبديل به ذرّات موجود در بدن گياهان مي گردد ، يا كافري گوشت بدن مؤمني را مي خورد و گوشت بدن مؤمن از اجزاي بدن كافر مي شود . اينك ، اگر در عالم حَشر تمام افراد بشر محشور شوند ، لازمه اش اين است كه افرادي بسيار داراي يك بدني مشترك باشند و اگر شخص خورنده را حَشر كنند ، شخص خورده شده - كه مؤمن است - به تمام معنا حشر نشده است ؛ زيرا او خورده شده و از اجزاي بدن شخص خورنده گشته است .