گاهي انسان در شرايطي قرار ميگيرد كه خود هيچ نقشي در ايجاد آن شرايط ندارد. مثلاً يك انسان مذهبي كه در خانواده مذهبي رشد ميكند، به راحتي و آرامش مراحل كمال را طي ميكند. اما گاهي يك انسان مذهبي در يك خانواده لامذهب متولد شده و مجبور به زندگي با آنها است و هيچ ارادهاي از خود ندارد و در حقيقت اين بالاترين عذاب روحي براي اوست. حال اين مسئله چگونه با عدالت خدا سازگار ميگردد؟ به گونهاي كه حتي دعا و تضرع به درگاه او براي رهايي از اين وضعيت چندان تأثيري ندارد و گاه سبب ناشكري نيز ميگردد؟