مدتي پيش براي من خواستگاري از طرف فاميل مادرم آمد ما همه راضي بوديم حتي من و خانوداه ام با همه تحقيقهايي كه كرديم معلوم شد پسر خوبي است اما وقتي اين خبر به عمه ام رسيد خيلي ناراحت شد زيرا او مرا براي پسرش مي خواهد. عمه ام با ما قهر كرد و به مجلس خواستگاري من نيامد. اما پسرش آمد و خانواده داماد را تهديد كرد كه اگر بخواهند با ما وصلت كنند حتماً بلايي به سر پسرشان مي آورد و خانواده آنها مجلس را ترك كردند از طرفي از پسر عمه ام زياد راضي نيستم و احساس مي كنم هنوز بچه است و از زندگي چيزي نمي داند با وجود اينكه 23 سال دارد. عمه ام از بچه گي مي گفت شما دو تا مال هم هستيد و تعصب خاصي روي من دارد.
آنها هر خواستگاري كه مي آبد همين كار را مي كنند و از آن روز به بعد هر كجا كه مي روم دنبالم مي آيد و در مواردي مرا تهديد به مرگ و كشتن مي كند!