پدر اينجانب به خاطر اعتماد بي جا و امضا نمودن چك براي يكي از دوستانش، در زندان قصر به سر مي برد. پدرم يك شخص مؤمن، جانباز انقلاب و عاشق امام است ولي با اين وضع خانوادةما به عنوان خانوادة زنداني تبعات ناراحت كننده اي را جدا از مشكلات اقتصادي متحمّل مي شود. زماني كه خواستگار براي من و خواهم مي آيد، وقتي مي فهمد پدرم زنداني است، مي رود و ديگر بر نمي گردد، با اين كه ما را قبول كرده است. اين مسئله مرا رنج مي دهد و به بن بست رسيده ام و احساس مي كنم هيچ كس حاضر نيست با تمام محسناتي كه دارم، با من ازدواج كند. مرا راهنمايي كنيد جواني كه امكان ازدواج ندارد،چگونه مي تواند خود را از گناه حفظ كند و با اين نياز چه بايد بكند؟ آيا تنها ايمان داشتن به خداوند مي تواند پاسخگوي اين نياز باشد؟