کد مطلب:13060 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:580

موسی
خداوند به موسی (ع) دوازده چشمه عطا فرمود: (فانفجرت منه اثنتا منه اثنتا عشرة علینا) و محمد (ص) در روز امضاء پیمان صلح حدیبه در همان مكان به براء بن عازب امر فرمود تا در چاهی قدیمی كه خاكی از آب بود تیری بكارد پس او نیز چنین كرد و خداوند از آن دوازده چشمه جوشاند به قدری كه آب آن هشت هزار مرد را سیراب نمود و همه را كفایت كرد و نیز رسول خدا (ص) از بین انگشتان خویش آب روان نمود و همه را كفایت كرد و نیز رسول خدا (ص) از بین انگشتان خویش آب روان می ساختند و این هم از معجزات بسیار عجیب حضرت بود. خداوند برای موسی (ع) ستونی از آسمان فرستاد كه شامگاهان به ایشان روشنایی می بخشید و روز ایشان را بالا می آورد و رسول الله (ص) به بعضی از اصصحابشان عصایی می دادند كه بوسیله ی آن عصا مقابل و ر بروی خود را روشن كرده و می دیدند، آن حضرت به قتادة بن نعمان ساقه ی خرمایی داده بود كه ده قدم جلوتر از او را روشن می ساخت.

خداوند می فرماید: (و لقد آتینا موسیتیمع آیات بینات) ضحاك و ابن عباس می گویند آن نه نشانه معجزه عبادت بودند از عصی، سنگ، دریا، طوفان، ملخ، پشه و قورباغه و خون (كه به وسیله ی آن ها قدرت خداوند را به مردم نشان می داد).



[ صفحه 116]



آورده اند كه روزی پیامبر به شام می رفت و در راه دور از چشم دیگران گرفت پس یهودیان شام با شمشیر به سوی حضرت تاختند كه در این حال خداوند ملخایی را از زیر پای حضرت بیرون آورد، پس مهاجمین ترسیدند و آن ملخ ها بر هر كسی كه حمله می كردند آن را می خوردند و آن یهودیان دویست نفر بودند كه همگی شان به وسیله ملخها از بین رفتند و رسول خدا (ص) فرمود: بین ركن و صفا قبرهای هفتاد پیامبر است كه جز به بلای گرسنگی و پشه از بین نرفتند، روزی عده ای جهت صدمه زدن به رسول خدا (ص) به دنبال او بودند پس یكی از آن ها به لباسش نگاه انداخت و دید كه در لباسش پشه است و شروع به خاریدن بدن خود نمود و از یارانش دور افتاد و آن قدر بدنش را خاراند كه گوشت بدنش ریخت و همه آن ها یكی پس از دیگری دیدند كه پشه ها به جانشان افتاده است آن گاه تعداد پشه ها بر روی بدن هایشان زیاد شد و بر آنها چیره یافت وهمه آن ها بین پنج روز تا دو ماه بیشتر زنده نمانده و همگی مردند.

و نیز جماعتی قصد به قتل رساندن رسول الله (ص) را نمودند پس از مكه خارج شدند و بسوی مدینه رفتند، خداوند بر ایشان و بر توشه ها و مشك ها و وسایل ایشان موشهایی را مسلط نمود و آن موش ها نیز مشك های ایشان را سوراخ كرده و آب های ایشان را هدر داده و ریختند، آن دشمنان خدا عطشان شدند و از تشنگی پوستشان به استخوان چسبیده بود به عقب و به چشمه ها و حوضهایی كه از آن جا آب برداشته بودند بازگشتند تا دوباره از آن جا آب تهیه كنند و همراه خود بیاورند ولی موش ها بر آنها پیشی گرفته و زودتر از ایشان به حوضچه های آب رسیده و دیواره آن ها را سوراخ كردند و آب آن حوضچه ها را به بیابان ریخته و از بین بردند، در آخر همه كافران از تشنگی مردند و هیچ یك از آن ها توبه نكردند و سوگند نخورد مگر یكی از آنها كه پیوسته می گفت: ای خدای محمد و آل محمد من از آزار و اذیت او توبه كردم، خداوندا، غم و اندوه ومشكل مرا به حق عظمت محمد و آل محمد برطرف فرما، و ما



[ صفحه 117]



خداوند او را نجات داد و قافله ای از نزدیك او می گذشت كه او را پیدا كرد و سیراب نموده و با خود بردند و را بی نیاز ساختند، او نیز به پیامبر ایمان آورد و حضرت نیز آن مركب و اموالی كه مردم به او داده بودند به خودش بخشید.

یكبار پیامبر حجامت نمود و خونی كه از بدنشان خارج شده بود را برای ابی سعید خدری فرستاد و به او گفت: كه: این خون را پنهان نما، ابی سعید رفت و آن خون را نوشید حضرت به او فرمود: با آن خون چه كردی؟ او گفت: آن را نوشیدم، حضرت فرمود: آیا من به تو نگفتم كه آنرا پنهان كن؟ (آنگاه شكم خود را نشان داد) حضرت فرمود: باز برای تو ظرفی مانند قبل می فرستم، بدانكه خداوند به آتش دوزخ حرام كرده گوشت و خون تو را بخاطر اینكه به خون و گوشت من ممزوج و مختلط شده است پس عده ای از منافقین كه حدود چهل نفر بودند به خاطر این حرف او را مسخره می كردند، پیامبر فرمود: خداوند روزی آنها را خون قرار دهد، پس از بینی همه آن منافقین خون جاری شد و همچنین از دندانهای ایشان خون چون سیل روان شد و هر چه غذا و آب می خوردند و می نوشیدند با خونشان مخلوط می شد و چهل روز به اینحال بودند پس به هلاكت رسیدند.

خداوند می فرماید: (اسلك یدك فی جیبك تخرج بیضاء من غیر سوء) ولی خداوند به حضرت محمد (ص) از آنچه به موسی (ع) داده بود بهترش را عطا فرمود و آن نوری بود كه از دست راستش وقتی می نشست متصاعد می شد و همه مردم این نور را می دیدند و این نور تا هنگامی كه برمی خواست باقی بود، رسول الله (ص) بسیار دوست می داشت كه حسن و حسین (ع) نزد او بیایند پس آنها را صدا می زد و می فرمود: پیش من بیایید عزیزان من، آنها كه در مكانی دور بودند گویی صدای حضرت را می شنیدند و به ایشان الهام می شد و می آمدند. حضرت به انگشت سبابه اش اشاره می كرد و می فرمود: وقتی آنها از در خانه خارج شدند مسیر آنها



[ صفحه 118]



را تا اینجا بهتر از خورشید و ماه روشن كن، پس آن ها می آمدند و انگشت سبابه حضرت با نور خود راه را برای آن ها روشن می نمود وقتی می آمدند انگشت حضرت به حال اولش باز می گشت وهنگامی كه حسن و حسین(ع) باز می گشتند مثل آمدنشان راه را روشن می نمود.

خداوند در مورد حضرت موسی (ع) فرمود: (و أن ألق عصاك) در این مورد روایتی است كه زبیر بن عوام در بعضی از غزوات كه با رسول الله (ص) بود بر اثر ضربات جنگ شمشیرش می شكست پس حضرت چوبی می گرفت و دو طرف ان چوب را دست می كشید و مسح می نمود پس آن چوب به شمشیری بسیار خوب تبدیل می شد و زبیر بن عوام با آن ضربات بسیاری فرد می آورد و به وسیله آن با دشمنان می جنگید.

همچنین خداوند به خاطر حضرت رسول (ص) تیرهای سقف خانه یهودیان را به افعی و مارهای بزر تبدیل فرموده بود كه آن تیرها بیشاز یكصد تیر بودند كه به سوی آن ها رفته و اثاثهای خانه آنها را بلعید، چهار نفر از آن یهودیان مردند و جماعتی دیوانه شدند و باقیمانده آن یهودیان اسلام آوردند و گفتند: خداوندا به حق عظمت محمد كه تو او را انتخاب نمودی، خداوندا تو را به كسی كه به ولایت او راضی هستی و دوستان ایشان كه برای تسلیم امر ولایت به آن ها ایشان را انتخاب نمودی، این چمهار نفر را دوباره جان ببخش و خداند نیز آن چهار نفر را زنده كرد.

خداوند در قرآن به موسی (ع) می فرمایند:(فاضرب بعصاك الحجر) در مورد این آیه، أمیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: روزی با رسول الله (ص) به سمت باغ ها و محله خیبر رفتیم در هنگام گذر از آنجا كهبه محلی به نام یثخب رسیدیم از آن عبور كردیم كه در این هنگام چهارده مرد از پشت به سمت ما آمدند، یاران گفتند: یا رسول الله(ص) دشمن در پشت ما و بیابان ما و بیابان رو به روی ماست، همان گونه كه یاران موسی (ع) گفتند:(أنا لمدركون) پس رسول خدا نشست و چنین دعا نمود: خداوندا تو برای هر پیامبری



[ صفحه 119]



آیت و معجزه ای نشان داده ای حال قدرت خودت را به من نشان بده پس در این هنگام حضرت سوار بر مركب خویش شد و صف آن ها را شكافت در حالی كه اسب ها صدای سم آن را نشنیدند و شترها سرعت چالاكی آن را درك نكردند پس ما بر برگشتیم و حضرت صف آن دشمنان را شكافت.

خداوند با موسی (ع) در طور سینا سخن گفت ولی با محمد (ص) در عرش خود در نزدیكی نجوا نمود، در سدرة المنتهی، بین موسی (ع) و خداند واسطه و حجاب بود ولی هیچ كس بین محمد(ص) و خدایش حجاب نبود. خداوند به سوی بنده اش وحی فرستاد ولی كسی كه بر روی دو پایش را می رود كسی كه به طی طریقش عرش را سیر می نماید و كسی كه او را مورد ندا قرار می دهند با كسی كه نجوا می كند یكی نیستند هر كه دور است ندایش دهند و هر كس نزدیك است با او نجوا می كنند. خداوند با موسی پس از چهل شب سخن گفت، محمد (ص) در خانه ام هانی خوابیده بود كه به مرعاج رفت، معراج حضرت موسی (ع) بعد از زمان موعود بود ولی معراج محمد(ص) بدون وعده و وعید بود، در آن حال موسی هفتاد مرد انتخاب نمود ولی محمد(ص) خودش انتخاب شده بود و یكه و تنها بود، موسی آن چه را كه از عظمت خداوند دید طاقت نیاورد و از هوش رفت ولی محمد(ص) هر چه نشانش دادند طاقت آورد و نشانه ها و معجزات خداوند را دید.

معراج موسی در روز بود ولی معراج محمد(ص) در شب، معراج موسی بر روی زمین بود ولی معراج محمد(ص) بلای طبقات هفتگانه آسمان بود. خداوند از آن چه بین موسی و خودش گفته شده حكایت نموده و جریان را برای مردم باز كرد و از آن چه كه بین خودش و محمد (ص) گذشت چیزی ابراز ننمده است.

خداوندبه بندگانش وحی می فرستد آن جا كه می فرماید:(و لما جاء موسی لمیقاتنا كانه جاء من عند فرعون) یا آنجا كه (موسی و أخیه أن تبوؤ لقومكما بمصر بیوتا) ولی محمد(ص) از محل عبادتش و از مسجدش تنها و بدون همراهی هیچ یك از=



[ صفحه 120]



خانواده اش خارج شد.

در این جا برای تبیین و روشن شدن كلام حضرت كه فرموده بود: (یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی) شعری از حسان بن ثابت كه در این باب سروده می آوریم:



لئن كلم الله موسی علی

تشریف من الطور یوم الندا



فان النبی أباقاسم

حی ء بالرسالة فوق السما



وقد صار بالقرب من ربه

علی قاب قوسین لما دنا



وان فجر الماء موسی لكم

عیونا من الصحر ضرب العصا



فمن كف أحمد قد فجرت

عیونا من الماء یوم الظما



و ان كان هرون من بعده

حبی بالوزارة یوم الملا



فان الوزارة قد نالها

علی بلا شك یوم الغدا



و كعب بن مالك انصاری می گوید:



فقد كلم الله النبی محمدا

علی الموضع الأعلی الرفیع المسموم