کد مطلب:2518 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:294
درس ششم
اشاعره
از دروس گذشته روشن شد كه افكار و انديشه هايي كه منجر به مكتب اعتزال
گشت از نيمه دوم قرن اول هجري آغاز شد . روش اعتزال در حقيقت عبارت
بود از به كاربردن نوعي منطق و استدلال در فهم و درك اصول دين . بديهي
است كه در چنين روشي اولين شرط ، اعتقاد به حجيت و حريت و استقلال عقل
است . و نيز بديهي است كه عامه مردم كه اهل تعقل و تفكر و تجزيه و
تحليل نيستند ، همواره " تدين " را مساوي با " تعبد " و تسليم فكري
به ظواهر آيات و احاديث و مخصوصا احاديث مي دانند و هر تفكر و اجتهادي
را نوعي طغيان و عصيان عليه دين تلقي مي نمايند ، خصوصا اگر سياست وقت
بنا به مصالح خودش از آن حمايت كند و بالاخص اگر برخي از علماء دين و
مذهب اين طرز تفكر را تبليغ نمايند ، و بالاخص اگر اين علماء خود واقعا
به ظاهر گرايي خويش مؤمن و
معتقد باشند و عملا تعصب و تصلب بورزند . حملات اخباريين عليه اصوليين و
مجتهدين ، و حملات برخي از فقهاء و محدثين عليه فلاسفه در جهان اسلامي از
چنين امري ريشه مي گيرد .
معتزله علاقه عميقي به فهم اسلام و تبليغ و ترويج آن و دفاع از آن در
مقابل دهريين و يهود و نصاري و مجوس و صابئين و مانويان و غير هم داشتند
و حتي مبلغيني تربيت مي كردند و به اطراف و اكناف مي فرستادند . در همان
حال از داخل حوزه اسلام وسيله ظاهرگرايان كه خود را " اهل الحديث " و
" اهل السن" " مي ناميدند تهديد مي شدند و بالاخره از پشت خنجر خوردند و
ضعيف شدند و تدريجا منقرض گشتند .
عليهذا در آغاز امر ، يعني تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم ،
يك مكتب كلامي معارض با معتزله آن گونه كه بعدها پيدا شد وجود نداشت .
تمام مخالفتها با اين نام صورت مي گرفت كه افكار معتزله بر ضد ظواهر
حديث و سنت است . رؤساء اهل حديث مانند مالك بن انس و احمد بن حنبل
اساسا بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ايماني حرام مي شمردند . پس
نه تنها اهل السنه يك مكتب كلامي در مقابل معتزله نداشتند ، بلكه منكر
كلام و تكلم بودند .
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجري پديده تازه اي رخ داد و
آن اينكه شخصيتي بارز و انديشمند كه سالها در نزد قاضي عبدالجبار معتزلي
مكتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود ، از مكتب
اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گراييد و چون از طرفي از نوعي
نبوغ خالي نبود و از طرف
ديگر مجهز بود به مكتب اعتزال ، همه اصول اهل السنه را بر پايه هاي
استدلالي خاصي بنا نهاد و آنها را به صورت يك مكتب نسبتا دقيق فكري در
آورد . آن شخصيت بارز ابوالحسن اشعري متوفا در حدود 330 هجري است .
ابوالحسن اشعري - بر خلاف قدماي اهل حديث مانند احمد بن حنبل - بحث و
استدلال و به كار بردن منطق را در اصول دين جايز شمرد و از قرآن و سنت بر
مدعاي خود دليل آورد . او كتابي به نام " رساله في استحسان الخوض في
علم الكلام " نوشته است ( 1 ) .
اينجا بود كه اهل الحديث دو دسته شدند : " اشاعره " يعني پيروان
ابوالحسن اشعري كه كلام و تكلم را جايز مي شمارند ، و " حنابله " يعني
تابعان احمد بن حنبل كه آن را حرام مي دانند . در درسهاي منطق گفتيم كه
ابن تيميه حنبلي كتابي در تحريم منطق و كلام نوشته است ( 2 ) .
معتزله از ناحيه ديگر نيز منفور عوام شدند ، و آن ، غائله " محنت ة
بود زيرا معتزله بودند كه با نيروي خليفه مأمون مي خواستند مردم را به زور
تابع عقيده خود در حادث بودن قرآن بنمايند ، و اين حادثه به دنبال خود
كشتارها و خونريزيها و زندانها و شكنجه ها و بي خانمانيها آورد كه جامعه
مسلمين را به ستوه آورد . عامه مردم ، معتزله را مسؤول اين حادثه
مي دانستند و اين جهت سبب بيزاري بيشتر مردم از مكتب اعتزال شد .
پاورقي :
. 1 اين رساله در ذيل كتاب " اللمع " او چاپ شده است و عبدالرحمن
بدوي همه آن را در جلد اول " مذاهب الاسلاميين " صفحات 15 - 26 نقل
كرده است .
. 2 رجوع شود به كتاب " ابن تيميه " تأليف محمد ابوزهره .
ظهور مكتب اشعري بدين دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت . بعد از
ابوالحسن اشعري شخصيتهاي بارز ديگر در اين مكتب ظهور كردند و پايه هاي
آنرا مستحكم كردند . از آن ميان قاضي ابوبكر باقلاني معاصر شيخ مفيد و
متوفاي در سال 403 و ابواسحاق اسفرايني كه در طبقه بعد از باقلاني و سيد
مرتضي به شمار مي رود ، و ديگر امام الحرمين جويني استاد غزالي وخود امام
محمد غزالي صاحب " احياء علوم الدين " متوفا در 505 هجري و امام
فخرالدين رازي را بايد نام برد .
البته مكتب اشعري تدريجا تحولاتي يافت و مخصوصا در دست غزالي رنگ
كلامي خود را كمي باخت و رنگ عرفاني گرفت ، و وسيله امام فخررازي به
فلسفه نزديك شد . بعدا كه خواجه نصيرالدين طوسي ظهور كرد و كتاب تجريد
الاعتقاد را نوشت ، كلام بيش از نود درصد رنگ فلسفي به خود گرفت . پس
از " تجريد " همه متكلمين اعم از اشعري و معتزلي از همان راهي رفتند كه
اين فيلسوف و متكلم بزرگ شيعي رفت .
مثلا كتابهاي " مواقف " و " مقاصد " و شروح آنها همه رنگ " تجريد
" را به خود گرفته اند . در حقيقت بايد گفت هر اندازه فاصله زماني
زيادتر شده است اشاعره از پيشواشان ابوالحسن اشعري دور شده و عقايد او
را به اعتزال يا فلسفه نزديكتر كرده اند . اكنون فهرست وار عقايد ة
اشعري " را كه از اصول اهل السنه دفاع كرده و يا به نحوي عقيده اهل
السنه را تأويل و توجيه كرده است ذكر مي كنيم :
الف . عدم وحدت صفات با ذات ( بر خلاف نظر معتزله و فلاسفه ) .
ب . عموميت اراده و قضاء و قدر الهي در همه حوادث ( اين نيز بر خلاف
نظر معتزله ولي بر وفق نظر فلاسفه ) .
ج . شرور ، مانند خيرات ، از جانب خدا است . ( البته اين نظر به
عقيده " اشعري " لازمه نظر بالا است ) .
د . مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او ( اين نظر نيز به عقيده
" اشعري " لازمه نظر عموميت اراده است ) .
ه . حسن و قبح افعال ذاتي نيست ، بلكه شرعي است . همچنين عدل ، شرعي
است نه عقلي ( بر خلاف نظر معتزله ) .
و . رعايت لطف واصلح بر خدا واجب نيست . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
ز . قدرت انسان بر فعل ، توأم با فعل است نه مقدم بر آن . ( بر خلاف
نظر فلاسفه و معتزله ) .
ح . تنزيه مطلق ، يعني هيچگونه شباهت و مماثلت ميان خدا و ما سوا
وجود ندارد . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
ط . انسان آفريننده عمل خود نيست ، اكتساب كننده آن است . ( توجيه
نظر اهل السنه در باب خلق اعمال ) .
ي . خداوند در قيامت با چشم ديده مي شود . ( بر خلاف نظر فلاسفه و
معتزله ) .
يا . " فاسق " مؤمن است . ( برخلاف نظر خوارج كه مدعي كفر فاسق
بودند و برخلاف نظر معتزله كه به منزله بين المنزلتين قائل بودند ) .
يب . مغفرت خداوند بنده اي را ، بدون توبه هيچ اشكالي ندارد همچنانكه
معذب ساختن مؤمن بلا اشكال است . ( بر خلاف نظر
معتزله ) .
يج . شفاعت بلا اشكال است . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
يد . كذب و تخلف وعده بر خدا جايز نيست .
يه . عالم حادث زماني است . ( بر خلاف نظر فلاسفه ) .
يو . كلام خدا قديم است ، اما كلام نفسي نه كلام لفظي . ( توجيه نظر اهل
السنه ) .
يز . افعال خدا براي غايت و غرض نيست . ( بر خلاف نظر فلاسفه و
معتزله ) .
يح . تكليف مالايطاق بلا مانع است . ( بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله ) .
ابوالحسن اشعري از افراد كثير التأليف است . گفته اند متجاوز از
دويست كتاب تأليف كرده است . در حدود صد كتاب از او در تذكره ها نام
برده شده است ولي ظاهرا اكثر آن كتابها از ميان رفته است . معروفترين
كتاب او كتاب " مقالات الاسلاميين " است كه چاپ شده و تا حد زيادي
مشوش و نامنظم است . كتاب ديگري نيز از او چاپ شده است به نام ة
اللمع " و شايد كتابهاي ديگر هم از او چاپ شده باشد .
ابوالحسن اشعري از افرادي است كه افكارش تأثير زيادي در جهان اسلام
گذاشت و اين مايه تأسف است . البته بعدها مناقشات زيادي بر سخنان او
از طرف فلاسفه و معتزله وارد شد . بسياري از عقايد و آراء او را ابوعلي
سينا در شفا بدون آنكه نام ببرد ذكر كرده و رد نموده است . حتي برخي از
اتباع " اشعري " از قبيل قاضي ابوبكر باقلاني و امام الحرمين جويني در
نظريه جبري او
درباره خلق اعمال ، تجديد نظرهايي كردند .
امام محمد غزالي اگر چه اشعري است و تا حدود زيادي اصول اشاعره را
تحكيم و تثبيت نموده است ولي مباني ديگري به آنها داد . " كلام ة
وسيله غزالي به عرفان و تصوف نزديك شده . مولانا محمد رومي صاحب كتاب
مثنوي نيز به نوبه خود اشعري مذهب است ، ولي عرفان عميق او به همه
مسائل رنگ ديگري داده است . امام فخر رازي نيز كه با افكار فلاسفه آشنا
بود ، كلام اشعري را تحول و نيرو بخشيد .
پيروزي مكتب اشعري براي جهان اسلام گران تمام شد . اين پيروزي ، پيروزي
جمود و تقشر بر حريت فكر بود . هر چند جنگ اشعريگري و اعتزال مربوط
است به جهان تسنن ، ولي جهان تشيع نيز از برخي آثار جمود گرايي اشعري بر
كنار نمانده . اين پيروزي علل تاريخي و اجتماعي خاص دارد . بعضي حوادث
سياسي در اين پيروزي تأثير بسزايي داشت .
چنانكه قبلا اشاره شد ، در قرن سوم هجري مأمون كه خود مردي عالم و
روشنفكر بود به حمايت معتزله برخاست ، معتصم و واثق نيز از او پيروي
كردند ، تا نوبت به متوكل رسيد . متوكل نقش اساسي درپيروزي مذهب اهل
السنه كه در حدود يك قرن بعد به وسيله ابوالحسن اشعري پايه كلامي يافت
داشت . مسلما اگر متوكل همان طرز تفكر مأمون را مي داشت ، اعتزال چنين
سرنوشتي پيدا نمي كرد .
روي كار آمدن تركان سلجوقي در ايران نيز عامل مؤثري در پيروزي و نشر
انديشه هاي اشعري بوده است . سلاجقه اهل تفكر و
انديشه آزاد نبودند بر خلاف آل بويه كه برخي از آنها خود اهل فضل و علم و
ادب بودند . در دربار آل بويه مكتب شيعه و مكتب اعتزال رونق يافت .
ابن العميد و همچنين صاحب بن عباد دو وزير دانشمند آل بويه هر دو ضد
اشعري بودند .
ما نمي خواهيم از عقايد معتزله حمايت كنيم ، بعدا سخافت بسياري از
عقايد آنها را بيان خواهيم كرد . آنچه در معتزله قابل ستايش است و مرگ
آنها موجب نابودي آن شد روش عقلاني آنها بود . چنانكه مي دانيم ديني غني
و پرمايه مانند اسلام نيازمند كلامي است كه به حريت عقل ، ايمان و اعتقاد
راسخ داشته باشد .