کد مطلب:2521 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:368
(بخش دوم:عرفان) درس اول
عرفان و تصوف
يكي از علومي كه در دامن فرهنگ اسلامي زاده شد و رشد يافت و تكامل
پيدا كرد علم عرفان است .
درباره عرفان از دو جنبه مي توان بحث و تحقيق كرد : يكي از جنبه
اجتماعي ، و ديگر از جنبه فرهنگي .
عرفا با ساير طبقات فرهنگي اسلامي از قبيل مفسرين ، محدثين ، فقهاء ،
متكلمين ، فلاسفه ، ادبا ، شعرا ، يك تفاوت مهم دارند و آن اينكه علاوه
بر اينكه يك طبقه فرهنگي هستند و علمي به نام عرفان به وجود آوردند و
دانشمندان بزرگي در ميان آنها ظهور كردند و كتب مهمي تأليف كردند ، يك
فرقه اجتماعي در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتي مخصوص به خود ، بر
خلاف ساير طبقات فرهنگي از قبيل فقهاء و حكماء و غيرهم كه صرفا طبقه
فرهنگي هستند و يك فرقه مجزا از ديگران به شمار نمي روند .
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان " عرفا " و هر
گاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند غالبا با عنوان " متصوفه " ياد
مي شوند .
عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي شوند و خود
نيز مدعي چنين انشعابي نيستند و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند ،
در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند . يك سلسله
افكار و انديشه ها و حتي آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشيدنها و
احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاهها و غيره ، به آنها به
عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوص داده و مي دهد .
و البته همواره - خصوصا در ميان شيعه - عرفائي بوده و هستند كه هيچ
امتياز ظاهري با ديگران ندارند و در عين حال عميقا اهل سير و سلوك
عرفاني مي باشند . و در حقيقت عرفاي حقيقي اين طبقه اند ، نه گروههايي كه
صدها آداب از خود اختراع كرده و بدعتها ايجاد كرده اند .
ما در اين درسها كه درباره كليات علوم اسلامي بحث مي كنيم ، به جنبه
اجتماعي و فرقه اي ، و در حقيقت به جنبه " تصوف " عرفان كاري نداريم ،
فقط از جنبه فرهنگي وارد بحث مي شويم ، يعني به عرفان به عنوان يك علم و
يك شاخه از شاخه هاي فرهنگ اسلامي نظر داريم نه به عنوان يك روش و
طريقه كه فرقه اي اجتماعي پيرو آن هستند .
اگر بخواهيم از جنبه اجتماعي وارد بحث شويم ناچار بايد اين فرقه را از
نظر علل و منشأ و از نظر نقش مثبت يا منفي ، مفيد يا
مضري كه در جامعه اسلامي داشته است ، فعل و انفعالهائي كه ميان اين فرقه
و ساير فرقه اسلامي رخ داده است ، رنگي كه به معارف اسلامي داده است ،
تأثيري كه در نشر اسلام در جهان داشته است مورد بحث قرار دهيم . ما فعلا
به اين مطالب كاري نداريم . بحث ما فقط درباره عرفان به عنوان يك علم
و يك بخش فرهنگي است .
عرفان به عنوان يك دستگاه علمي و فرهنگي داراي دو بخش است : بخش
عملي و بخش نظري .
بخش عملي عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظايف انسان را با
خودش و با جهان و با خدا بيان مي كند و توضيح مي دهد . عرفان در اين بخش
مانند اخلاق است ، يعني يك " علم " عملي است با تفاوتي كه بعدا بيان
مي شود . اين بخش از عرفان علم " سير و سلوك " ناميده مي شود . در اين
بخش از عرفان توضيح داده مي شود كه " سالك " براي اينكه به قله منيع
انسانيت ، يعني " توحيد " برسد از كجا بايد آغاز كند و چه منازل و
مراحلي را بايد به ترتيب طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او
رخ مي دهد و چه وارداتي براي او وارد مي شود . و البته همه اين منازل و
مراحل بايد با اشراف و مراقبت يك انسان كامل و پخته كه قبلا اين راه را
طي كرده و از رسم و راه منزلها آگاه است صورت گيرد و اگر همت انسان
كاملي بدرقه راه نباشد خطر گمراهي است .
عرفا از انسان كاملي كه ضرورتا بايد همراه " نوسفران " باشد گاهي به
" طايرقدس " و گاهي به " خضر " تعبير مي كنند :
همتم بدرقه راه كن اي " طايرقدس " كه در از است ره مقصد و من
نوسفرمترك اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
البته توحيدي كه از نظر عارف ، قله منيع انسانيت به شمار مي رود و
آخرين مقصد سير و سلوك عارف است ، با توحيد مردم عامي ، و حتي با
توحيد فيلسوف ، يعني اينكه واجب الوجود يكي است نه بيشتر ، از زمين تا
آسمان متفاوت است .
توحيد عارف ، يعني موجود حقيقي منحصر به خدا است ، جز خدا هر چه هست
" نمود " است نه " بود " . توحيد عارف يعني " جز خدا هيچ نيست "
. توحيد عارف ، يعني طي طريق كردن و رسيدن به مرحله جز خدا هيچ نديدن .
اين مرحله از توحيد را مخالفان عرفا تأييد نمي كنند و احيانا آنرا كفر و
الحاد مي خوانند ، ولي عرفا معتقدند كه توحيد حقيقي همين است و ساير
مراتب توحيد خالي از شرك نيست . از نظر عرفا رسيدن به اين مرحله كار
عقل و انديشه نيست ، كار دل و مجاهده و سير و سلوك و تصفيه و تهذيب
نفس است .
به هر حال اين بخش از عرفان ، بخش عملي عرفان است ، از اين نظر
مانند علم اخلاق است كه درباره " چه بايد كرد " ها بحث مي كند با اين
تفاوت كه :
اولا عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث مي كند
و عمده نظرش درباره روابط انسان با خدا است و حال آنكه همه سيستمهاي
اخلاقي ضرورتي نمي بينند كه درباره روابط
انسان با خدا بحث كنند ، فقط سيستمهاي اخلاقي مذهبي اين جهت را مورد
عنايت و توجه قرار مي دهند .
ثانيا سير و سلوك عرفاني - همچنانكه از مفهوم اين دو كلمه پيدا است -
پويا و متحرك است ، بر خلاف اخلاق كه ساكن است . يعني در عرفان سخن از
نقطه آغاز است و از مقصدي و از منازل و مراحلي كه به ترتيب سالك بايد
طي كند تا به سرمنزل نهايي برسد .
از نظر عارف واقعا و بدون هيچ شائبه مجاز ، براي انسان " صراط ة
وجود دارد و آن صراط را بايد بپيمايد و مرحله به مرحله و منزل به منزل طي
نمايد و رسيدن به منزل بعدي بدون گذر كردن از منزل قبلي ناممكن است .
لهذا از نظر عارف ، روح بشر مانند يك گياه و يا يك كودك است و
كمالش در نمو و رشدي است كه طبق نظام مخصوص بايد صورت گيرد . ولي در
اخلاق صرفا سخن از يك سلسله فضائل است از قبيل راستي ، درستي ، عدالت ،
عفت ، احسان ، انصاف ، ايثار و غيره كه روح بايد به آنها مزين و متجلي
گردد . از نظر اخلاق ، روح انسان مانند خانه اي است كه بايد با يك سلسله
زيورها و زينتها و نقاشيها مزين گردد بدون اينكه ترتيبي در كار باشد كه
از كجا آغاز شود و به كجا انتها يابد ؟ مثلا از سقف شروع شود يا از
ديوارها و از كدام ديوار ؟ از بالاي ديوار يا از پائين ؟
در عرفان بر عكس ، عناصر اخلاقي مطرح مي شود اما به اصطلاح به صورت
ديالكتيكي ، يعني متحرك و پويا .
ثالثا عناصري روحي اخلاقي محدود است به معاني و مفاهيمي كه غالبا آنها
را مي شناسند ، اما عناصر روحي عرفاني بسي وسيعتر و گسترده تر است . در
سير و سلوك عرفاني از يك سلسله احوال و واردات قلبي سخن مي رود كه
منحصرا به يك " سالك راه " در خلال مجاهدات و طي طريقها دست مي دهد و
مردم ديگر از اين احوال و واردات بي خبرند .
بخش ديگر عرفان مربوط است به تفسير هستي ، يعني تفسير خدا و جهان و
انسان . عرفان در اين بخش مانند فلسفه است و مي خواهد هستي را تفسير
نمايد ، بر خلاف بخش اول كه مانند اخلاق است و مي خواهد انسان را تغيير
دهد . همچنانكه در بخش اول ، با اخلاق تفاوتهايي داشت ، در اين بخش با
فلسفه تفاوتهايي دارد . در درس بعد اين مطلب را توضيح خواهيم داد .