کد مطلب:293424
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:544
منظومة ولايت1
ضرورت تبيين عُقلاني ولايت
فتنه پذيري ايمان در آخرالزمان
ابعاد گستردة ولايت
مراتب ولايت
آثار ولايت
1.رضايت به تدبير الاهي
2.رهيدگي از هر حزن و هراس
رابطة ولايت خدا با ولايت معصومان (هم)
رابطة محبت با ولايت
فضيلت تولا و تبرّاي خالصانه
راه هاي تقويت رابطة ولايي با امام زمان (عج)
1.تقويت رابطة عارفانه
قلب امام زمان، تجلي گاه خواست خدا
2.اظهار محبت خالصانه
3.برقراري رابطة عاشقانه
ضرورت تبيين عُقلايي ولايت
به بهانة اين ايّام مبارك، چه خوب است بكوشيم دربارة بعضي از معارف اهل بيت (هم) بحث و گفت و گو كنيم و از خدا بخواهيم كه در پرتو انوار اهل بيت (هم)، معرفت و محبت ما را به خود و اولياي خودش افزون تر كند. روابط ما با اهل بيت (هم) با مفاهيمي از قبيل امامت، ولايت، مودت، محبت، تشيع و مفاهيمي از اين قبيل مطرح مي شود.
الحمدلله ما مشمول بزرگ ترين نعمت هاي خدا، يعني ولايت اهل بيت (هم) هستيم؛ در قلب به آن ها عشق مي ورزيم، و مودّت و محبت خود را به اهل بيت (هم) در عمل ظاهر كنيم. همة اين ها درست است؛ اما ابن ارتباطات چگونه بايد تقويت شود، و تقويت اين ارتباط مقدس چه تأثيري بر سعادت ما مي نهد و چه جايگاهي در مجموعه معارف اسلامي دارد؟ مي دانيم معارفي كه خداي متعالي به وسيلة پيغمبر اكرم (ص) نازل فرموده، مجموعة هماهنگ، منسجم و متناسبي است كه هر كس بيش تر با اين معارف آشنا باشد، ارتباط و انسجام و هماهنگگي آن ها را بهتر درك مي كند. جايگاه ولايت اهل بيت (هم) ميان مجموعة معارف اسلامي كجا است؟ چطور است كه انسان اگر اين ولايت ار داشته باشد، به كمال و مقام هاي عالي مي رسد و اگر نداشته باشد، از كمالات و مقام ها محروم مي شود. ولايت در حركت تكاملي انسان، داراي چه جايگاه و نقشي است؟
روايات عجيبي دربارة ولايت اهل بيت (هم) وارد شده است؛ رواياتي فراوان در ستايش كساني كه داراي اين ولايت هستند و نيز رواياتي كوبنده در سرزنش كساني كه از اين نعمت محرومند. همة ما كم و بيش اين روايات را شنيده ايم و به آن ها معتقديم؛ اما امروز زمانه اي است كه بايد دربارة معارف و اعتقادات بيش تر حساس باشيم. شايد در همين زمان نيز قشرهايي از مردم هستند كه با شنيدن يا خواندن چند روايت در فضايل اهل بيت (هم) عقيده شان محفوظ مي ماند؛ بارشان را مي بندند و از گمراهي نجات مي يابند. گاهي با يك روايت كه گوينده اي روي منبر بخواند، دل هايي پاك به عالم بالا پرواز مي كنند و چنان ارتباط معنوي مي يابند كه ما از آن محروميم؛ ولي به هر حال، براي نسل معاصر و آيندة جامعه، و ويژه روشنفكران و تحصيل كرده هاي دانشگاهي بايد كوشيد تا اين مسائل مستدل تر، قابل فهم تر و عقلاني تر مطرح شود.
امروز زمانه اي است كه گرايش فكري روشنفكران و تحصيل كرده هاي دنيا به اين سمت حركت مي كند كه جز مادّه و ماديات چيزي را نپذيرند. اگر گاهي نيز از دين و معرفت و ايمان به عالم غيب و ملكوت صحبت مي شود، آن را تعبيرهاي شاعرانه اي تلقي و گاهي نيز تصريح مي كنند كه زبان دين، زبان شعري و زبان اسطوره است و آن چه واقعيت دارد، همين عالم مادي است. كساني كه دين را اين گونه تلقي مي كنند، وقتي از مقام هاي اولياي خدا، كرامت ها، فضايل و ارتباطشان با ملكوت عالم و ملائكه صحبت مي شود، آن را غيرواقعي و فقط حالت خاص شاعرانه مي دانند؛ همانند شاعري كه در حالتي رؤيايي قرار مي گيرد و در وصف كرة ماه با آن كه كره اي سنگي و سياه است و هيچ ارزش و جمالي ندارد، شعرها مي سرايد و زيبايي ها مي شمارد. مادّيگرايي، گرايشي همگاني است كه روز به روز در دنيا فراگيرتر نيز مي شود: وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ؛1 اينان مي گويند: چيزي جز همين زندگي دنيايي ما در كار نيست. گروهي از ما مي ميرند و گروهي ديگر جاي آن ها را مي گيرند و جز طبيعت و روزگار، ما را نابود نمي كند. امروزه اين عقيدة باطل، به گرايشي علمي و فلسفي تبدلي شده است.
در سوي ديگر، درون جامعة مسلمان اهل ولايت، ساده انديشاني پيدا مي شوند كه حتي براي روايات غير معتبر و بدون سند نيز توجيه هايي درست مي كنند و به چيزهايي معتقد مي شوند كه هرگز قابل توجيه و تبيين نيست. طبيعي است كه اگر پاي بحث و مناقشه اي به ميان آيد، شكست مي خورند. ما معتقديم كه بايد حقايق ديني را بر پايه هايي محكم استوار كنيم و بكوشيم از خود آيات و روايات نكته هايي استنباط كنيم كه اين معارف را مستدل تر و محكم تر سازد. طوري نباشد كه وقتي از ما دليل مطالبه كنند، در مرحلة آخر، به روايت غير معتبري برسيم كه گوينده اي، از كتابي مجهول نقل كرده است. چنين امري براي آينده خطرناك است؛ البته ممكن است آن مطلب في حدّ نفسه مطلب درستي باشد؛ اما صفت هر چيز دليل اعتبارش نيست. مبناي اعتقادات ما نبايد روايات مجهول، ضعيف و از كتاب هاي ناشناخته باشد. بايد در مطالب دقت كنيم و استدلال هايي محكم براي عقايدمان بيابيم.
فتنه پذيري ايمان در آخرالزمان
ما بايد در اين بُرهة حساس و سرنوشت ساز، ميان اين دو گرايش افراط و تفريط گونه، مشي مستقيم، معتدل، عاقلانه و حكيمانة عميق علمي را اتخاذ كنيم كه هم براي خودمان و هم براي نسل معاصر و هم آيندگان مفيد باشد و بتواند از مرزهاي عقيدتي و ايماني مردم محافظت كند. عقيده و ايمان در اين زمان، در معرض خطرهاي جدي قرار گرفته است؛ همان طور كه چنين فتنه هايي را براي دوران آخرالزمان پيش بيني فرموده اند:
يصبح الرجل مؤمنا و يمسي كافرا؛2
مردم در آخرالزمان در صبح گاهان مؤمنند و در عصرگاهان بي ايمان و كافِر مي شوند.
امروز همان روزگاري است كه ايمان ها خيلي راحت از دست مي رود. به تقويت ايمان بايد اهميت داد. بايد زحمت كشيد؛ بايد فكر كرد؛ استدلال كرد؛ كتاب ها خواند و بحث كرد. ارزش اين مسائل از مسائل طهارت و نجاست، غسل و تيمم و وضو كم تر نيست.
اگر جا دارد دربارة مسائل طهارت، صدها كتاب با حجم چند صد صفحه اي نوشته، و ميليون ها ريال صرف نشر آن ها شود و صدها برابر آن براي تجهيز و تشكيل درس و كلاس به كار رود؛ البته سزا است كه دست كم چيزي شبيه آن براي عقايد كه ريشة همة اين ها به شمار مي رود، در نظر گرفته شود.
ابعاد گستردة ولايت
حال بنگريم كه اعتقاد ما به ولايت اهل بيت (هم) چگونه است؟ آيا منظور از ولايتي كه از آن دم مي زنيم و آن را مؤثرترين عامل در تكامل معنوي انسان مي دانيم، فقط مسأله اي تاريخي است؟! آيا منظور از ولايتي كه در روايات، اين همه بدان اهميت داده و در ادبيات و اشعار ما نيز فراوان بر آن تأكيد شده، همين است كه بگوييم علي و اولاد معصوم (ع) او جانشينان پيامبر (ص) بوده اند يا اين كه مسألة ولايت، فراتر از هر مسألة تاريخي است و اين حقيقت را در بردارد كه كلام اهل بيت (هم) همچون كلام خدا و كلام رسول خدا (ص) براي ما حجت است، و چون كردار و گفتار ايشان حجيت دارد، بايد با ايشان در عمل هم عهد و هم پيمان شويم و به سيره شان عمل كنيم؟
در پاسخ بايد گفت كه مسألة ولايت، از همة اين امور نيز بالاتر و جدي تر است. از ديدگاه قرآني و روايي، اين مطلب قطعي است كه سخنان اهل بيت (هم) براي ما حجيت دارد و بايد بدان عمل كنيم؛ اما مسألة ولايت و موالات در بردارندة حقايقي بس والاتر است.
در عصر ما، به دليل اهميت يافتن مسائل سياسي اسلام كه بخش مهمي از معارف اسلامي را تشكيل مي دهد، بُعد خاصّي از مفهوم ولايت بيش تر مورد تأكيد واقع شده است كه همان مسألة سياست و امامت امت و به تعبير ديگر، بُعد سياسي – اجتماعي مفهوم ولايت است.
در روايتي از امام محمد باقر (ع) آمده است:
بني الإسلام علي خمس: الولاية و الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و لم يناد بشيء ما نودي بالولاية يوم الغدير.3
بناي اسلام بر پنج پايه استوار شده است: ولايت و نماز و زكات و روزه و حج، و به چيزي با فضيلت تر از ولايت در روز غدير دعوت نشده است.
ولايتي كه در اين روايت مطرح شده، نه فقط به معناي دوست داشتن كه به معناي پذيرفتن حق حاكميت و حكومت الاهي است؛ حقي كه پس از خداوند براي پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (هم) و نايبان و واليان ايشان، به اذن خداوند ثابت است.
پذيرش ولايت در اين جا بدين معنا است كه عقيده داشته باشيم اهل بيت (هم) از سوي خداوند، برامت اسلامي حق رياست و حاكميت داشته اند و دارند و از همين روي در جهت برقراري حكومت اسلامي همواره كوشيده اند. ما نيز وظيفه داريم راه ايشان را ادامه داده، زمينه را براي حكومتِ امام معصوم يا جانشين و نايب او، يعني ولي فقيه جامع شرايط فراهم سازيم و در راه پابرجايي نظام ولايت فقيه كه استمرار ولايت معصومان (هم) است بكوشيم؛ اما حقيقت ولايت از اين هم فراتر و گسترده تر است. با بررسي روايات مربوط به ولايت در مي يابيم كه بُعد سياسي – اجتماعي ولايت فقط يكي از ابعاد مفهومِ گستردة ولايت است؛ مفهومي ژرف كه همچنان جا دارد موضوع پژوهش هايي گسترده و كاربردي قرار گيرد.
مراتب ولايت
مفهوم ولايت كه در قرآن كريم و روايات به صورت هاي گوناگوني مطرح شده است، گاهي به ولايت اهل بيت (هم) اختصاص دارد و گاهي درباره ولايت هر وليّ خدا و هر مؤمن صالح است. به عبارت ديگر، يك ولايت الله داريم: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.4 كساني كه خود را تحت ولايت الله قرار مي دهند، متقابلاً خدا هم ولايت آن ها را بر عهده مي گيرد: اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ.5 هر كسي كه ولي خدا شد، خدا هم ولي او است. اين ولايت، رابطه اي طرفيني بين مؤمنان و خداوند است. مؤمن وليّ خدا، ولايت رسول الله (ص) و ولايت اهل بيت (هم) است. وقتي مي گوييم: ولايتي كه براي خدا هست، براي پيغمبر (ص) و اهل بيت (هم) نيز وجود دارد، منظور فقط حكومت نيست؛ بلكه تمام شؤون ولايت را در برمي گيرد؛ البته در شعاع ولايت خداوند، مسألة حكومت نيز مطرح مي شود؛ چون خدا است كه حاكم و قانون را تعيين مي كند. بدين ترتيب، حكومت، يكي از شؤون ولايت الله است.
ولايتي كه به خدا، پيغمبر (ص)، اميرمؤمنان و ديگر امامان معصوم (ع) نسبت داده مي شود، مفهومي است كه تشكيك مراتب دارد. مرتبة اعلا و ذاتي آن، براي خداوند متعالي، و مرتبة بعدي آن ويژة رسول الله (ص) و مراتب بعدي آن براي امامان (هم) ثابت است؛ اما حقيقت اين ولايت چيست؟ رابطه بين خدا و بنده، رابطة عبوديت و ربوبيت است. اگر ما اين رابطه را با اختيار خود پذيرفتيم و در عمل تحقق بخشيديم، آن وقت رابطه اي متشابهة الطرفين تحقق مي يابد كه ما ولي او مي شويم و او نيز ولي ما مي شود؛ اما اختيار اين رابطه به دست من و شما است. ما بايد با اختيار خودمان اين رابطه را برقرار و تقويت كنيم. رابطة عبوديت و ربوبيت، امري تكويني است. چه ما بخواهيم و چه نخواهيم، خدا خدا است و ما هم بنده ايم؛ اما ولايت تشريعي، رابطه اي اختياري است كه ما بايد بپذيريم؛ يعني بگوييم خدايا! ما بپذيرفتيم كه تو خدا هستي و ما بنده ايم. حال چگونه بايد اين معنا را تحقق بخشيم؟
آثار ولايت
اگر رفتار ما با خدا چنان باشد كه ربوبيت او و عبوديت ما اقتضا مي كند، رابطة ولايت بين فرد و خدا برقرار مي شود. ولايت و ربوبيت الاهي، چه چيزي را اقتضا مي كند؟
1.رضايت به تدبير الاهي
ربوبيت او يعني اين كه او صاحب اختيار همه چيز ما است. مالك وجود ما، مالك حيات ما و مالك هر چه به ما داده است. اگر رابطة ما با خدا اين چنين باشد كه خدا را مالك و صاحب اختيار هر چيزي بدانيم و تدبير خودمان را به دست او بسپاريم، در ساية ولايت تشريعي او قرار گرفته ايم؛ البته رسيدن به اين مقام والا كه آدمي تدبير امورش را به خدا بسپارد؛ به تقدير و قضاي او راضي باشد؛ به او توكل كند و فقط از او كمك بخواهد؛ او را مدّبر زندگي خود بداند؛ او را اصل و صاحب اختيار همه چيز بيابد و تشريع ها و دستورهاي او را بپذيرد و عمل كند، يك سلسله معارف عميق را مي طلبد. رسيدن به اين مقام، مراتب گوناگوني دارد. هر كسي برحسب استعدادهايي كه دارد، با سرعت يا كندي مي تواند اين راه را كم و بيش بپيمايد. به هر حال، ده ها سال طول مي كشد تا استعداد و قابليت هر كسي در اين مسير به فعليت برسد و از مصاديق اولياءالله شود.
2. رهيدگي از هر حزن و هراس
يك اثر ظاهري ولايت كه هر كسي براساس آن مي تواند هم خود را و هم ديگران را بيازمايد، اين است: اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.6 براي اولياي خدا، هيچ خوف و حزني نيست.
اين خاصيت ولايت است كه بر اثر آن، بنده، خودش را مالك چيزي نمي داند تا بترسد كه آن را از دست بدهد. بنابر ديدگاه ولايي، همه چيز مال خدا است. حتي جان هم مال او است. اگر از دست من رفت، برود. مال او رفته، مال من كه نبوده است. همة شؤون زندگي انسان را در برمي گيرد. اگر بين خود و خدا، هم در اعتقاد و هم در عمل، رابطة عبوديت و ربوبيت برقرار كنيم، هيچ جايي براي نگراني باقي نخواهد ماند: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛7 آنهايي كه ربوبيت الله را پذيرفتند و در اين راه پايمردي كردند و در عمل نيز برگفته و اعتقاد و ايمانشان پابرجا ماندند، هيچ ترس و اندوهي در دنيا و آخرت نخواهد داشت.
كسي كه خدا را خدا مي داند، ديگر هيچ با كي ندارد كه از او تعريف يا او را سرزنش كنند؛ چرا كه وجود او مال خودش نيست. از مملوك خدا تعريف مي كنند كه به خدا مربوط است. اگر مرا سرزنش كنند و به جا باشد، به علت اين بوده كه نقصي داشته ام، و عبوديتم ضعيف بوده است. در اين صورت، بايد نقصم را برطرف كنم؛ اما اگر بي جهت نكوهش كنند، به من ربطي ندارد. من كه ملك خودم نيستم. مال خدا هستم و اينان ملك خدا را نكوهش مي كنند. مثل اين كه كسي به شما بگويد: ديوار خانة فلاني كج است. خوب باشد. به من چه ربطي دارد؟ من كه مال خودم نيستم. اگر كسي را سرزنش كنيم كه چشمش فلان و ابرويش فلان است، مخلوقي از مخلوقات خدا است كه درباره اش صحبت مي كنيم. به ما ربطي ندارد. مفهوم تملق در زندگي چنين كسي مصداق نمي يابد. براي چه كسي تملق بگويد. فقط خدا است كه همة خواسته ها و نيازهاي او را بايد تأمين كند. وقتي همه چيز به دست او است، پس براي چه كسي سر خم كند؟ مگر ديگران چه دارند كه خدا ندارد؟! خلاصه، آثار ولايت خدا چنان گسترده است كه همة امور و شؤون زندگي آدمي را در بر مي گيرد.
رابطة ولايت خدا با ولايت معصومان (هم)
ولايت الله بر ولايت رسول الله (ص) مي تابد. اهميت مقام رسول خدا (ص) براي ما به ميزان رابطه اي است كه با خدا دارد. ولايت رسول الله (ص) حساب جداگانه اي ندارد؛ بلكه شعاعي از همان لوايت الله است. رسول را مي خواهيم و دوستش مي داريم؛ چون فرستادة محبوب اصلي ما است؛ چون آينة او است. مگر مي شود كسي محبوبش را بخواهد، اما جلوه گاه و مرآتش را نخواهد؟ محبت به خدا و رسول، دو محبت نيست؛ بلكه محبت به رسول الله (ص) همان محبت الله است كه در آينة تمام نماي او ظهور كرده است. رسول الله آيينة تمام نماي خدا است كه همه چيزش تحت تأثير الاهي قرار دارد و از خودش چيزي ندارد.
ولايت خدا پس از رسول الله (ص) به جانشينان او منتقل مي شود؛ همان معصوماني كه همچون نفس پيامبر هستند و جز در نبوت و رسالت، هيچ تفاوتي با او ندارند. اين همان ولايت الله است كه در رسول الله و امامان معصوم (ع) ظهور مي كند؛ آن گاه مرتبة نازل تر اين ولايت در هر كس كه به آن ها نزديك تر است، تجلي مي يابد.
ولايت اولاي اهل بيت (هم) نيز جزو ولايت الله است. چرا اولياي اهل بيت (هم) را دوست مي داريم؟ چون دوست اهل بيت (هم) هستند. اهل بيت (هم) را چرا دوست مي داريم؟ چون دوست خدا هستند. اين محبت ها از يك ديگر جدا نيست؛ بلكه يك سرچشمه است كه از مجاري گوناگون جاري مي شود. نور واحدي است كه در درجه هاي متفاوت تنزل مي يابد. اگر آدم اين مطلب را در ذهن داشته باشد، معناي اين عبارت را خواهد فهميد كه من والاكم فقد والي الله، و من عاداكم فقد عادالله، و من أحبكم فقد أحب الله، و من أبغضكم فقد أبغض الله.8 محبت اهل بيت (هم) از محبت خدا جدا نيست. معرفت اهل بيت (هم) نيز از معرفت خدا جدا نيست.
چگونه مي شود انسان ولايت الله را بپذيرد و رابطة بندگي خويش را با خدا تقويت كند؛ اما رابطه اش را با انبيا تقويت نكند.
رابطة محبت با ولايت
محبت اين خاندان براي هر كسي و به هر صورتي كه حاصل شود، مطلوب است و سرانجام جايي دستش را مي گيرد؛ اما هر محبتي ولايت نيست. ممكن است كسي به هيچ دين الاهي متدين نباشد؛ اما زندگي اميرمؤمنان (ع) را دوست داشته باشد؛ چرا كه همه چيز او (عدالت، سرپرستي ايتام و فقيران، عبادات، مناجات ها، شجاعت، و بلاغت او ...) دوست داشتني بوده است. مگر ممكن است شخصي فطرت سالمي داشته باشد و اين فضايل اخلاقي را دوست نداشته باشد؟! البته هر كس كه علي (ع) را دوست داشت، ولي خدا و وليّ علي (ع) نيست؛ چرا كه ولايت علي (ع) عدل ولايت الله است؛ از اين رو بايد ارتباطمان را با علي (ع) به سبب ارتباط با خدا برقرار كنيم و حساب جدايي براي علي (ع) باز نكنيم. هر كافر لامذهبي هم به علي (ع) محبت داشته باشد، سرانجام اين محبت دستش را خواهد گرفت؛ اما او ديگر ولي علي (ع) نيست. ولي علي (ع) آن كسي است كه ولايت علي (ع) برايش همان ولايت الله باشد.
فضيلت تبرّا و تولاّي خالصانه
امام جواد (ع) روايتي بسيار شريف، پرمغز و پرمحتوا دارد كه قابل تأمّل است:
أوحي الله إلي بعض الانبياء: اما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة، و اما انقطاعك إلي فتعززك بي، ولكن هل عاديت لي عدواً أو واليت لي ولياً.8
پيامبر از پيامبران خدا توجه يافت كه خدا نعمت بزرگي را به من عطا كرده كه در دنيا زهد دارم و عشق به دنيا را از دل من برداشته است. بالاتر از آن، حالت انقطاع الي الله به من داده است كه چه مفهوم بسيار والا، پرمعنا و پرمحتوايي است. انقطاع الي الله، يعني به هيچ چيز جز خدا اميد نداشته باشي. سر و كارت فقط با خدا باشد. از همه چيز بريده و فقط به او پيوسته باشي. خيلي نعمت بزرگي است. وقتي كسي توجه يابد كه خدا نعمتي به اين عظمت به او داده، لازمه اش اين است كه به ذهن او خطور كند به چه كسي چنين نعمتي داده شده است. چه نعمتي از اين بالاتر؟ نه دلبستگي به دنيا و نه اميد به كسي غير از خدا دارد. هيچ انسي با كسي جز خدا ندارد. خدا مي خواهد دست پيامبرش را بگيرد و باز هم او را بالاتر بياورد؛ از اين رو مي فرمايد: اما زهدك في الدنيا فتعجلك الراحة.
اين بي رغبتي كه به دنيا داري و دنبال مال و مكنت دنيا نمي روي، باعث مي شود كه آسوده و راحت باشي؛ چون انسان هر قدر بيش تر به دنيا دل ببندد، گرفتاري و غصه اش بيش تر مي شود. درست است كه زهد، صفت بسيار خوبي است؛ اما احتمال دارد كه فقط براي خدا نباشد؛ چرا كه زهد پاداش دنيايي، يعني راحتي و آسودگي دنيايي را در پي دارد.
انقطاع الي الله چه؟ كسي كه هيچ توجهي جز به خدا ندارد؛ به هيچ كس اميدي نمي بندد؛ درِ خانة هيچ كسي نمي رود، و توجه و سر و كارش فقط با خدا است، چه؟ اما انقطاعك إلي فتعززك بي؛ اين انقطاع تو سببِ مي شود كه با من عزت بيابي؛ چون آدمي درِ خانة هر كس برود، به هر اندازه اي كه ته دلش به ديگري اميدي داشته باشد، همان اندازه ذليلش مي شود. انسان هر قدر از ديگران مستغني تر باشد و به كسي اميدي نداشته باشد، عزيزتر مي شود. اگر كسي هيچ اعتنايي به ديگران نداشته باشد كه به او كمك كنند يا نكنند؛ چيزي به او بدهند يا ندهند؛ احترامش كنند يا نكنند. به همان اندازه عزتش بيش تر مي شود؛ چون نيازي ندارد. چه لذتي بالاتر از بي نيازي از همة خلق خدا؟ پس انقطاع إلي الله هم اثري دنيايي براي خودت دارد. تو چيزي بالاتر بايد داشته باشي: ولكن هل عاديت لي عدوا أو واليت لي وليا؛ آيا فقط به سبب من با كسي ارتباط برقرار كرده اي؟ كسي را فقط براي آن كه بندة من است، دوست داشته اي؟ آيا با كسي فقط به جهت اين كه با من دشمن است، دشمني كرده اي؟ اين، از زهد و انقطاع الي الله هم بالاتر است.
شايد آن پيامبر خدا، مقام تولا و تبرا را نيز دارا بوده است؛ اما خداوند مي خواسته به او توجه دهد كه تولا و تبرّاي خالصانه از زهد و انقطاع نيز مهم تر است. به طور طبيعي، هر فردي، شخصي را دوست مي دارد؛ اما «أو واليت لي وليا؛ آيا يكي از اولياي خدا را دوست داشته اي يا نه؟ البته ممكن است كسي اولياي خدا را دوست بدارد؛ اما به سبب منافعي كه براي خودش دارد؛ به طور مثال براي اين كه در قيامت او را شفاعت كنند. در اين صورت، ولي خدا را براي خودش دوست داشته است. نمي گويد: أو واليت لي وليي؛ بلكه مي فرمايد: هل عاديت لي عدوا أو واليت لي وليا. چنين رابطة خالصانه اي، رابطة ولايت است. چيزي كه نزد خدا ارزش دارد، اين است كه علي (ع) را از آن رو كه دوست خدا است، دوست بداريم و با دشمنان علي (ع) بدان جهت كه دشمنان خدا هستند، دشمني بورزيم؛ وگرنه چه كسي است كه علي (ع) را دوست نداشته باشد. كافران هم اگر علي (ع) را شناخته باشند، او را دوست مي دارند و به او عشق مي ورزند؛ همان طور كه به هر كمال و جمالي عشق مي ورزند، مگر آن كه علي (ع) را نشناخته باشند. كدام انسان پاك فطرتي است كه علي (ع) را دوست نداشته باشد؟ مهم اين است كه بكوشيم ارتباط ما با اولياي خدا، به ويژه با امام عصر (عج)، شعاعي از ولايت الله باشد. به اين جهت است كه خطاب به امامان (هم) مي گوييم:
من والاكم فقد و الي الله و من عاداكم فقد عادالله؛9
هر كه ولايت شما را بپذيريد، ولايت خدا را پذيرفته است، و هر كه با شما دشمني ورزد، با خدا دشمني ورزيده است.
شعاع ولايتِ اولياي خدا به دوستانشان نيز سرايت مي كند. محبان امام زمان (عج) را نيز از آن جهت دوست بداريم و تكريم كنيم كه دوستدار امام زمانند.
راه هاي تقويت رابطة ولايي با امام زمان (عج)
حال كه فهميديم بايد خالصانه به اولياي خدا عشق ورزيد و خود را در برابر آن ها باخت و فدا كرد، چه كنيم كه بدين مقام والا دست يابيم؟
1.تقويت رابطة عارفانه
هرقدر معرفت ما به اولياي خدا بيش تر شود، اثر طبيعي اش اين است كه رابطة ولايت هم قوي تر و بيش تر خواهد شد.
معرفت امام زمان (عج) از معرفت خدا جدا نيست. به هر ميزان كه معرفتمان به حضرت بيش تر باشد و ارتباط آن جناب را با خدا بيش تر بشناسيم، معرفت ما به خدا افزون تر خواهد شد.
اين بزرگواران چه اندازه با خدا ارتباط دارند؟ آيا فقط به همين اندازه است كه مانند يك راوي صادق، احكام را براي ما بيان كنند يا مطلب از اين ها خيلي بالاتر است؟
قلب امام زمان (عج)، تجلي گاه خواست خدا
امامان معصوم (ع) كساني هستند كه در دلشان چيزي جز آن چه خدا مي خواهد، ظهور نمي كند: قلوبنا أوعية لمشية الله فإذا شاء شئنا؛ 10 در دل هاي ما فقط خواست خدا شكل مي گيرد؛ پس هر آن چه را كه او بخواهد، ما مي خواهيم. قلب پيامبر اكرم (ص) و حضرت زهرا (س) و امامان معصوم (ع) تجلي گاه خواست و ارادة خدا است. در مرتبة اول، اين چهارده نور پاك و در مرتبة بعد، ساير اولياي خدا طوري هستند كه فقط چيزي را كه خدا مي خواهد، در دل آن ها پيدا مي شود. هنگامي كه ايشان به چيزي ميل پيدا مي كنند، خدا خواسته است كه اين ميل را داشته باشند؛ چرا كه قلوب ايشان، تجلي گاه اراده و مشيت خدا است.
با توجه به اين حقايق است كه ولايت پذيري اهل بيت (هم) توجيه مي يابد كه چرا بايد ايشان را دوست بداريم و از ايشان پيروي كنيم؟ پاسخش اين است كه محبت اهل بيت (هم) و تبعيت از ايشان، همان محبت و اطاعت خدا است. اگر خدا را نيز دوست مي داريم، بايد ايشان را دوست بداريم و اگر از خدا اطاعت مي كنيم، بايد از ايشان هم اطاعت كنيم: من أطاعكم فقد أطاع الله؛ هر كه از شما اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است. اين بدان دليل است كه معصومان (هم) چيزي جز سخن خدا ندارند. براي خودشان شأني جدا از عبوديت الله قائل نيستند. هيچ استقلالي از خودشان ندارند. اگر تعبير فناي في الله تعبير درستي باشد، بالاترين و برترين مصداقش ايشان هستند.
2. اظهار محبت خالصانه
رابطة ولايي ما با مولايمان فقط با شناخت برقرار نمي شود؛ بلكه خداوند، ساختمان روحي انسان را به گونه اي آفريده است كه با فكر و عمل ساخته و پرداخته مي شود. مسألة ولايت فقط با انديشيدن و تصميم گرفتن حل نمي شود: الذين آمنوا و عملوا الصالحات. به مان اندازه كه ايمان واقعي باشد، در عمل تأثير مي گذارد و وقتي عمل تحقق يافت، ايمان تقويت مي شود. بين ايمان و عمل، رابطة متقابل برقرار است. اگر مي خواهيد ايمانتان تقويت شود، حتماً بايد بينديشيد تا معرفتتان بيش تر شود. هم رابطة امام زمان (عج) را با خدا بيش تر بشناسيد و هم اين رابطه را به صحنة عمل بياوريد. شب ميلاد امام زمان (عج) به حضرت اظهار محبت كنيد. به دوستان امام عصر (عج) هديه بدهيد. چه سنت خوبي گذاشته اند كه در اين ايام، به هر كس كه نامش مهدي است، احترام مي كنند و به او هديه و جايزه مي دهند. ما همه گوشت و پوستمان با نام مهدي (عج) روييده و بزرگ شده است. زندگيمان در پرتو نام اهل بيت (هم) شكل گرفته است و پيش مي رود. همه چيز ما مال آن ها است.
گاهي اشخاصي را به جهت اين كه اصطلاحات فقه و اصول يا فلسفه و كلام ما را بلد نيستند، جاهل و عوام مي شمريم؛ اما ميان همين ها گاهي افرادي پيدا مي شوند كه مرتبة ايمانشان چنان آن ها را بالابرده است كه اگر سال ها با تمام سرعت نيز بتازيم، به گَرد راهشان هم نمي رسيم.
خلاصه، رابطة ولايت فقط با درس خواندن درست نمي شود. درس را بايد خواند؛ چرا كه واجب، و كوتاهي كردن در آن حرام است؛ اما همه اش با اين درس خواندن درست نمي شود. بكوشيم با اهل بيت (هم) رابطة عملي پيدا كنيم. براي محبت اهل بيت (هم) انفاق كنيم؛ هر چقدر كه برايمان ميسر است؛ براي مثال اگر صد تومان پول داري، امشب بگو مي خواهم اين صدتومان را به عشق امام زمانم به دوستان فقير او بدهم. به كسي هم نگو. كسي هم نفهمد. بگو اگر خدا به سبب اين، مرا به جهنم هم ببرد، به عشق و محبت مولايم اين كار را مي كنم. اثر اين، از هزار سال عبادت براي تو بيش تر است. براي اين كه در آن عبادت ها اميد ثواب وجود دارد. تو بگو اين كار را به عشق امام زمان (عج) انجام مي دهم؛ چه ثواب داشته باشد و چه عقاب.
گاهي ميان افراد عادي، اين گونه آدم هاي عاشق پيدا مي شوند. آن وقت آن ها خيلي بر ما تقدّم دارند. بكوشيد مقداري روحية مروّت و عاشقي هم پيدا كنيد. ياد گرفتن اصطلاحات همه چيز نيست.
نكتة مهمي كه ممكن است براي بسياري از ما مورد غفلت باشد، اين است كه بسياري از ما دعا و توسل داريم؛ گريه و عزاداري داريم؛ مجالس سرور هم برقرار مي كنيم؛ 10 اما آيا نيتمان در اين اعمال، خالصانه براي خدا است؟ خالص كردن نيت ها قدري همت و زحمت مي خواهد. بكوشيم اين خلوص را كسب كنيم. ارزش كار كوچكي كه خلوص داشته باشد، از هزاران كاري كه آرايه و پيرايه داشته باشد، بيش تر و بالاتر است. در حديث قدسي آمده است:
أنا خير شريك و من أشرك معي شريكاً في عمله فهو لشريكي دوني لأني لا أقبل إلا من خلص لي؛11
من بهترين شريكم. هر كس در كاري كه انجام مي دهد، شريكي براي من قرار دهد، سهم خودم را به آن شريك وا مي گذارم؛ براي اين كه من هيچ عملي را قبول نمي كنم، مگر آن كه خالصانه براي من باشد.
خداوند دوست دارد كه همة كارهايمان خالصانه براي او باشد. امام زمان (عج) نيز كه قلبش خاستگاه اراده و مشيت خدا است، دوست دارد فقط او را دوست بداريد.
زخارف دنيا ارزش آن را ندارد كه مؤمن بدان دل ببندد. ارزش قلب مؤمن بسيار والاتر از اين است كه جايگاه پول شده، اتومبيل، و خانة ديگر مظاهر دنيايي قرار گيرد12 آن جا كه جايگاه پول شده، بانك است، نه دل مؤمن؛ آن جا كه جايگاه اتومبيل شده، گاراژ است، نه قلب مؤمن؛13 قلب مؤمن، عرش خداوند رحمان است. قلب بندة مؤمن، بارگاه و تجلي گاه كبريا است: لم يسعني سمائي و لا أرضي و وسعني قلب عبدي المؤمن؛14 نه آسمانم و نه زمينم هيچ يك گنجايش مرا ندارد و فقط قلب بندة مؤمنم گنجايش مرا دارد.
3. برقراري رابطة عاشقانه
بكوشيم با سيد و آقايمان رابطه اي عاشقانه برقرار، و آن را تقويت كنيم و بدانيم كه اين ارتباط، امري حقيقي است. اگر صد سال پيش تر به ما مي گفتند: انسان از اين جا كه نشسته است مي تواند با آن طرف كرة زمين ارتباط برقرار كند و با آشنايانش حرف بزند و صورت ايشان را ببيند، باور نمي كرديم. بشر در آن زمان نمي دانست كه با امواج الكترومغناطيس يا با تصويرهاي تلويزيوني يا ارتباط هاي تلفني مي شود ارتباط برقرار كرد؛ اما اين امواج در همان زمان نيز موجود بوده اند. در قلمرو مسائل روحي و معنوي روابطي وجود دارد كه من و شما نمي دانيم. همان طور كه در اين عالم، قوة جاذبه اي وجود دارد كه اثر مي كند و ما نمي فهميم. در گسترة دل ما نيز چنين رابطه اي برقرار است و واقعيت دارد. روح آدمي مي تواند با روح والاي معصومان (هم) ارتباط يابد. اين رابطه خيلي مهم تر از رابه برقرار كردن با شخصي است كه در امريكا يا در مريخ زندگي مي كند؛ اما چقدر مهم است كه انسان بتواند از همين جا كه نشسته است، با امام زمان (عج) ارتباط يابد؛ با كسي كه همچون اجداد پاكش (ع) به ساحت قدس الاهي متصل است؛ همان گونه كه اميرمؤمنان علي (ع) محو وفاني در ذات خدا بود: فإنه ممسوس في ذات الله.15
بعضي ها گمان مي كنند چنين رابطه اي، يك ارتباط شاعرانه است. مسأله از اين ها خيلي بالاتر است. براي برقراري اين ارتباط، شما نياز نداريد با شبكة رايانه اي ارتباط داشته باشيد. كليدش دست خود شما است. همين كه توجه پيدا كنيد، كليد دل را زده ايد و ارتباط برقرار مي شود. حالا آيا مي ارزد كه اين ارتباط را داشته باشيد يا نه؟! امروز ولي الله الاعظم، حضرت صاحب الامر (عج)، امام و مولاي همة ما است. شما هر جا و در هر حالي كه باشيد مي توانيد اين رابطه را برقرار كنيد. آيا مي ارزد يا نمي ارزد؟!
ببينيد چه گنجي در اختيار ما است و آن را نشناخته ايم و قدرش را نمي دانيم. ببينيد چه ستمي مي كنند كساني كه مي خواهند اين معرفت ها را از ما بگيرند و هستي را در روابط محض اين جهاني محصور كنند. انبيا و اوليا چه خون دلي خوردند تا اين معارف را در دل هاي مؤمنان تقويت كرده، كاشتند، و آبياري كردند و به ثمر رساندند؛ اما بعضي با يك سخنراني، با يك القاي شبهه، با يك مقاله مي خواهند همة اين معارف را بر باد دهند. آيا جنايتي بالاتر از اين مي شود؟! اين جنايت بالاتر است يا قتل نفس؟! خون هزاران انبيا و اولياي خدا ريخته شد تا اين ايمان ها در دل مردم پديد آمد. اين ايمان ها ارزشش از خون بيش تر است. آن خون ها ريخته شد تا اين ايمان ها پديد بيايد. آن وقت اين معرفت ها و ايمان ها را با يك سخنراني ساده و با يك شبهة معرفت شناسانه بگيرند و بدزدند. بايد در زمينه هاي گوناگون بكوشيم تا بتوانيم در برابر اين امواج گمراهي مقاومت كنيم. امام بايد ايمان خودمان را حفظ كنيم و بعد دست ديگران را بگيريم و از گمراهي ها برهانيم. كليد اين را هم به ما داده اند. گنج هايي در اختيار ما است كه بايد بكوشيم و از آن ها بهره بگيريم.
عزيزان من! عبادت هاي عاشقانه را فراموش نكنيد. اگر هنوز عاشقانه عبادت كردن را ياد نگرفته ايم، ياد بگيريم. گاهي انسان نماز شب مي خواند تا روزي اش فراوان شود. چنين عبادتي خيلي نازل، و چنين همتي خيلي پست است؛ گر چه در مقايسه با كسي كه نماز شب نمي خواند، خيلي خوب است. گاهي انسان از ياد معشوقش، به خواب نمي رود. چگونه ممكن است آدمي كسي را دوست داشته باشد و به يادش نباشد. عبادتي ارزش والا مي يابد كه از روي عشق و محبت پروردگار صورت پذيرد. امام علي (ع) مي فرمايد:
ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك.16
تو را از روي ترس از آتش و براي بهشت نمي پرستم؛ بلكه تو را مي پرستم؛ چون پرستيدني هستي و فقط تو سزاوار پرستشي.
من تو را نپرستم، چه كنم؟! حضرت در جاي ديگر مي فرمايد:
ولكني أعبده حبا له؛ 17
تو را بندگي مي كنم؛ چون دوست داشتني هستي.
عبادت عاشقانه مي تواند انسان را خيلي سريع بالا ببرد.
ادعاي عبادت عاشقانه آسان، اما عملش مشكل است. براي پيشرفت در اين مسير، بايد دست كم در هر شبانه روز، يك عمل عباديِ خالصانه را تمرين كنيم بدين صورت كه نيت كنيم اگر خداوند در ازاي اين عباد، هيچ مزدي هم به من ندهد، اين عبادت را انجام مي دهم؛ چون او دوست دارد، و اگر همت كسي بالاتر باشد، مي گويد: اگر خدا بخواهد به سبب اين عبادت مرا به جهنم نيز ببرد، آن را انجام مي دهم؛ چون مي دانم او انجام اين عمل را دوست دارد؛ البته هرگز چنين نيست؛ زيرا خداوند به هر چيزي كه دوست بدارد، پاداش مي دهد. از عرصة محبت پروردگار، طمع ها چنان بايد بيرون برود كه فقط دوستي و محبت خداوند حاكم باشد. بكوشيم بر يك كار عبادي كوچك، همچون خواندن دو ركعت نافله يا قرائت يك صفحه قرآن، به طور روزانه مداومت كنيم يا در جهت تطهير عواطف و پاك كردن عشق و محبت از ناخالصي ها، مولايمان صاحب الزمان (عج) را (هر چند روزي چند لحظه) خالصانه ياد كنيم يا دعاي عهد حضرت را با همين نيت بخوانيم يا توسلي خالصانه به حضرت داشته باشيم و خطاب به مولايمان بگوييم: در ازاي اين توسل چيزي از شما نمي خواهم؛ بلكه چون شما را دوست دارم، مي خواهم به ياد شما باشم. چنين عبادتي بر صد سال عبادتي هك با نيت هاي ديگر انجام بگيرد، برتري دارد و اناسن را بيش تر بالا مي برد. اگر كارهاي خالصانه در زندگاني كسي مداومت يابد، توفيق او بيش تر و بيش تر مي شود تا جايي كه محبت خالصانه، تمام زندگي او را فرا مي گيرد و به جايي مي رسد كه مي گويد:
إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.18
نماز و تمام عبادت هاي من و زندگي و مرگم، همه براي خداوند، پروردگار جهانيان است.
در مناجات شعبانيه از خداوند چنين مي خواهيم:
إلهي هب لي كمال الإنقطاع إليك.
خدايا! چنان كن كه از همه چيز و همه كس جز تو بِبُرم.
و ألحقني بنور عزك الأبهج فأكون لك عارفا و عن سواك منحرفا.19
خدايا! مرا به نور مقام عزتت كه بهجت و نشاطش از هر لذت ديگر بالاتر است.
محلق كن تا آن كه فقط شناساي تو باشم و از غير تو روي گردانم.
تقديم جار و مجرور، مفيد حصر است. فأكون لك عارفاً و عن سواك منحرفا؛ يعني تا فقط تو را بشناسم و از غير تو روي بگردانم.
اين مناجات ها را به ما آموخته اند تا بخوانيم و بفهميم و به دنبالش برويم. بكوشيم چنين رابطة خالصانه و عاشقانه اي را بين خود و خدا و اولياي خدا برقرار كنيم. چنين امري شدني است؛ اما همت مي خواهد.
1.جاثيه (45)، 24.
2. عن ابي عبدالله (ع) قال: « إن العبد يصبح مؤمنا و يمسي كافراً و يصبح كافرا و يمسي مؤمنا...». علامه مجلسي، بحارالانوار، ج69، ص225، باب 34، ح17
3.علامه مجلسي، بحارالانوار، ج68، ص332 باب 27، ح8.
4.يونس (10)، 62.
5. بقره (2)257.
6. يونس (10)، 62.
7. احقاف (46)، 13.
8. «هر كه ولايت شما را بپذيرد، همانا ولايت خدا را پذيرفته است، و هر كه با شما دشمني كند، با خدا دشمني كرده است، و هر كه شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است، و هر كه با شما خشم و كينه ورزد، با خدا خشم و كينه ورزيده است». (ر.ك: شيخ عباس قمي، كليات مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره)
9. قسمتي ديگر از زيارت جامعة كبيره.
10. اين فهد حلي، عدة الدعي، ص 217.
11. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص 304، اين فهد حلي، عدة الداعي، ص 217.
12. آن دل كه به ياد تو نباشد، دل نيست قلبي كه به عشقت نتپد، جز گِل نيست. (حضرت امام خميني (ره)، ديوان، ص 99)
13.پاره اي گوشت نام دل كردي دل تحقيق را بهل كردي
آن چه دل نام كرده اي به مجاز رو به پيش سگان كوي انداز
آن بود دل كه وقت پيچاپيچ جز خدا اندر او نيابي هيچ. (سنايي غزنوي، گزيدة حديقة الحقيقه: ص 151)
14. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج58، ص 39، باب 4، ح61.
15. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج39، ص 312، باب88، ح5.
16. بحارالانوار، ج41، ص 14، باب 101، ح4.
17.همان، ج70، ص 17، باب 43، ح9.
18. انعام (6)، 162.
19. قسمت هايي از مناجاتِ شريف شعبانيه كه از مناجات هاي هميشگيِ اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بوده است. (ر.ك: شيخ عباس قمي كليات مفاتيح الجنان، اعمال مشتركة ماه رمضان)