کد مطلب:36442 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:747

نامه ای شمشیرآسا











واكنش قاطعانه به رجزخوانیهای دشمن بسیار ضروری است، زیرا در غیر این صورت دشمن امكان می یابد با تهدیدها و وعده های خود روحیه سربازان را تضعیف كند.

اما در برابر سخنان دشمن باید ارج و مقام والای كلام را بازشناخت.

از شجاعت بدور است كه به درشتگویی های دشمن پاسخی دندان شكن داده نشود.

امام علی (ع) در پاسخ نامه ی تهدید آمیزی از معاویه، نامه ی كوبنده ای می نگارد كه از آن بوی مرگ و خون به مشام می رسد. مولا در این نامه می نویسد:

اما بعد، فانا كنا نحن و انتم علی ما ذكرت من الالفه و الجماعه، ففرق بیننا و بینكم امس انا امنا و كفرتم، و الیوم انا استقمنا وفتنتم، و ما اسلم مسلمكم الا كرها، و بعد ان كان انف الاسلام كله لرسول الله- صلی الله علیه و آله- حزبا.

و ذكرت انی قتلت طلحه و الزبیر، و شردت بعائشه، و نزلت بین المصرین! و ذلك امر غبت عنه فلا علیك، و لا العدر فیه الیك...

«اما بعد... چنانكه یاد كرده ای، ما و شما با همدیگر الفت و پیوند داشتیم، اما دیروز میان ما و شما جدایی افتاد: ما ایمان آوردیم و شما كفر ورزیدید! و امروز ما به پاسداری دین برخاستیم و شما به

[صفحه 77]

فتنه جویی، هیچ یك از شما در آن هنگام كه بزرگان عرب همه به یاری رسول خدا- صلی الله علیه و آله- برخاستند، جز به اكراه اسلام نیاوردید.

گفته ای كه من طلحه و زبیر را كشته ام و عایشه را رانده ام، و بین دو شهر- كوفه و بصره- فرود آمده ام. این كاری است كه حقیقت آن بر تو پوشیده است و به تو ربطی ندارد كه در آن باب بپرسی.

نیز گفته ای كه به همراه مهاجرین و انصار به مقابله با من خواهی آمد. اما آن روز كه برادرت (در بدر) به اسارت در آمد تو از زمره ی مهاجران بیرون شدی. اگر به پیكار با من شتاب داری، بیارام كه اگر من به سوی تو آیم كاری به سزاست، چه خداوند مرا به انتقام گرفتن از تو برانگیخته است.

و اگر تو به دیدار من آیی گفتار آن شاعر بنی اسد درست می آید كه گفت:

«آنان رودرروی تندبادهای تابستانی پیش می روند و سنگریزه ها و تخت سنگها بر آنان فرومی بارد.»

آری، من شمشیری دارم كه مزه ی آن را در یك جا به پدربزرگ و برادر و دایی تو چشانیده ام! به خدا سوگند كه تو را سیاهدلی نابخرد می دانم. بهتر آن است كه درباره ات چنین بگویند: بر نردبانی بالا رفته ای كه تو را به شوربختی می رساند، نه نیك بختی: زیرا در پی چیزی بر آمده ای كه حق تو نیست، و گله ای را می چرانی كه از آن تو نیست، خواهان امری شده ای بی آنكه شایستگی و گوهر آن را داشته باشی. چه دور است كردار تو از گفتارت! و چه زود به عموها و دائیهای خود مانند شده ای كه خیره سری و گمراهیشان به انكار

[صفحه 78]

محمد (ص) كشانید و در آنجا كه میدانی به خاك هلاك افتادند. آنان، بی آنكه از آرمانی دفاع كنند یا حرمتی را پاس بدارند، به ضربت شمشیرهائی از پا در آمدند كه از هیچ میدانی روی نگردانده و با هیچ دشمنی سر سازش و مدارا ندارند.»[1].


صفحه 77، 78.








    1. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی 64.