خانمي هستم كه به خدا عشق مي ورزم و در ضمن به دانش آموزان يتيم و مستضعف توجه خاصي دارم و اهل مطالعهء كتب مذهبي ومقيد به آداب اسلامي هستم , اما چندي پيش ساعت 11شب هنگامي كه خوابيدم , وقتي كه چشم هايم را بستم ناگهان ديدم كه يك سياهي به طرفم مي آيد و مي گفت من مرگ هستم آمده ام جانت را بگيرم و آن چه به ذهنم مي آمداين بود كه فرصت هاي از دست رفته را مي ديدم و مردم در اطراف قبرم حلقه زده بودند و هيچ كس براي من اقدامي نمي كرد, آنان مي گفتند: , ولي بعد از چند لحظه از آن حالت خارج شدم و توانستم چشمانم را باز كنم و دوباره قدرت به بدنم بازگشت و تا 48ساعت حالت گيجي داشتم , از شما تقاضا دارم اين قضيهء مردنم را برايم تفسير كنيد.