کد مطلب:27896
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:7
وجود خدا را چگونه اثبات مي كنيد؟
وست عزيز، درخواست كرده ايد اثباتي براي خدا ذكر كنيم كه در كتاب ها نيامده باشد. ما نمي دانيم شما چه كتاب هايي را مطالعه كرده ايد و در بين استدلال هاي آنها كدام را درست فهميده ايد. اي كاش اشكال هاي خود را بر استدلال هايي كه مطالعه كرده ايد ذكر مي كرديد تا اين مكاتبه فايده بيشتري مي داشت. در رابطه با اثبات وجود خداوند دلايل متعددي اقامه شده كه برخي وجداني (مانند برهان فطرت) برخي علمي (مانند برهان نظم) و برخي عقلي و فلسفي است (مانند برهان محرك اول ارسطو، برهان وجوب و امكان، برهان وسط و طرف، براهين استحاله تسلسل، علل هستي بخش، برهان مشروطيت و اطلاق فارابي، قاعده الشي ء ما لم يجب لم يوجد از خواجه نصيرالدين طوسي، برهان صديقين صدرايي و...). هر يك از براهين مذكور مبتني بر مباني و مبادي عقلي و فلسفي ويژه اي است كه طبيعتا در يك نامه مجال پرداختن به هيچ يك از آنان نيست. ليكن در اين جا به طور فشرده و اختصار ناچاريم به ذكر يكي از روشن ترين آنها بسنده نموده و براي تحقيق بيشتر كتاب هايي را معرفي كنيم. اين برهان ضمن آن كه قدمت بسياري دارد يكي از استوارترين ادله خداشناختي است واز جهان اسلام به تئولوژي غربي نيز راه يافته و نزد تئولوژيست ها و فيلسوفان دين در غرب تحت عنوان (from Contingency Argument) به عنوان خدشه ناپذيرترين برهان - كه تاكنون انديشه بشر بدان راه يافته - مورد پذيرش واقع گرديده است. سير پيدايش و سپس ورود اين برهان در انديشه هاي كلامي غرب طبق نمودار زير است: فارابي >--- ابوعلي سينا >--- غزالي >--- ابن رشد اندلسي >--- ابن ميمون >---الهيات نوين غرب اصل برهان به طور فشرده از قرار زير است: 1- بدون شك جهاني واقعي نه وهمي صرف وجود دارد (رئاليسم و نفي سفسطه). 2- آنچه در جهان است همه ممكن الوجودند. يعني وقتي نظر به ذات آنها كنيم هيچ يك بالذات اقتضاي وجود ندارند. بلكه همه موجوداتي هستند كه مي شود وجود داشته باشند و مي شود وجود نداشته باشند. به عبارت ديگر در مرتبه ذات و بدون علت هيچند. 3- تمام جهان يك واحد ممكن الوجود است. زيرا وقتي اجزاي جهان همه ممكن الوجود باشند كل جهان - كه يك واحد ارگانيك است - نيز ممكن الوجود است واز مجموعه موجودات ممكن الوجود واجب الوجود پديدار نمي شود. پس جهان يك واحد ممكن الوجود بيش نيست. 4- هر ممكن الوجودي در تحقق و بقاي خويش نيازمند و وامدار ديگري است. به عبارت ديگر اگر جهان بي نهايت پديده هم باشد از بي نهايت صفر هيچ چيز درست نمي شود و اگر وراي سلسله موجودات امكاني واجب بالذاتي دركار نباشد جهان هيچ اندر هيچ خواهد بود. براي توضيح مطلب در اين جا مي توان مثالي از فارابي در برهان مشروطيت ذكر كرد: فرض كنيد لشكري انبوه از سربازان براي حمله آماده باشند. ليكن به هركس فرمان حمله دهند آنها بگويند: تا زماني كه ديگري حمله نكند من نيز حمله نخواهم كرد. يعني هر كسي حمله رامشروط به آغاز تهاجم توسط ديگري كند. در اين صورت كاملا روشن است كه اگر هيچ كس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز كند هرگز تهاجمي صورت نخواهد گرفت حتي اگر فرضا عدد سربازان به بي نهايت برسد. يعني با بي نهايت حمله مشروط بدون يك تهاجم نامشروط هرگز تهاجمي صورت نمي گيرد. همين طور از بي نهايت ممكن الوجود - كه هستي اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به ديگري است - بدون وجود يك موجود ناوابسته نامشروط و غير متعلق به ديگري (خدا) هيچ موجودي امكان تحقق ندارد و چون مي بينيم جهاني از ممكنات تحقق يافته است پس قطعا درمي يابيم كه آن موجود واجب نيز وجود دارد. البته برهان وجوب و امكان به اشكال ديگري نيز تقرير يافته و در اين جا تنها يكي از تقارير آن را ذكر نموديم. در اين رابطه مي توانيد از نگارش هاي زير استفاده كنيد: 1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5،علامه طباطبايي - شهيد مطهري 2- علل گرايش به ماديگري،شهيد مطهري 3- آموزش فلسفه، ج 2،محمد تقي مصباح يزدي 4- كليات فلسفه،آوروم استرول، ريچارد پاپكين، ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوي
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.